هوش هیجانی و نقش آن در آ موزش و پرورش ( بخش سوم )

اعتماد به نفس
اعتماد به نفس و اطمینان بی شک لازمه پیشرفت در کارها می باشد . برای کسب اعتماد به نفس بایدبه خود و اعمال خود اطمینان داشته باشید با این اقدام ، اعتماد به نفس را در خود شکوفا می کنید . با اعتماد واقعی و خالصانه ، باور هایتان را نسبت به خویش عمیق تر کنید که این خود موجب دلگرمی ، پشتکار و سخت کوشی بیشتر شما می شود . به خود همواره یاد آ ور شوید که ازعهده کارها بر می آیید .عزت نفس و اعتماد به نفس سالم برای کودک مانند زرهی است که وی را در مقابل چالش های زندگی محافظت می کند . به نظر می رسد بچه هایی که احساس خوبی در مورد خودشان دارند راحت تر با تعارضات کنار می آ یند و در مقابل فشار های منفی مقاومت بیش تری از خود نشان می دهند . آنان گرایش دارند که به آ سانی بخندند و از زندگی لذت ببرند . این کودکان واقع بین ترند و عموما خوش بین تر نیز می باشند . در مقابل ، کو دکانی که عزت نفس پایینی دارند ، چالش های زندگی می تواند منبع اضطراب و ناکامی عمده ای برای آنان باشد . آن ها خودشان را ناچیز می انگارند و در هنگام پیداکردن راه حل برای مشکلات ، زمان سختی را پشت سر می گذارند . اگر افکار خود انتقادی ( self-critical) نظیر این که " من خوب نیستم " یا " من نمی توانم هیچ کاری را به درستی انجام دهم . " به سراغشان بیاید ممکن است تسلیم شده ، یا پس بکشند یا افسرده شوند . هنگامی که آ نان با یک چالش جدید روبرو می شوند ، پاسخ فوری شان این است که : "من نمی توانم "
از طرفی والدین و مربیانی که خود از عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی بر خوردارند و خود را با ارزش ، توانمند و مثبت ارزیابی نمی کنند و همواره دچار حقارت و ناتوانی هستند ، اغلب نمی توانند اعتماد به نفس فرزندان و دانش آ موزان خود را رشد دهند . والدینی که با فشار بر فر زندان ، درصدد جبران حقارت ها و شکست های زندگی خود بر می آ یند و در این مسیر توجهی به علائق و استعداد های فرزندان خود ندارند و یا در ارزیابی کیفی استعداد ها و توانایی های فرزندان خود نا توان هستند و توقع و انتظارات ایده آ لیستی که در توان آ ن ها نیست دارند همواره عزت نفس و اعتماد به نفس آن ها را در معرض فرو ریختن قرارمی دهند . بنابر ین وظیفه خطیر وزارت آ موزش و پرورش ایجاب می کند که در جهت ارتقا و رشد اعتماد به نفس مربیان عزیز دست اندر کار تعلیم و تربیت تدبیری اندیشیده و با امکانات مختلف در این امر بکوشد تا این مشکل مرتفع گردد .
متاسفانه در بسیاری از مواقع هوش و استعدادی سرشار دانش آ موزان در پس ابرهای تیره ی کمرویی پنهان می ماند. به عبارت دیگر بعضی از کودکان و نوجوانان کمرو به رغم آنکه ممکن است فوق العاده تیزهوش و سرآمد باشند، اما قدرت هوشمندی ایشان توسط دیگران، به خصوص معلمان به طور واقع بینانه مورد ارزیابی قرار نمی گیرد. کمرویی پایدار می تواند منجر به یک ترس و تنش عمومی شود و کودک یا نوجوان کمرو اعتماد به نفس و جرئت تجربه ی هیچ کار تازه ای را پیدا نکند و در نتیجه عملکرد و پیشرفت او به طور معنی داری پایین تر از سطح توانایی اش ظاهر گردد. به کلام دیگر همیشه فاصله ای قابل توجه بین توان بالقوه و توان بالفعل افراد کمرو وجود دارد.
کمرویی موجب افزایش فوق العاده ی خود توجهی و اشتغال ذهنی فرد کمرو نسبت به واکنش های خویش می شود، به گونه ای که شخص از هرگونه تفکر مولد و خلاق و ارتباط برتر باز می ماند؛ چرا که خلاقیت متضمن برخورداری از شخصیتی سالم، پویا و فعال است و کودکان و نوجوانان خلاق عموماً افرادی کنجکاو، جست و جوگر، اهل چالش ذهنی، انعطاف پذیر، صریح الکلام، شجاع، راحت و بی تکلف، گشاده رو و متبسم هستند. اگر شخصی که دارای عزت نفس بسیار است به پیامی گوش فرا دهد که متناقض با عقیده اوست ، براحتی تصمیم جدید می گیرد که این تصمیم جدید شانس بهتری برای صحت و درستی افکار خود دارد تا اگر بر عقیده خود بماند بنابراین کمرویی قدرت تفکر خلاق و خلاقیت فرد را محدود می کند.در امر آ موزش و فراگیری زبان دوم باید روحیه شهامت و دلیری و جرات را در دانش آ موزان تقویت کرد چرا که صرفا تدریس اصوات و واج ها ، کلمات و جملات زبان دوم توسط مربی کار ساز نیست باید دانش آ موز این روحیه را داشته باشد تا این دروس را در کلاس و دیگر اجتماعات مربوطه تکرار و تمرین کند و مسلما تکرار و تمرین اولیه و ابتدائی خالی از اشکال نیست . اگر دانش آ موز ما تحمل شنیدن اشتباهات خود را نداشته باشد موفقیت مورد نظر حاصل نخواهد شد . و چنین دانش آ موزانی که ارزکمرویی رنج نمی برند و دارای اعتماد به نفس هستند می توانند از انعطاف پذیری با لایی برای فراگیری زبان دوم باشند و خود را با محیط جدید بهتر سازگار سازند .

راه های ساده و عملی برای تقویت نیروی اعتماد به نفس
1-افکارتان را پیشایش بر موفقیت متمرکز سازید .
2-با تمرکز بر استعداد ، توانایی و امکانات خود نیروهای درونی تان را تقویت کنید .
3-نگویید که ای کاش زندگی بهتر از این بود. بخواهید که خودتان بهتر از این باشید.
4-سعی کنید با تکرار کلمات امید بخش و دلگرم کننده روحیه خود را از هر لحاظ قوی تر سازید .
5-در پی هدفتان باشید و فکر تاثیر از جانب دیگران را از خود دور کنید .
6-از شکست هراسی به دل راه ندهید ، زیرا شکست آ غاز پیروزی است . به خاطر داشته باشید که بعضی اوقات شکست ها و ناکامی ها خود برکت هستند.
7-انسان های دارای اعتماد به نفس تمایل به ریسک کردن دارند و کسانی که ریسک می کنند اعتماد به نفس را در خود تقویت می کنند.
8-تمرکز کامل در راستای تحقق رؤیاهایتان شور و شوق شما را افزایش می دهد و اعتماد به نفستان را بالا می برد.
9-هر وقت به کسی لطفی می کنید اعتماد به نفس و عزت نفس شما به همان اندازه افزایش می یابد
10- با دیگران با ملاحظه ، ادب و متانت رفتار کنید تا ببینید که اعتماد به نفستان چطور بالا می رود.
11--کاری کنید که دیگران احساس کنند انسان های ارزشمندی هستند. هر چه بیشتر در دیگران احساس ارزشمند بودن ایجاد کنید خودتان هم بیشتر این احساس را پیدا می کنید.
12- احساس تعهد کامل در روابطتان با دیگران، اعتماد به نفس و عزت نفس را در شما تقویت می کند.
13-امید و ایمان را باور کنید و آن را شعار همیشه خویش سازید .
14-دائما به خود تلقین کنید که من می توانم راه حل هر مشکلی را پیدا کنم . پذیرش تمام عیار خود به عنوان یک انسان ارزشمند از عوامل حقیقی ایجاد اعتماد به نفس است.
15-برای رفع هر مشکل به مغزتان رجوع کنید واز آ ن کمک بخواهید .
16-همیشه در ردیف های جلو بنشینید . درردیف های جلو نشستن ، اعتماد به نفس ایجاد می کند . بی شک در ریف های جلو امکان آن که در معرض دید باشید را افزایش می دهد ، ولی یادتان باشد موفقیت به طور کل مترادف معروفیت و مشخص بودن است .
17-نگاه کردن به چشمان و چهره دیگران را تمرین کنید . افراد با استفاده از چشمانشان ،خود را تا حد زیادی به ما می شناسانند . معمولا کسی که نتواند به چشمان دیگران نگاه کند ، دو نوع بر داشت را القا می کند یا می گوید: ٌدر مقابل شما احساس ضعف و حقارت می کنم و از شما می ترسم ٌ و یا آن که با پرهیز از نگاه دیگری می گوید :ٌ احساس گناه می کنم ، کاری کرده ام یا به چیزی فکر کرده ام که نمی خواهم از آن آگاه شوید . می ترسم اگر نگاهم با نگاه شما تلاقی پیدا کند ، آن را از درونم بخوانید .
18- سرعت راه رفتنتان را بیست و پنج درصد تند تر کنید .روان شناسان معتقدند ، شلختگی ، لاقیدی و پرسه زدن ، ویژگی های آدمی است که نسبت به خودش ، کارش و مردم پیرامونش ، نگرش مثبتی ندارد . حال آن که آن ها بر این باورند که با تغییر دادن سرعت حرکت و حالت خود می توانیدنگرش خود را نیز عملا تغییر دهید . خوب دقت کنید ، متوجه می شوید که حرکات بدن ، نتیجه واکنش ذهن است حرکاتتان باید نشان دهنده اعتماد به نفستان باشد. راست بایستید، سرتان را بالا نگه دارید و سرحال و شاد راه بروید. خواهید دید که احساس وعملکرد بهتری خواهید داشت.
در این زمینه سه نوع از آ دم ها با واکنش های مختلف وجود دارند :
الف : آدم های شدیدا واخورده و یا بی کس وکار ، آن ها فقط پرسه می زنند وبیکار می گردند ، زیرا از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند .
ب: آدم های معمولی ، راه رفتنشان هم معمولی است .
ج: گروه سوم که از اعتماد به نفس بسیار بالائی بر خوردارند ، از آدم های معمولی تند تر راه می روند . از راه رفتنشان این طور بر می آ ید که گویی به جای مهمی می روند و یا کار مهمی دارند .
19- بلند ،جدی ، با قاطعیت و بدون ترس حرف زدن را تمرین کنید . در بر خورد با انواع اجتماعات افراد بسیاری هستند که با وجود سریع الانتقال بودن و داشتن استعداد بسیار ، خاموش گوشه ای می نشینند و توان شرکت در گفت و شنود ها را ندارند . این به آن معنا نیست که چنین افرادی نمی خواهند به گروه بپیوندند و یا بحث با دیگران را دوست ندارند ، بلکه علت سکوت آن ها در جمع این است که به خودشان می گویند ٌ احتمالا نظر من به هیچ دردی نمی خورد ، اگر حرف بزنم آ بروریزی می کنم ، سایر اعضا گروه ، حتما معلوماتشان از من بهتر است . نمی خواهم آن ها بفهمند که من چقدر بیسوادم . هر گز از این که فرد بی اطلاعی به نظر برسید نگران نباشید . زیرا این طور به نظر نخواهید رسید و فقط این مسئله نتیجه افکار خودتان است .
هر دفعه که این آ دمها ی ساکت ، فرصت حرف زدن را از دست می دهند ، بیش از پیش ، احساس زبونی و ناتوانی را در خود افزایش می دهند . ولی این قرار ها ، قرار هایی هستند که واقعا هیچ گاه به عمل نمی رسند . نکته مهم این است : هر دفعه که شخص به دلیل کم رویی یا خجالت کشیدن ، فرصتی را برای حرف زدن از دست می دهد ، مانند آن است که مقداری دیگر از زهر عدم اطمینان را سر کشیده باشد . به این ترتیب ، اعتماد به نفس او هر روز کمتر و کمتر می شود . فکر خود را بر این موضوع متمرکز کنید که باید به افراد دیگر بفهمانید که شما هم می توانید سخن بگویید ، این یک ویتامین تقویت اعتماد به نفس است . بلند تر سخن بگویید ، بر اطمینان خود بیشتر می افزایید و صحبت کردن در مرحله بعد آسان و آسانتر می شود . پس بلند و قاطع سخن بگویید تا اعتماد به نفس شما تقویت شود .
20- هنگام دست دادن جدی باشید . خوب دست دادن شما را فردی مصمم و قاطع نشان خواهد داد ، شل و وارفته دست ندهید . سعی کنید در برقراری ارتباط با دیگران ابتکار عمل را به دست بگیرید.
21- در جمع نظر بدهید ، سعی کنید در تمام مجامع آزاد و داوطلبانه حرف بزنید و پیشنهاد هایی را عنوان کنید ، سئوالی مطرح کنید . در هر حال آ خرین شخصی نباشید که سخن میگوید . سعی کنید مهر سکوت را بشکنید و در رابطه با هر مسئله ای که طرح می شود اولین سخنران باشید . یادگیری صحبت کردن در جمع ، اعتماد به نفس شما را به میزان بسیار زیادی افزایش می دهد. اعتماد به نفس شما با این مطلب که تا چه حد احساس می کنید در تحول دنیای پیرامون خود مؤثرید رابطه مستقیم دارد. هر چه بیشتر بتوانید بر دیگران تأثیر بگذارید آرامش و اعتماد به نفس بیشتری خواهید یافت.
22- خندان باشید ، بیشتر افراد ادعا می کنند که گاه یک لبخند براستی سر حالشان کرده است . یک لبخند عالی ترین دارو برای کمبود اعتماد به نفس است .
23- هر عمل یا حرفی از جانب شما که باعث بالا رفتن اعتماد به نفس در دیگران می شود ، اعتماد به نفس خودتان را نیز بالا می برد.
24- به دانش آ موزان باید توسعه گردد که سعی کنند بانگاهی مثبت و مهربان به دنیای اطراف و انسان های دور و بر خود نگاه کنند ، به آن ها مهر بورزند و دوستشان بدارند ، زیرا خلقت همه ما زیبا و دوست داشتنی است . در این صورت ، هم در زندگی شخصی ، هم در کارها و امور اجتماعی موفق خواهند بود . اگر عادت داشته باشند که همیشه نقاط منفی رفتار خود و دیگران را تعبیر و تفسیر کنند ، نوعی احساس بد بینی و منفی گرایی در آنها بوجود می آ ید و به مرور زمان حس اعتماد به نفس خود و دیگران را پایین آ ورده ، و امنیت روانی خود را تحت الشعاع قرار می دهند
25-مربیان و والدین باید به این نکته توجه کنند که تنبیه آشکار ودر میان دیگر دانش آ موزان گاهی اوقات باعث کاهش اعتماد به نفس دانش آ موزان می شود حتی بزرگان دین سفارش کرده اند که در جمع ، از دیگران انتقاد نکنید و عیوب آن ها را آشکاتر نسازید . حتی فرزندان خود را در تنهایی تنبیه و در جمع تشویق کنید تا قدرت روحی و اعتماد به نفس آ نان از بین نرود .

4- خود شکوفایی (SA) Self- Actualization:
توانایی تشخیص استعدادهای ذاتی و استعداد انجام دادن کارهایی را که شخص می تواند و می خواهد و از انجام دادن آنها لذت می برد ، بررسی می کند.
یکی از وظایف بسیار مهم نظام آموزش جامعه، ایجاد خود شکوفایی در ذهن نوجوانان و جوانان است. خود شکوفایی را می توان «بروز خود بعنوان یک شخصیت بی همتا دانست.» خود شکوفایی، نیازمند خود آگاهی است. مدارس، دبیرستان ها و دانشگاه ها باید دانش آموزان و دانشجویان رانسبت به توانایی ها واستعدادشان آگاه سازند. آنان در آغاز تحصیل باید این حقیقت مهم را بدانند که خود بی همتایی را می سازند وآینده بی همتایی را هم خواهند داشت. همین که دانش آموزان بالغ شدند، باید اساس بی همتا شدن را در او عمیق و کامل کرد. او بایستی از همان سال اول مدرسه، به بی همتایی هر یک از اطرافیان خود نیز پی ببرد. بدون اعتقاد به زیستن برای خود شکوفایی و یاری دیگران در شکوفا سازی خویش، تلاش برای پرداختن به خود، به نوعی انحطاط ناسالم خود پرستی منجر می شود. خود خلاق برای شکوفایی درست، به خودهای دیگر نیازمند است. نکته دیگراینکه تمامی مواردی که شرحشان رفت، زمانی مفید فایده خواهند بود که معلمان، دبیران، مربیان و اساتید خودشان عملا آنها را درونی نموده و بدانها پایبند باشند. مربیان بایستی خلاق، مبتکر، کنجکاو، محقق، با اعتماد به نفس، سخت کوش و خود شکوفا باشند، در غیر اینصورت رهنمودهای تربیتی بلا اثر خواهند بود.
به عقیده روان شناسان ، بهترین راه برای وادار کردن دانش آ موزان به یادگیری بهتر و سریعتر مطالب درسی این است که به نتیجه کارهای خوبی که انجام می دهند بیشتر توجه کنیم . هر دانش آ موزی کم و بیش ، کار با ارزشی انجام می دهد که در حد خود در خور ستایش و قدر دانی است . کافی است که باد بزن فعالیت های مدرسه چندان وسیع باشد که هر دانش آ موزی فرصت ابراز وجود پیدا کند . حتی دانش آ موز کم استعداد و نوجوانی که نسبت به مدرسه و برنامه های آن علاقه ای از خود نشان نمی دهد هم باید بتواند تجربیات موفقیت آ میزی بدست آ ورند . برای آ موزش زبان دوم مرییان در این زمینه باید توجه بیشتری از خود نشان دهند . کوچک ترین پیشرفت فراگیران باید مد نظر مربی قرار گیرد زیراشاید همان بتواند اولین استارت حرکت او در زمینه فراگیری زبان باشد . گاهی اوقات داشتن انتظارات و توقعی یکنواخت از همه ی فراگیران باعث ریزش عده کثیری از میدان آ موزش و یادگیری می شود ، پس بهتر است که از هر کس توقعی در حد او داشته باشیم تا بدان وسیله بتوانیم همه را به سمت و سوی دلخواه حرکت دهیم . باید نسبت به اختلافات فردی یادگیرندگان با احترام برخورد کرد و در پرورش استعداد های ویژة آنان کوشید . در یادگیری هرگز دانش آ موزان را به رقابت با یکدیگر وادار نکنید و از یکسان بار آوردن آنان بپرهیزید . هر دانش آ موز دارای استعداد ویژة و مخصوص به خود است که امکان دارد از این لحاظ با سایر دانش آ موزان فرق داشته باشد . پس مربی باید باید تلاش کند که در پرورش استعدادهای ویژة فردفرد دتنش آ موزان بکوشد .


حل مسئله و رابطه آن با خود شکوفایی
این روش یکی از روشهای فعال تدریس است. اگر نظام آموزشی بخواهد توانایی حل مسئله را به دانش آموزان یاددهد, (البته مسئله به معنی مشکل و معضل نیست, به بیان دیگر مسئله موضوعی نیست که برای ما مشکل ایجاد کند, بلکه رسیده به هدف در هر اقدامی, به نوعی حل مسئله است, , در این روش آموزش در بستر پژوهش انجام می شود و منجر به یادگیریری اصیل و عمیق و پایدار در دانش آموزان می شود. در این روش ابتدا معلم باید مسئله را مشخص, سپس به جمع آوری اطلاعات توسط دانش آموزان پرداخته شود, و بعد از جمع آوری اطلاعات بر اساس اطلاعات جمع آوری شده دانش آموزان فرضیه سازی و در نهایت فرضیه ها را ازمون و نتیجه گیری شود. در آ موزش زبان دوم مربی می تواند موضوعی را انتخاب نماید و دانش آ موزان با توجه به موضوع ،آن چه در ذهن خود دارند شروع به ساخت جملاتی نمایند به عنوان مثال مربی یک داستان کوتاه و یا مکالمه ای را مطرح سازد و دانش آ موزان در حول محور این داستان یا مکالمه آن چه در ذهنشان خطور می کند روی کاغذی بنویسند و بعد تمامی جملات دانش آ موزان توسط سرگروه جمع آ وری شده و با همفکری به صورت یک مکالمه یا داستانی کامل در آ ورند . البته می توانند آن را به تعداد دانش آ موزان تکثیر کرده و به همه بدهند .
اگر روش حل مسئله درست انجام شود می تواند منجر به بارش یا طوفان فکری گردد. یعنی اگر معلم روش تدریس حل مسئله و مراحل آن را به درستی انجام دهد, دانش آموزان می کوشند تا برای حل مسئله با استفاده از تمام افکار و اندیشه هایی که دارند, در کلاس راه حلی بیابندو آن را ارائه دهند. به بیان دیگر اگر معلم در روش تدریس حل مسئله به درستی عمل کند, منجر به روش تدریس بارش مغزی نیز می شود. به طور کلی اگر نظام آموزش و پروش بخواهد در جهت تقویت زمینه های بالقوه خلاقیت نقش مهمی ایفا کند همانا بست روشهای تدریس حل مسئله و بارش فکری در کلاس درس توسط معلمان است.

5- استقلال IN)) INDEPENDENC
توانایی خود رهبری، خویشتن داری فکری و عملی و رهایی از وابستگی های هیجانی را بررسی می کند.
نو جوان ، در بند استقلال اخلاقی ، اقتصادی و فکری خویش است و آ رزو می کند که بتواند از زیر بار نفوذ بزگسالان و از جمله اولیا و مربیان خویش رها شود . می خواهد در خانواده اطاق و میز کار مخصوصی داشته باشد تا در اوقات فراغت خود دور از نظارت بزرگسالان یا مزاحمت خرد سالان چنانکه می خواهد زندگی کند و به تفکر آ زاد و طرح ریزی بر نامه های درسی و تدوین مقررات اداری و انضباطی مدرسه شرکت جوید یا طرف مشورت قرار گیرد . اولیا و مربیان باید در خانه و مدرسه این نیاز اساسی نو جوانان را ملحوظ بدارند و این احتیاجاتشان را حتی الا مکان بر آ ورده کنند . براستی ، دلیلی وجود ندارد که نوجوانان نتوانند در این دوره ، با توجه به آ مادگی های روز افزون خود که کم کم به حد کفایت افراد بالغ نزدیک می شود و قرار است تا پایان این دوره بدان حد یا بالا تر از آن برسد ، در امور خانه و مدرسه قبول مسئوالیت نمایند . آنچه مسلم است این است که اگر به نوجوان به چشم فردی بالغ نگریسته شود ، ولو هنوز بالغ نباشد ، برای ابراز لیاقت و نشان دادن رفتار حاکی از پختگی ، در وضع روانی بهتری قرار می گیرد و آسانتر و بهتر قبول مسئولیت می کند و از عهده بر می آ ید . نوجوان ، برای رسیدن به کمال که اینک ، بر خلاف سابق ، از آن تصوری دارد ، و نیز برای کسب قدرت انجام کارهای بزرگ ، تلاش میکند .(تعلیم و تربیت ، دکتر شکوهی ، ص 191 ) این نیاز در قلمرو یادگیری حائز اهمیت فراوان است .
متاسفانه اکثر مربیان و مدیران آ موزشگاه ها تمایل دارند که در امورات انضباطی و آ موزشی بیشتر از دانش آ موزان تیزهوش و با انضباط استفاده نمایند و گاهی اوقات آنقدر غفلت می ورزیم که انگار اصلا غیر از این تعداد دانش آ موزان ، دانش آ موز دیگری در این آ موزشگاه وجود ندارند . تجربه نشان داده است که به کار گیری و مشورت دانش آ موزانی که افت تحصیلی داشته اند پس از مدتی توانسته اند تغییرات زیادی در خود ایجاد نمایند . مربیان آ موزش زبان دوم هم می توانند با شناسایی این چنین دانش آ موزان و شرکت آنان در برنامه های درسی و بها دادن به آنان باعث رشد خلاقیت واستعداد آ نان شوند .

6- هم حسی(EM) EMPATHY
توان آگاهی از احساسات دیگران و درک و تحسین آن احساسات را بررسی می کند.

7- مسئولیت اجتماعی (RE)SOCIAL RESPONSIBILITY:
توانایی فرد را در معرفی خود به عنوان عضوی مفید و سازنده و دارای حس همکاری در گروه اجتماعی خویش را مورد بررسی قرار می دهد.
دوره نوجوانی برای بسیاری از افراد نگران کننده و اضطراب آ ور است . نوجوان با رسیدن به مرحله فکر انتزاعی و پی بردن به نسبی بودن نقطه نظر های خویش ، دچار شک و تردید می شود و ناگزیر است موقعیت و موضع گیری خود را از جهات مختلف مجددا ارزیابی کند .
نوجوان ، بر خلاف کودک ، نگران موقعیت اجتماعی خویش است و می خواهد در گروه همگنان خود وضع مشخصی داشته باشد و از جهتی احساس ارزش کند . به همین دلیل وقتی وقتی احساس کند که می تواند در مدرسه به طریقی مورد توجه و تایید قرار گیرد ، وضع عاطفی مساعدی پیدا می کند که در سایه آن سازگاری اجتماعیش آ سان و مسائل انضباطی زندگیش کم می شود و سعی می کند از امکانات موجود در مدرسه برای تحکیم و موقعیت اجتماعی خود و رفع این نیاز اساسیش حد اکثر استفاده را نماید .(تعلبم و تربیت دکتر شکوهی ص 190 ) بنابرین مربی باید با ظرافت خاصی به رویداد های آموزشی و تربیتی فراگیر زبان دوم در محیط کلاس و حتی بیرون از کلاس بر خورد کند اشتباهاتی و یا خطاهایی که در بیان مطالب و تلفظ کلما ت رخ می دهد باید مربی طوری اشتباهات و خطاها را اصلاح کند که به موقعیت اجتماعی فراگیر زبان در کلاس و بیرون از کلاس لطمه ای وارد نشود .نقش موقعیت اجتماعی کودک و افزایش توان و استعداد را در تحقیق زیر می توانیم ملاحظه کنیم .
دانشمندان معتقدند، ضریب هوشی بچه‌های اول خانواده بالاتر است
تحقیقات تازه دانشمندان حاکی است، کودکانی که به عنوان اولین فرزند خانواده بزرگ می‌شوند، ضریب هوشی بالاتری دارند. پایگاه اینترنتی "بی‌بی‌سی" روز شنبه با بیان این مطلب افزود: ضریب هوشی بالاتر در بچه‌های اول می‌تواند ناشی از این باشد که آنها نقش آموزگار را برای کوچکترها ایفا می‌کنند.
تیمی از محققان نروژی دریافتند که بچه‌های اول خانواده و همچنین کودکانی که پس از مرگ خواهر یا برادر بزرگتر جای فرزند بزرگ خانواده را گرفته‌اند، نمره بهتری در تست هوش می‌آورند.
این مطالعه که نتایج آن در نشریه "ساینس" منتشر شده حاصل بررسی بیش از ‪۲۵۰‬هزار سرباز مذکر در ارتش نروژ است. کارشناسان طی چند دهه گذشته در مورد تاثیر ترتیب تولد در خانواده بر هوش و موفقیت در زندگی اختلاف نظر داشته‌اند.
حامیان این نظریه استدلال می‌کنند که بیشترین توجه پدر و مادر نصیب بزرگترین فرزند می‌شود چرا که او ابتدا تنهاست. اما سایرین ادعا می‌کنند که تغییراتی در رحم پیش از تولد روی می‌دهد که عامل این وضع است چرا که مادر در بارداری‌های بعدی میزان بیشتر و بیشتری پادتن که می‌تواند به مغز جنین صدمه بزند، تولید می‌کند.
از سوی دیگر برخی کارشناسان ارتباط میان ترتیب در تولد و ضریب هوشی را انکار می‌کنند و به گفته آنها این تصور غلط ناشی از این است که به‌طور تاریخی زوج‌هایی که ضریب هوشی پایین‌تری دارند در مقایسه با زوج‌هایی که ضریب هوشی آنها بالاتر است، فرزندان بیشتری به دنیا می‌آورده‌اند.

پروفسور "پیتر کریستنسن"، از موسسه ملی بهداشت حرفه‌ای در اسلو و "تور بیرکدال" از سازمان بهداشت نیروهای مسلح نروژ گفتند، هر چند تفاوت‌های هوشی میان فرزندان یک خانواده در گروه مورد مطالعه کم بوده، اما قابل توجه است.
آنها گفتند، یافته‌های آنها حاکی از آن است که این پدیده ناشی از تفاوت های اجتماعی است نه بیولوژیکی. برای مثال مردانی که سومین فرزند خانواده بوده‌اند اما خواهر یا برادر بزرگتر را در همان ابتدای کودکی از دست داده‌اند و در نتیجه به‌عنوان فرزند دوم بزرگ شدند در تست ضریب هوشی تقریبا به خوبی بچه‌هایی که واقعا فرزند دوم خانواده بودند، عمل کردند.
"فرانک سالووی"، از موسسه شخصیت شناسی و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه کالیفرنیا که در مورد چگونگی تاثیر نحوه تربیت بر شخصیت و هوش مطالعه کرده، معتقد است که ضریب هوشی بالاتر در بچه‌های اول می‌تواند تا حدودی ناشی از این باشد که آنها به خواهر و برادر کوچکتر خود چیزهایی یاد می‌دهند. به علاوه تمایل بچه‌های اول به پر کردن نقش سرپرست دوم، و به عهده گرفتن نقشی آگاهانه، منضبط و پخته، ممکن است ضریب هوشی بالاتر بچه‌های اول را توضیح دهد.
ٌ ٌ یادگیری همیارانه اثر مثبتی بر شاگردان و دانش آموزان از انواع گوناگون دارد . یک بررسی شگفت انگیز در باره راهبرد های یادگیری با همیاری همکلاسی ها اثرات این راهبرد ها را بر شاگردان با پیشینه یادگیری گوناگون بررسی کرد و ار نتایج قابل توجهی برای همه دسته های شاگردان پرده بر داشت . و نتزل ( 1991) ، به این نتیجه رسید که توسعه و رشد مثبت مسئولیت اجتماعی بر پیشرفت تحصیلی شاگردان به سبب پدید آ مدن جمع افزایی و حالت مثبت اثر فردی که با فعالیت همیارانه همراه است اثر می گذارد . ٌ ٌ

8- روابط میان فردی (IR): INTERPERSONAL RELATIONSHIP
توانایی ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش متقابل که نزدیکی عاطفی، صمیمیت و داد و ستد مهرآمیز از ویژگی های آن است، بررسی می کند.

9- آزمون واقعیت (RT): REALITY TESTING
توانایی ارزیابی رابطه بین تجربه عاطفی و عینیت های موجود را بررسی می کند.
10- انعطاف پذیری (FI): FIEXIBILITY
توانایی کنار آمدن با هیجان ها، افکار و رفتارهای فرد را در شرایط و موقعیت متغیرهای مختلف بررسی می کند.
همه ما انسان ها در شخصیت خود تمایلات خاصی را گاهی او قات در جهت انعطاف پذیری و در سایر مواقع در جهت تصمیم گیری آ نی نشان میدهیم . مطالعاتی در زمینه روانشناسی انجام گرفته است تا تعیین کند که در حوضه شناختی شخص پاسخ یک مسئله را تا چه حد به طور حدسی و تصادفی ( تصمیم آ نی ) می دهد ، یا تصمیمی سنجیده تر یا حساب شده تر ( انعطاف پذیر تر ) اتخاذ می کند . دیوید اوینگ ( 1977) به دو سبک اشاره دارد که با بعد انعطاف پذیری – تصمیم گیری آ نی ارتباط دارند این دو عبارتند از سبک نظام دار و سبک شمی . سبک شمی متضمن شیوه ا ی است که در آن شخص بر پایه بر داشت های خود حدس های مختلفی می زند و احتمالا قبل از دست یابی به راه حل چندین حدس متوالی می زند . افرادی که شیوه تفکر نظام مندی دارند تمام جنبه های مساله را در نظر می گیرند و تمام راه های گریز را مورد توجه قرار می دهند و پس از تعمق بسیار با دقت به راه حل دست می یابند . کاربرد نکات فوق در مورد فراگیری زبان فراوان است . مشخص شده است که کودکانی که ا ز حیث ذهنی انعطاف پذیر هستند به هنگام خواندن کمتر از کودکانی تصمیم گیری آنی می کنند و مرتکب خطا می شوند . در پژوهشی دیگر مشخص شد که استدلال استقرائی در مورد افراد انعطاف پذیر موثر تر است ( کاگان ، پیرسون ، ولش1966) و این می رساند که عموما افراد انعطاف پذیر می توانند از یادگیری استقرائی بهره بیشتری ببرند .
موضوع انعطاف پذیری تصمیم گیری آنی متضمن نکات مهمی در مورد یادگیری و تدریس زبان دوم در کلاس در س ا ست . معلمین معمولا در مورد اشتباهات زبانی بسیار سخت گیر هستند و این امر بویژه در مورد زبان آ موزان دارای سبک سریع تصمیم گیری که احتمالا بیش از افراد انعطاف پذیر تمایل به حدس زدن در مورد جواب صحیح دارند درست است .از سوئی دیگر ممکن است یک فرد انعطاف پذیر نیاز به برد باری معلم داشته باشد و معلم باید به او فرصت بیشتری برای یافتن پاسخ بدهد . این هم قابل تصوراست که دارندگان سبک های سریع و تصمیم گیری از تعدادی از مراحل دستوری زبان به سرعت بگذرند در حالی که افراد انعطاف پذیر ، گرایش به انعطاف در هر مرحله خاص و برداشتن گام های بلند تر ازیک مرحله تا مرحله بعد دارند .

11- حل مساله (PS): PROBLEM SOLVING
توانایی تشخیص و تعریف مشکلات و خلق و کاربست راه حل های موثر را مورد مطالعه قرار می دهد.
در رابطه با نقش این مولفه در فرایند آموزش و یاددهی و یادگیری و اینکه چه مشکلاتی ممکن است سر راه دانش آ موزان در فراگیری زبان دوم پدید آ ید و باید چگونه دانش آ موز را آ ماده سازیم تا بتواند با تقویت توانایی های خود بر این مشکلات فائق آید .
یکی از عواملی که باعث می شود توانایی و استعداد دانش آ موز را در امر فراگیری زبان دوم دچار اختلال کرده و حتی کاهش دهد ایجاد عزت نفس پایین است ، زیرا که عزت نفس یک کودک در طول دوران رشد ثابت نیست و بالا و پایین می رود .به علت این که عزت نفس کودک تحت تاثیر تجارب و ادراکات جدیدش قرار می گیرد ، بار ها تغییر می یابد . از این رو ، شناخت عزت نفس بالا و عزت نفس پایین برای والدین مفید است .
کودکی که عزت نفس پایینی دارد ممکن است نخواهد چیز های جدید را امتحان کند . او ممکن است مکررا در مورد خودش خود گویی های منفی داشته باشد . به عنوان مثال با خودش می گوید : ٌ من کند ذهن هستم ٌ ، ٌ من هرگز یاد نخواهم گرفت ٌ چنین دانش آ موزی ممکن است در برابر ناکامی ، تحمل اندکی از خود نشان دهد ، به آ سانی در هم بشکند . دانش آ موزان دارای عزت نفس پایین گرایش دارند که ازخودشان زیاد انتقاد کنند و به آ سانی از خودشان ناامید می شوند . سختی ها را به عنوان شرایط تحمل ناپذیر قلمداد می کنند و با عقب نشینی به آن ها واکنش نشان می دهند . اما کودکانی که دارای عزت نفس بالایی هستند وقتی چالشی پیش می آ ید ، قادر است برای یافتن راه حل تلاش کند . به جای این که بگوید :‌ٌ من آ دم نادانی هستم ٌ، خواهد گفت : ٌ من این مسئله را نفهمیدم ٌ ، از نقاط ضعف و قوت خود آ گاهی دارد و آن ها را می پذیرد و حس خوش بینی بر وی مسلط است .
یکی از وظایفی که بر عهده مربیان و اولیا وجود دارد این است که چنین دانش آموزان را ترغیب نماییم که موقعیت را درست و واضح ببینند . یک پاسخ مفید در این موقعیت این است که :ٌ تو دانش آ موز خوبی هستی و وضعیت تحصیلی ات عالی است فقط یادگیری زبان انگلیسی یکی از موضوعاتی است که لازم است زمان بیش تری برایش صرف کنی . که در این زمینه ما بیشتر با هم کار خواهیم کرد .ٌ




12- تحمل تنش ها (ST): STRESS TOLERANCE
توان تحمل فرد را در برابر رویدادهای ناخوشایند و شرایط تنش زا و هیجان های شدید بررسی می کند.
هدف این الگو ایجاد تغییر رفتار مناسب در دانش آموزان است. مثال: دانش آموزی که در امتحان دچار اضطراب میشود یا از درس ریاضی می ترسد, به او می آموزد که چگونه رفتار خود را تغییر داده و موجب کاهش این اضطراب و ترس در خود شود. در این الگو معلم حامی دانش آموزان است و یک فضای مثبت ایجاد میکند تا آنها به اصلاح رفتار خود بپردازند. این الگو در سنین مختلف و همه دورههای تحصیلی کاربرد دارد, و در نهایت دانش آموزان را قادر به توصیف, توضیح, پیش بینی, کنترل و تغییر رفتار خود مینماید. بطور کلی معلم از طریق این الگو می تواند تغییرات مطلوب را در رفتار دانش آموزان ایجاد نماید.
تنش هایی که ممکن است در فراگیری زبان دوم ایجاد شود .
در فراگیری زبان دوم اطلا عات به ظاهر متناقض بسیار زیاد است . کلماتی که با زبان مادری متفاوت است ، قوانینی که نه تنها با هم متفاوتند بلکه به دلیل موارد خاص استثنا با یکدیگر متناقض اند و گاهی اوقات تمام یک نظام فرهنگی با نظام فرهنگی بومی دیگر متفاوت است .موفقیت در زبان آ موزی به شکیبایی و تحمل در مقابل این ابهامات بستگی زیادی دارد ، حد اقل برای دوره ها و یا مراحل موقتی که در طول آن فرصتی برای حل موارد زمانی مبهم بوجود می آ ید . چاپل و رابرتز ( 1986) شکیبایی در مقابل ابهام را در بین افرادی که انگلیسی را به عنوان زبان دوم می آ موختند در ایلیونز اندازه گرفتند آن ها در یافتند که زبان آ موزان دارای شکیبایی زیاد در مقابل ابهام در برخی فعالیت های خاص زبان اندکی موفق ترند . این یافته ها – هر چند به صورتی نه چندان مطمئن – نشان می دهند که ممکن است شکیبایی در برابر ابهام عامل مهمی در یادگیری زبان دوم باشد .
لولا المشقه سادالناس کلهم الجود یفقر والا قدام قتال
اگر رسیدن به قله موفقیت و پیروزی بدون درد سر و تحمل شدائد و مشکلات میسر می شد ، پس همه آحاد مردم باید به راحتی در هر زمینه که دلشان می خواهد با ید برسند ولی چنین نیست . جود و بخشش باعث تنگدستی وجلو رفتن به خط مقدم جنگ و کار زار باعث مرگ و نابودی می شود . بنابرین باید خود را آماده مقابله با مشکلات کرد

13- کنترل تکانه ها (IC): IMPULSE-CONTROL
توانایی مقاومت فرد را در برابر تنش ها یا وسوسه و کنترل هیجان های خویش بررسی می کند.

کنترل تکانه ها
و نقش معلم در موفقیت دانش آ موزان
اصطلاح تکانه کاربردهای گوناگونی در روانشناسی دارد؛ امّا به طور کلی می‌توان گفت تکانه به معنی هر انگیزة آنی برای یک عمل خاص است که کنترل و جهت‌گیری آگاهانه در آن اندک است. شاید بتوان گفت توانایی کنترل تکانه (مقاومت در مقابل به عمل درآمدن بی اختیار تکانه‌ها) اساسی ترین مهارت روانی و ریشة تمام خویشتن‌داری‌ها است. زیرا تمام هیجانها (خشم، شهوت، انواع هوسها) به خاطر سرشت ذاتی خود به تکانه‌ای برای عمل کردن می‌انجامد.
تکانش به هر جرقه فوری و آنی اطلاق می گردد که باعث ایجاد تغییر و تحول در رفتار آ دمی می گردد، اما اینکه چگونه از تکانش در عدم موفقیت وشکست دانش آ موز استفاده نمائیم نکته ای است که باید مربیان با ظرافت خاصی به آن توجه نمایند . چرا دانش آموز در فراگیری دانش به شکست مواجه می شود ؟ عامل عدم موفقیت چیست ؟ اغلب اوقات بسیاری از اولیا و مربیان برای اینکه براحتی از بار مسئولیت خود را خلاصی دهند به طور یک جانبه دانش آ موز را به پای میز محاکمه قرار داده و بدون آن که راضی باشند او حرف و کلامی را به عنوان دفاعیه از خود ابراز نماید ، با انگ کودن و بی استعداد او را محکوم می نمایند و چه بسا که برای همیشه به پرونده پیروزی و موفقیت او مهر ننگ و شکست و بی عرضگی زده و مسیر زندگی او که چه بسا می توانست بسیار روشن و درخشان باشد ، تیره و تاریک و تلخ می نمایند . و چه بسیارند چنین فرزندانی که ثمره ای جز سر بار جامعه شدن تحویل جامعه نمی دهند .
اما معلم کارآمد و اولیا باتجربه می توانند شکست و عدم موفقیت را به عنوان ابزاری تازه و جدید در جهت حرکت دادن و استارت مجدد یک دانش آ موز شکست خورده به کار ببرند . و چه بسیارند افرادلایق جامعه امروز ما که شاید شکست ها و عدم موفقیت های پی در پی و متوالی در دوران تحصیل داشته اند . و در زمینه آ موزش زبان دوم صبری صد چندان طلب می کند که باید مربیا و اولیا به کار بندند . عدم موفقیت و اشتباه نو آ موز را باید به عنوان مقدمه فراگیری زبان تلقی کرد ، نه شکست و بدنامی . هم چنان که پدران و مادران در فراگیری زبان اول کودک با صبر و حوصله زیاد و با لبخند های شیرین به اشتباه او برخورد می کنند ما هم می توانیم کمی صبر و بردباری پیشه کرده و عدم موفقیت او را مرحله به مرحله به عنوان ابزاری جهت تقویت انرژی و انگیزه در دانش آ موز به کار ببریم و چه بسا که یک شکست و عدم موفقیت دانش آ موز شما می تواند باعث ایجاد تکانشی در او شود و موفقیت او را تسهیل نماید .
ارتباط کلامی با دانش آ موزان ناموفق چگونه باید باشد ؟
ارتباط های کلامی سالم مجموعه ای از گفت و شنود های زبانی است که در برخورد و رویارویی های خشن و عذاب آ ور ، جادو می کنند و هیجان های مخرب را فرو می نشانند ، تفکر را بر می انگیزانند و تندی های ناخواسته را به آ رامش تبدیل می کنند .
این قانون رفتاری در تمامی ارتباط های کلامی که بین ما انسان ها بر قرار می شود حاکمیت دارد . اما در روابط کلامی با نسل های کم سن و سال و کم تجربه ، حاکمیت قاطع تری نشان داده است .
معلمی کار کشته و تجربه آ موز ، که عمری کارش را با کودکان و نوجوانان سپری کرده است ، حاصل تجربه های خود را با احساسات هیجانی این دسته از انسان ها و بر قراری ارتباط های سالم کلامی ، به پنج مرحله خلاصه کرده است . توصیه او به پدران و مادران و همکاران خود این است که فرایند پنج مرحله ای زیر را تمرین کنند . آنقدرتمرین کنند که به مهارت برسند :
1- تمرین صبوری و شکیبایی در گوش دادن .
خوب گوش دادن به صحبت ها ، حرف ها ، مشکلات دانش آ موزان باعث بالا رفتن عزت نفس دانش آ موز ما می شود ، روحیه او را بشاش و شاداب می کند ، احساس سبکی و راحتی می نماید، احساس ارزشمندی به او دست می دهدو مسلما در جبران نقاط ضعف دچار بحران روحی نمی شود .
2-تمرین انتخاب لحظه های مناسب برای بیان احساس خود .
ً هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد ًباید مربیان و اولیا شکارچی ماهری در شکار کردن بهترین موقعیت و زمان باشند . بسیار است پند و اندر و نصیحت که در میان جمع به کسی گوشزد کردن نه تنها کار ساز نیست بلکه شاید جنبه معکوس به خود گیرد . بنابرین باید فرصت های مناسبی را جهت برقراری ارتباط انتخاب کرد تا از دریای طوفانی و مواج و بنیان افکن به ساحل آرام رسید .
3-تمرین به کار گیری کلمه ها و جمله های یاورانه .
کلمه ها و جملاتی که در قالب راهکاربه دانش آ موز جهت رفع نقائص و مشکلات عنوان می شود با توجه به لطافت روحی کودکان و نوجوانان باید طوری انتخاب شود که او فکر نکند او را به پای میز محاکمه کشانده ایم و قرار است او را محکوم کرده و عیوب او را در میان جمع همکلاسی ها عنوان نمائیم . اواین سخنان را تهدیدی برای شخصیت خودتلقی کند ، اگرچنین باشد یقینا سخن ما در او اثر گذار نیست .
4-تمرین پرهیز از قضاوت و تصمیم گیری شتاب آ لود .
باید دانش آ موز خود را باور کنیم و فرصت دهیم تا آن چه درضمیر پنهان خود نهفته دارد با اطمینان کامل مطرح نماید ، سپس تصمیمات مقتضی را جهت راهگشایی نقاط ضعف گرفته شود .
جالب است که ًًًًًًًًً روزی پدری کم صبر و حوصله دست به جیب مبارک پسر نازنین خویش می بردو کارنامه ای را ملاحظه می کند . به سراغ فرزند رفته اورا سخت تنبیه می نماید . پس از این که پدر آ رام می گیرد ، فرزندش می گوید : پدر جان ،کارنامه ای که از جیبم برداشتی از آن من نبود . آن کارنامه متعلق به شما بود که از کتاب های دوران دبیرستان تو برداشتم ً.خوب اینجا آن پدر محترم چقدر باید شرمنده کار شتاب زده خود باشد ؟
5-تمرین فرود آ مدن از مسند و مقام برتر .
اگر بتوانیم طوری با دانش آ موزان و فرزندان خود رابطه برقرار کنیم که در زمان ارائه راهکار او احساس کند که با دوست خود مشغول صحبت است ، مطمئنا بیشتر سخن ما دل نشین تر خواهد شد و اثر گذاری آن بهتر می باشد .
نمونه ای از نقش تاثیر گذار تکانش را در داستان زیر می توانیم ملاحظه نمائیم . البته دراین داستان آن چه که باعث شد تا عدم موفقیت او تکانشی در او ایجاد نماید الهام از طبیعت بود ، نکته در خور توجه اینکه همیشه چینین رویدای رخ نمی دهد یک بی دقتی و کم حوصلگی مربی گاهی اوقات موجب می گردد تا دانش آ موز ما سر از نا کجا آ باد در آ ورد ، اما نقش یک تکانش در این داستان در خور توجه می باشد .
سکاکى
سکاکى که یکى از دانشمندان بزرگ است در سى سالگى به فکر تحصیل افتاد، اساتید، او را نومید کردند; سکاکى اصرار کرد، استاد، نخستین درس را که یکى از فتاواى شافعى بود بدین عبارت بدو تعلیم داد: «شیخ گفته: پوست سگ با دباغى پاک مى شود.» این جمله را آن روز مکرر بر او خواندند، روز دیگر در امتحان چنین گفت: «سگ گفته: پوست شیخ با دباغى پاک مى شود.» با این حال دست از تحصیل نکشید و به کوشش پرداخت; ده سال بر او گذشت و ازدانش چیزى دست گیرش نشد. استاد او را نومید کرد و از بحث خود راند، او سر به بیابان نهاد، چند روزى درکوه ها و ماهورها و بیابان ها سرگردان بود تا در غارکوهى چشمش به سنگى افتاد که در اثر چکیدن قطرات آب سوراخ شده بود، با خود گفت: «دل من که از سنگ سخت ترنیست.» بار دیگر با کوشش هر چه تمام تر به تحصیل پرداخت و یکى از بزرگان علم شد که در عالم دانش کم تر نظیردارد
منبع این داستان.

14- خوش بینی OP) ): OPTIMISM
توانایی توجه به جنبه های روشن تر زندگی و حفظ نگرش مثبت را حتی هنگام وجود احساسات منفی و ناخوشایند مورد بررسی قرار می دهد. اعتماد به نفس هم ، از وجود مادر و به خصوص از مهارتی که در فراهم ساختن محیط مساعد از خود نشان می دهد ، سرچشمه می گیرد . اعتماد به نفس ، محصول این این احساس است که از عهده حل مسائل و رفع موانعی که معمولا در زندگی با آن ها روبرو می شویم ، بر می آ ئیم . بنابرین ، چنانچه محیط طوری ترتیب داده شود که فرزند در آن با مسائل ، دست و پنجه نرم کند و با کوشش نسبی موانع را عملا از سر راه رسیدن به خواسته هایش بر دارد ، به کفایت توانایی های خویش امیدوار و نسبت به زندگی خوشبین می شود .(تعلیم و تربیت –دکتر غلامحسین شکوهی –صفحه 123).لذا مربی باید هوشیار باشید برای فراگیران زبان دوم تکالیفی ندهد که آن ها نتوانند از عهده آن بر آیند و موجب بروز یاس و ناامیدی و نگرانی و افسردگی شود . ٌ ٌٌ ذهن نیمه هوشیار تفاوتی میان اندیشه های مخرب و سازنده قائل نیست . هر چه به او بدهیم با آن تغذیه می شود . در واقع همه چیز بستگی به این دارد که چه اندیشه ای در سر داریم . هم می توانید اندیشه شجاعت ،ایمان و باور را در ذهن فراگیران بکارید ، و هم می توانید اندیشه های مخرب ، ترس ، ناکامی و یاس را ردر ذهن آن ها بارور سازید.
درست همانطور که نیروی برق چرخ های صنعت را به حرکت در می آ ورد و در صورت استفاده صحیح از آن خدمات ارزنده تولید می شود و درصورت استفاده نادرست از آن زندگی را تباه می کند ، اگر تلقین به خود نیز آ گاهانه باشد می توان به موفقیت و آ را مش دست یافت ، اگر از روی ناآگا هی باشد به فلاکت و شکست و نیستی منجر می شود . همه چیز بستگی به درک و بر داشت شما دارد ، بستگی به این دارد که از آن چگونه استفاده می کنید . اگر ذهن خود را با ترس ، شکست و تردید و ناباوری به توانایی خود در استفاده از فراست بی انتهای الهی تغذیه کنید ، قانون تلقین به خود این ناباوری شما را جذب می کند و بنابرین ذهن نیمه هوشیار شما تحت تاثیر آن قرار می گیرد و نتیجه ناخوشایندی بر جای میگذارد مانند بادی که یک کشتی بادی را به شرق و کشتی دیگر را به غرب می راند ، اصل تلقین به خود می تواند شما را به سمت تعالی و موفقیت و یا ذلت و شکست سوق دهد . همه چیز بستگی به این دارد که اندیشه خود را چگونه شکل می دهید .
اصل تلقین به خود که به کمک آن هر کس می تواند به اوج موفقیت برسد در قالب جملات زیر به خوبی نمایا شده است :
-اگر خود را شکست خورده نپندارید ، پیروزید . و اگر فکر کنید می بازید و خود را شکست خورده بپندارید ، حتما بازنده می شوید .
-اگرطالب پیروزی هستید ، اما فکر می کنید توانایی آ ن را ندارید ، مطمئنا موفق نخواهید شد .
-بدانی که موفقیت با اراده انسان رابطه مستقیم داشته و همه چیز به ذهن شما بستگی دارد .
-برای رشد کردن باید اوج بگیرید و سبک بار حرکت کنید . مفهوم سبک بودن این است که ذهن خود را پاک کنید و همیشه آ ماده اوج گیری باشید . ذهن انسان باید مانند باند فرودگاه جهت حرکت هواپیما آ ماده و صاف باشد .
-لزوما همیشه قوی ترین ها پیروز نمی شوند ، پیروز کسی است که فکر می کند می تواند پیروز شود .ًً

ٌٌ در بررسی ها روشن شده است که عوامل کامیابی افراد برجسته ، ناشی از احساسات مثبت است که آ نان در خود ایجاد می کنند و بر عکس افراد ناموفق کسانی هستند که احساسات منفی را در خود پرورش می دهند . این عوامل احساسی مثبت عبارتند از : احساس عزت نفس ، دوست داشتن و عزیز داشتن خویش ، خویشتن پذیری ، خوش مشربی ، ماجرا جویی ، بردباری و ... و از جمله احساسات منفی می توان از : ترس از شکست ، اضطراب ، احساس ناتوانی ، هحساس حقارت ، تر س از تنبیه ، احساس عدم امنیت ، فرار از پذیرش مسئولیت ، احساس گناه و ... نام برد .
دکتر ٌ جیم نیو من ٌ درکتاب خود به نام ٌ ترمز های خود را رها کنید ٌ . احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه می کند که سرعت کامیابی را افزایش می دهد . ٌٌ
شخصیت شما تابع اندیشه های شماست
همیشه این را به خاطر داشته باشید که شخصیت شما تابع تفکری است که نسبت به خود دارید که نیروی فکرتان آ ن را ساخته است . کارهای شما از طرف اندیشه های شما هدایت می شوند . شما همان آ دمی هستید که در فکر خود تصور می کنید و دیگران همان فکری را نسبت به شما می کنند که شما نسبت به خود دارید . همواره سعی کنید که ارزش هایتان را دایم به خود گوشزد کنید و به خود بقیولانید که خیلی عالی هستید و از عهده هر کاری به نحو احسن بر می آ ئید و می توانید بهتر ازاین باشید .
عبارات زیر را هرگز از یاد نبرید :
الف ) ظاهر یک فرد متشخص را داشته باشید ، این به شما کمک می کند که مانند افراد متشخص فکر کنید . مراقب ظاهرتان باشید . ظاهرتان با شما حرف می زند ، همیشه به شما روحیه و اعتماد به نفس می دهد . ظاهر تان یعنی لباس پوشیدن ، تمیز و پاک بودن ، راه رفتن و ... با دیگران هم حرف می زند و باید گویای این مسئله باشد که با شخص ارزشمندی روبرو شده اند شخصی باهوش ، موفق و قابل اعتماد.
ب)کارتان را با اهمیت تلقی کنید ، اگر این اعتقاد را نسبت به کارتان داشته باشید ، هر روز توفیق بیشتری در کار پیدا خواهید کرد . اگر فکرکنید کارتان دارای اهمیت است ،زیر دستان شما هم کارتان را مهم تلقی خواهند کرد . این نکته هم برای معلمی که به آ موزش زبان دوم مشغول است بسیار حائز اهمیت است زیرا سهل انگاری در کار اهمیت ندادن به کارش در فراگیران هم رسوخ کرده و نتیجتا آن ها به امر آ موزش توجه چندانی ندارند .
اگر زباغ رعیت ملک خورد سیبی بر آ ورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ
بنابرین زمانی می توانیم در کاهایمان موفقیت کسب نمائیم که اعتقاد راسخ به آن داشته و اهمیت به آن کار دهیم .
ج)روزی چند بار با اندیشه های مثبت به خود دل و جرات بدهید ، یک برنامه تبلیغاتی با موضوع شناساندن ارزشها به خود ترتیب دهید . درتمام موقعیت ها فراموش نکنید که یک انسان طراز اول می توانید باشید و هستید . همواره ارزشهای خود را به خود و سپس به دیگران گوشزد کنید . البته نباید باعث عجب و خود پسندی گردد.
د)کلمه ناممکن را از فرهنگ لغت ذهن خود خارج کنید :ناممکن واژه ویرانگر است . اینکه ٌاین کار نشدنی است ٌ ، زنجیر وار افکار منفی دیگری را در تایید خود تولید می کنند .

15- نشاط HAPPINESS (HA):
توانایی احساس رضایت از زندگی، احساس رضایت از خود و دیگران، سرزندگی و ابراز احساسات مثبت را بررسی می کند.
برای این که دانش آ موز ما هر روز با شور و شوق روز افزون وارد کلاس شود و توانایی فراگیری مطالب درسی در او تقویت شود و دارای انگیزه مثبت گردد ، مربیان باید احساس رضایت از زندگی و احساسات مثبت او را تقویت کنند که در ذیل به اهم آن ها می پردازیم :
تفکرات مثبت قبل از خواب
انسان با قدرت تمرکز حواس قادر است کارهای خارق العاده ای انجام دهد ، به خصوص در حالت نیمه هوشیار و خواب . چرا که در این حالت قدرت تمرکز انسان بسیار زیاد است و می تواند از رؤیاها ، خواب ها و خیالاتی که در طول روز در ضمیر هوشیارش شکل می گیرد ، استفاده کند و آن ها را به ضمیر نیمه هوشیار بفرستد و فردای آن روز در زندگی خود از آن ها بهره مند شود .طرفداران علم هیپنوتیزم یا انرژی درمانی از این روش استفاده می کنند . هنگام استراحت و قبل از خواب هیچ گونه فکر مایوس کننده به خود راه ندهید و اجازه ندهید که مغز و فکر شما از افکار منفی و بیهوده لبریز شود ، چرا که هم به سلامت و ساعات خواب و استراحت خود لطمه می زنید و هم سلامت روح و روان خود را با دیدن کابوس های وحشتناک به خطر انداخته ، فردای آن روز احساس خوبی نخواهید داشت . بیش تر افرادی که مشکل خواب دارند ، با فکری پریشان به خواب می روند . یکی از بهترین راه ایجاد عزت نفس و اعتماد به خود ، تمرکز بر اندیشه های مثبت و تلقین افکار مثبت ، هنگام خواب است . به پیشرفت ها ، موفقیت ها و نقاط مثبت شخصیت خود فکر کنید تا قدرت ماورایی ضمیر ناخود آگاه در طول روز بعد ، همراه شما باشد و روز به روز در کارهای خود موفق تر شوید . وظیفه مربی که مشغول آ موزش زبان دوم به دانش آ موزان می باشد اگر در کلاس درس با ذره بین به همه کارهای منفی دانش آ موز خود نگاه کند و هر یک را به مثابه پتکی بر سر او فرود آ ورد مسلما همه این افکار در خواب به سراغ دانش آ موز خواهد آ مد و باعث کم رنگ شدن روحیه اعتماد به نفس او شده و نه تنها ورود به کلاس برای او شادی آور نیست حتی باعث نفرت او از آن درس خواهد شد . بنابرین مربی باید تمرکز بر اندیشه های مثبت به هنگام خواب را به دانش آ موزان خود آ موزش دهد . از تمرکز بر اندیشه های مثبت ، می تواند عملکرد های اندیشه های منفی در طول روز را کاهش دهد و آن ها را به انرژی مثبت تبدیل کند .

هنگامی که احساس خوبی داریم، دنیا را با عینک خوش بینی می‌بینیم و بر عکس. عملکرد عاطفی بر کارکرد عصبی- روانشناختی فرد نیز تاثیر می‌گذارد. وقتی خوش خلق هستیم، خاطرات خوب را به یاد می‌آوریم و وقتی افسرده هستیم خاطرات بد اتوماتیک‌وار به ذهن وارد می‌شوند.
هر چقدر هوش عاطفی فردی بالاتر باشد، به نقش و تاثیر عواطف بر کنش‌ها و رفتارهایش آگاه‌تر است و سعی می‌کند متناسب با موقعیت بهترین عاطفه را در خود ایجاد کند تا بهترین نوع تفکر و حل مسئله را انجام دهد. فردی که EQ بالا دارد می‌داند که چگونه تاثیر منفی هیجانات را بر تفکر خود اصلاح نماید.پس مربی کارآمد آن است که همیشه در اندیشه آن باشد که احساس خوب برای یک دانش آ موز چیست ؟و از چه راهی استفاده کند تا دانش آ موزش از حضور در کلاس احساس خوبی داشته باشد .

چیزی که در مقابل نشاط و شادی فراگیران زبان قرار می گیرد و باعث اختلال در فرایند یادگیری می شود افسردگی است ووظیفه دست اندر کاران امر آموزش بخصوص معلم ، والدین و دیگر افرادی که در این امر دخیل اند این است که عوامل ایجاد افسردگی را به موقع شناسایی کرده و اقدامات لازم وضروری را جهت از میان برداشتن آن ها اعمال نمایند .

افسردگی
ٌ حدود 40 % از نوجوانان دوره ای از افسردگی را سپری می نمایند که در واقع نوعی اختلال در وضعیت روانی است که مشخصات آن عبارتند از :احساس کمبود عزت نفس و احساس بی ارزشی ، عدم تمایل نسبت به فعالیت های زندگی و تغییرات در وضعیت خواب و خورد و خوراک .
دلایل افسردگی در نوجوانان عبارتند از : تغییرات هورمونی ، چالش های زندگی ، نگرانی هایی در خصوص وضعیت ظاهری . دختران بیش تر از پسران از افسردگی رنج می برند . متاسفانه نتیجه غم انگیز و حقیقی افسردگی در نو جوانان ، پدیده خودکشی است .ٌ

اصطلاح عامیانه نظیر پکر بودن ، بی خبر بودن ، دمغ بودن و سر خورده بودن و غیره برای بیان افسردگی به کار می رود .
کلمه افسردگی هنگامی که به یک حالت روحی نسبت داده می شود ، تمامی معانی عامیانه ای را که گفته شد را در خود دارد و نشانگر احساس کسالت روان ، کمبود انرژی ، ، نا امیدی و بی فایده بودن است و بی علاقگی و بد بینی نیز به همراه آن می آ ید . صفات ویژه حالت عکس آن شور و هیجان ، شادی ، امید و خوش بینی است . حالت افسردگی اغلب پس از نومیدی و یا احساس از دست دادن چیزی بوجود می آ ید . ولی بسیاری از اوقات هم ظاهرا ناگهانی و خودبخود بوجود می آ ید .
افسردگی محدود به زمان و مکان خاصی نیست ، بلکه واکنشی هست در مقابل استرس . حالتی است که در هر زمان و برای هر کسی ، ممکن است روی دهد . به جرات می توان گفت که نیمی از افراد بالغ در دوره ای از عمر خود دچار این حالت بوده اند و متاسفانه اکثریت این توده از افسردگی خود آ گاه نبوده و نیستند . یکی از دلایلی که مردم از شناخت افسردگی خود عاجزاند ، این است که اغلب آن را با غمگینی معمولی اشتباه می کنند . در زندگی هر کس موقعیتهایی پیش می آ ید که خواه نا خواه او را غمگین می سازد .غمگینی یعنی نا خوشنودی یا نا رضایتی ، موقعی که کار ها بر وفق مراد نیست ، پیش می آ ید . این حالت با آشفتگی واقعی روحی و تقلیل بینش معنوی شخص همراه نیست . اما افسردگی حالتی است که بر کیفیت خلق شخص تاثیر عمیق گذا شته و نحوه ادراک او را از خویش و از محیطش دگرگون می سازد .
افسردگی بیماری بسیار شایع عصر ماست. و در تمامی جهان روندی فزاینده دارد. این در حالی است که حدود نیمی از مبتلایان به افسردگی یا از بیماری خود بی خبرند یا بیماری آنها چیزی دیگر تشخیص داده شده است.
افسردگی یک بیماری اختصاصی نیست بلکه در تماما سنین و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر می شود. افسردگی بیماری ساده ای نیست بلکه انواع گوناگون دارد به طوری که در بعضی افراد به صورت هایی ظاهر می شود که ما عموماً آنها را افسردگی نمی شناسیم. افسردگی پس از آنکه درمان شد غالباً باز می گردد.
افسردگی مسائل گوناگونی به همراه دارد. غیراز مسائل پزشکی و اندوه که بسیار شایع است، فرد مبتلا به افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض و از نظر اجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند. گاهی انزوای همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیر دارند به دوری از مردم یا به سوی مرگ سوق می دهد. درباره افسردگی خبرهای خوشی نیز وجود دارد: بیشتر انواع افسردگی قابل درمان اند.
Depression که غالباً افسردگی بالینی، اختلالات خلق و خوی یا اختلالات عاطفی نامیده می شود، بیمار را دچار آشفتگی اندیشه، آشفتگی عاطفی، تغییر رفتار و بیماری های جسمانی می کند.
افسردگی بالینی، از دیدگاه عملکردهای اجتماعی بیش از دیگر بیماری های مزمن، بیمار را ناتوان می کند. افسردگی کبیر بیش از بیماری های مزمن ششی، التهاب مفصل و دیابت ، ناتوان کننده است. افسردگی یک نشانگان (Syndrom) یعنی مجموعه ای از علامات مرضی(Symptoms) مختلف است.
ملاک های تشخیص افسردگی عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوی در بیشتر روزها، تقریباً هر روز.
2- کاهش آشکار علاقه یا میل به هر نوع فعالیت در زندگی.
3- کاهش یا افزایش قابل توجه وزن بر اثر کاهش یا افزایش اشتهای غذا خوردن.
4- بی خوابی یا پرخوابی در غالب شب ها.
5- افزایش یا کاهش اعمال روانی حرکتی یا فعالیت های ذهنی.
6- خستگی یا کاهش انرژی.
7- احساس بی ارزشی یا گناهکار بودن.
8- کاهش توان اندیشیدن یا تمرکز ذهن و تصمیم گیری.
9- اندیشیدن به مرگ ( نه ترسیدن از آن) و به خودکشی، بدون داشتن طرحی برای آن ، یا اقدام به خودکشی با طرحی از پیش ریخته.
داشتن حداقل پنج علامت یاد شده برای ابتلا به افسردگی کبیر کافی است. ولی علامات مرضی یک و دو باید جزء آن علامت باشند. افسردگی نمی تواند واکنش معمولی مرگ یک عزیز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگی تمام علامات مرضی این بیماری را ندارند و شدت علامات مرضی در افراد مختلف متفاوت است.

افسردگی در کودکان
سابقا چنین تصور میشد که کودکان هر گز دچار افسردگی نمی شوند زیرا آ نان نشانه های دال بر افسردگی را که در بزرگسالان قابل تشخیص است ازخود نشان نمیدهند ، ولی برای درک افسردگی کودک باید دنیا را از دریچه چشم او دید . کودکان بندرت می گویند : ٌ احساس افسردگی می کنم ،ٌ ولی خیلی از آن ها می گویند ٌ انگار فراموش کرده بودند که من هم آن جا هستم ٌ ، ویا ٌ انگار فکر می کردند من آن قدر بزرگ نشده ام که بفهمم ، یا در این کار شرکت کنم ،ٌ‌از دید کودک این تجربه به معنای انکار ارزش شخصی اوست .

افسردگی ،خانواده و جامعه
در یک گروه احساسات می توانند مشترک باشند و مشترکا تجربه شوند .هنگامی که یک عضو گروه شاد است ، بقیه گروه می توانند با اوهمانند سازی کنند ، همه ی گروه احساس شادی می کنند . مثلا در مراسم ازدواج اگر عضوی از گروه افسرده باشد ، تمامی گروه احساس افسردگی خو.اهند کرد . همین امر در محیط کوچک تر به نام خانواده و کلاس درس هم صادق است ، گاهی اوقات وجود یک دانش آ موز شاد باعث شادی و نشاط کل دانش آ موزان یک کلاس می شود و به همین ترتیب دانش آموزی که از افسردگی رنج می برد بقیه افراد را هم تحت شعاع قرار می دهد .

فرد افسرده با تجربه ذهنی ناراحتی شدید، فقدان احساس کنترل بر خلق و عواطف و تغییر در سطح فعالیت ، عدم علاقه و احساس گناه، افت در عملکرد شغلی و روابط اجتماعی را تجربه می کند. تحقیقات دال بر این امرند که از هر ده نفر تقریباً یک نفر از افسردگی رنج می برد و زنان دو برابر مردان به این بیماری مبتلا می شوند. شیوع افسردگی در زنان جوان بیشتر است و با افزایش سن کاهش می یابد، در حالی که شیوع آن در مردان جوان کمتر است و افزایش آن با سن نسبت مستقیم دارد.
گرچه ابعاد مضر بیماری افسردگی، اکثراً متوجه زندگی قربانی و خانواده اوست لذا با توجه به پیامدهای سوء طلاق، خودکشی، الکیسم، اعتیاد به مواد مخدر، بیکاری و ...، اقتضا می کند که این معضل را در زمینه مشکلات اجتماعی به شمار آورده و برای کاهش میزان آن کوشیده و برای رفع آن برنامه ای عاقلانه بیندیشیم.
به اعتقاد اکثر روان شناسان و جامعه شناسان ریشه اصلی افسردگی به خانواده برمی گردد. چرا که خانواده به عنوان نهادی که زمینه و بستر آموزش و رشد روانی – اجتماعی فرزندان را فراهم می سازد، نقش به سزایی در وضعیت روانی فرزندان دارد. خانواده به عنوان مجموعه ای که قوانین و رسوم عملکردی خود را دارد ، از اعضایی تشکیل شده که به گونه ای پویا با یکدیگر مرتبط اند و به همین دلیل نیز رفتارشان به صورت کاملاً مجزا از کل سیستم خانواده قابل بررسی نیست. خود این سیستم نیز به نوبه خود با نیروها و مجموعه های گسترده اجتماع مرتبط است و ارتباط متقابل دارد.
نگرش و عقاید والدین در جریان اجتماعی شدن و رشد شخصیت کودک سهم به سزایی دارد. این نگرش ها گاه زیان آور و آسیب رسان است و می تواند در ناسازگاری های بعدی در زندگی تأثیر گذار باشد.
چنان که آلفرد آدلر در این باره می گوید:
" افسردگی از احساسات تحقیرآمیز که در دوران کودکی به واسطه حمایت شدید یا طرد شکل می گیرد، ناشی می شود" کارن هورنای نیز می گوید:
" اختلال در روابط والدین- فرزند باعث افسردگی و ناراحتی طولانی مدت در زندگی حال و آینده او می شود."
کیفیت تعامل والدین و کودک از مهمترین عواملی است که می تواند به شخصیت و روند رشد فرزندان تعالی ببخشد و به استقلال دوران بلوغ و رشد، احساس مسئولیت، اعتماد به نفس، سازگاری و انطباق فرزندان منجر شود. به طوری که آنان با دیدی مثبت به خویش بنگرند تعاملات مطلوبی با اطرافیان داشته باشند. این افراد قادرند با استرس و بحران بهتر تطبیق یابند و در دوران بلوغ و بزرگسالی کمتر دچار اشتباه و انحراف و افسردگی شوند.
به طور معمول دعواهای خانوادگی و تنش ها، قواعد انطباقی شدید، بدخلقی و بکن و نکن ها موجبات احساس ناامنی در فرزندان می شود. این وضعیت مخاطرات روانی اعضای خانواده بالاخص فرزندان را فراهم می سازد. به همین دلیل اعضا برای دستیابی مجدد به تعامل حیاتی می توانند به انواع رفتارهای نامطلوب روانی- اجتماعی متوسل شوند و یا سوق یابند.
همچنین تحقیقات نشان می دهد طلاق و جدایی والدین، بیماری های بلندمدت، غیبت و عدم حضور در خانه، مشکلات مالی، بیکاری و نیز انحرافاتی مانند اعتیاد، انحرافات جنسی ، و دزدی از عواملی خاص دیگری است که در ایجاد مشکل افسردگی فرزندان در محیط خانواده مؤثر است.
از سویی، همانطور که می دانیم خانواده به عنوان نهادی اجتماعی در خلاء واقع نشده و با سایر نهادها و بخش های جامعه در ارتباط است و متأثر از تأثیرات آنهاست. بنابراین در هر بخشی از اجتماع و نهادهای آن، تصمیمات و تعاریف صورت گرفته در آن خواه ناخواه خانواده را متأثر می نماید و باعث می شود که به محیط خانواده کشیده شود و در صورت منفی بودن، جو و محیط خانواده را به تشنج بکشاند و به مخاطرات و تنش های روانی اعضای آن منتهی شود.
بی عدالتی های اقتصادی و اجتماعی، تجمل دوستی و پول پرستی، تضاد ارزش های خانواده با جامعه، بیکاری، مفاسد اجتماعی، معضلات اشتغال و تنش های شغلی، تضادها و بحران های فرهنگی، کمبود امکانات مسکن و درآمد پایین ، نقش تعیین کننده های در وضعیت اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی خانواده و نهایتاً اعضای خانواده و وضعیت روحی – روانی آنها ایفا می کند.
تحقیقات به وضوح نشانگر این مطلبند که در اغلب جوامع، زمانی که فشار و نابهنجاری های اجتماعی از قبیل وضع نابسامان اقتصادی، بیکاری، تورم، جنگ و حوادث سخت طبیعی و اجتماعی بیشتر می شود طلاق و نابسامانی های خانوادگی افزایش می یابد و بالطبع افسردگی و ناامیدی در میان اعضای خانواده – و در نتیجه اعضای جامعه - افزایش می یابد.
خطر موفقیت و نقش آن در افسردگی دانش آ موزان
افسردگی را در خیلی موارد بیماری موفقیت خوانده اند ، فراوان دیده شده است که وقتی پزشکی مطب خود را بخوبی براه انداخته است ، کارمندی معاون اداره یا شرکت خود شد ، آدم مبتکری امتیاز انحصاری کشف خود را بدست آ ورد ، زندگیشان دچار تحولی گردیده و سرو کله افسردگی پیدا شده است .
اصل پتر Peter principle این است که اکثر مردم یک قدم فراتر از لیاقت خود نمایانده می شوند و همین موضوع سبب احساس و بدنبال آن ظهور بی کفایتی در آنها می گردد . این اصل را طوری دیگر می توان تعبیر و تفسیر کرد ، ارتقا ممکن است موجب افسردگی ، افسردگی منجر به بیکفایتی شود . وقتی که کسی به منتهای آ مال و آ رزوهای خود رسید ، خطر این که دچار افسردگی شود ، بشدت بالا می رود ، موفقیت اغلب تغییرات عمده ای در زمینه های مختلف اجتماعی ، اقتصادی و گاهی جغرافیایی بوجود می آ ورد و بعلاوه مسئولیتهای خطیر تر و فشار های شدید تر به همراه دارد . و همین طور در محیط آ موزشگاه و در سطح دانش آ موزان کسب موفقیت در زمینه های درسی ، ورزشی و ... گاهی پیامد افسردگی را بدنبال خواهد داشت ، لازم و ضروری است که اولا خانواده ها و مربیان آ موزشی به این نکته توجه کنند که موفقیت دانش آ موزان را فقط به یک نقطه خاص معطوف نکنند ، اصرار بر این داشتن که ارتقا به نمره بیست در مدرسه و کسب مدال های اول در مسابقات ورزشی و علمی شایسته توست و اگر به آن درجه خاص نرسی چه شود و چه شود ، درواقع ازانعطاف پذیری در موفقیت دانش آ موز کاسته ورو یا رو کردن دانش آ موز به چالشی خطر ناک می باشد . زیرا که شبانه روز فکر و اندیشه دانش آ موز در باره موفقیت و عدم موفقیت خود است .اگردر آن درس بخصوص نمره بیست نگیرم چه اتفاقی پیش می آ ید اگردر فلان مسابقه برنده نشوم و رتبه اول را کسب نکنم چه جوابی برای پدر و مادر و مدرسه باید بدهم ؟ و هزاران فکر و خیال دیگر . همه این ها موجب افزایش فشار های روحی و روانی ، استرس و اضطراب شده و پیامد وخیم افسردگی را به همراه خواهد داشت .
چرا حتما باید فرزندم نمره بیست را کسب نماید ؟چرا نباید او را تشویق به کسب نمرات و رتبه های خوب نمایم ؟ آیا فقط کسب نمرات بیست و رتبه های اول متضمن موفقیت دانش آ موزان خو ا هد شد ؟‌
در آ موزش زبان دوم باید مربیان آ موزش و اولیا به این نکته توجه کنند که برای جلوگیری از پیامد افسردگی از مقایسه دانش آ موزان با همدیگر خودداری کنند ، فقط یک جایگاه خاصی را جهت کسب موفقیت های دانش آ موزان انتخاب نکنند ، به هر حرکت مثبت توجه کرده و آنرا تقویت کنند ، این باور را در آن ها رشد دهیم که هدف سبقت گیری از فلان و فلان دانش آ موز نیست بلکه هدف کسب موفقیت برای همه ی دانش آ موزان است . با این افکار که در پهنه وسیع محیط یادگیری سفره ای پهن کرده ایم که هر دانش آ موزی به فراخور توان و آ مادگی خویش می تواند توشعه ای بر گیرد و کسب موفقیت نماید . درمحیط فرا گیری زبان دوم اگر فقط به جایگاه خاصی جهت کسب موفقیت تاکید ورزیم ، متاسفانه چون همه دارا ی استعداد و توان و علاقه یکسانی نیستند .لذا ریزش تعداد کثیری ازدانش آ موزان در این میدان اتفاق می افتد و به راحتی موجب پدید آمدن فشار های شدید عده ای از دانش آموزان شده که آن هم پیامد وخیم استرس و اضطراب و در نتیجه موجب افسردگی عده ای می شود که البته این اتفاق در مدارس دخترانه از نمود بالایی برخوردار است و از طرفی موجب دلسردی و یاس و نامیدی تعداد دیگری از فراگیران شده وبرای همیشه دریچه ورود به عالم فراگیری زبان دوم را برای خویش بسته می بیند .
از طرفی این نکته هم از اهمیت بخصوصی بر خوردار است که مربیان عزیز و والدین گرامی نباید همیشه اصرار و تاکید به نقطه خاصی از موفقیت بورزند و اینکه باید همیشه رتبه تو اول باشد ، همیشه در صدر رقبای خود قرار داشته باشی ، در همه ی مسابقات تو باید رتبه نخست را کسب نمایی . این تاکیدات در واقع باعث فشار دائمی بر دانش آ موز شده و همواره نگران افت خویش است و کسب رتبه ای پایین تر از حد معمول چون کابوسی وحشتناک همواره او را می آ زارد . فکر می کند اگر روزی کوچکترین افتی داشته باشد از چشم همه می افتد ، برای همبشه تحقیر می شود و هزاران ظن و گمان دیگر .

متاسفانه در نظام فعلی ارزشیابی تحصیلی توجه چندانی به اندازه گیری هوش هیجانی وحالات و هیجاناتی که در پیشرفت و افت تحصیلی دانش آ موزان تاثیر بسزایی دارد نمی شود . امید می رود رویکرد به ارزشیابی کیفی و مقیاس های کیفی و استفاده از فنون ارزشیابی توصیفی در تدوین برنامه درسی و ارزشیابی تحصیلی در آموزش و پرورش کشور به تدریج به اهمیت جنبه های غیر شناختی هوش و حالات هیجانی در موفقیت تحصیلی دانش آموزان پی برده شود. برای این کار تهیه و تدوین ابزارهای لازم جهت سنجش هوش هیجانی توجه به دیگر حا لت ها و احساساتی که نقش بسزایی در عملکر دانش آ موزان دارند . به منظور برنامه ریزی و هدایت دانش آموزان برای کسب موفقیت بیشتر لازم است که از صاحب نظران در وزارت آموزش و پرورش بیشتر مورد استفاده قرار گیرد.

هوش هیجانی (سالوی 1990)

اولین بار در سال 1990 روانشناسی به نام «سالوی» ، اصطلاح هوش هیجانی را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلق و خو به کار برد. درحقیقت این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است. به عبارتی عاملی است که به هنگام شکست، در شخص ایجاد انگیزه می کند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا منجر به برقراری رابطه خوب با مردم می شود.

تئوری هوش هیجانی دیدگاه جدیدی درباره پیش بینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم می کند که تکمیل کننده علوم شناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است. قابلیتهای هیجانی برای تدبیر ماهرانه روابط با دیگران بسیار حائز اهمیت است.

روانشناسی به نام «گلمن» اظهار می دارد که هوش شناختی در بهترین شرایط تنها ۲۰ درصد از موفقیتها را باعث می شود و 80رصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند. درواقع هوش هیجانی عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد دارای هوش متوسط را تعیین می کند. یعنی افرادی با داشتن هوش عمومی متوسط و هوش هیجانی بالا خیلی موفقتر از کسانی هستند که هوش عمومی بالا و هوش هیجانی پایین دارند. پس هوش هیجانی پیش بینی کننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ا
این هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زیر دارد که 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.

۱- مهارتهای درون فردی شامل: خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود) جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده) استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)
۲- مهارتهای میان فردی شامل:
روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص عنوان یک شریک خوب) همدلی(توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها) می شود)
3- سازگاری شامل : انعطاف پذیری(تنظیم هیجان، تفکر و- رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)
4-کنترل استرس ، شامل : توانایی تحمل استرس(مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های
استرس زا) کنترل تکانه(ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
5- خلق عمومی شامل: شادی(احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران) خوشبینی(نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)


چگونه می توان در هوش هیجانی پیشرفت کرد؟
باید گفت بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفته می شود و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارت های هوش هیجانی صحیح باشد .

باید مهارتهای هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می شود. والدین به کودکان یاد می دهند که هیجانهای خود را تشخیص داده و آنها را نامگذاری کنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی ام. پس وقتی از رفتار برادرش شکایت می کند و می گوید من از او متنفرم، می توان جمله او را این گونه بازگویی کرد: به نظر می رسد رفتار برادرت خیلی تو را عصبانی کرده، هم نشان داده اید که احساس کودک خود را درک کرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.

یکی دیگر از راه های پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد یک محیط امن عاطفی است به گونه ای که کودکان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفت وگو کنند. پس باید به آنها نشان داد که به احساسات آنها توجه شده و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود. حتی اگر نظریات کودکان مورد قبول والدین نیست بهتر است با استدلال خواهی آنها را توجیه کنند و در مواردی که آسیب کودک را مورد حمله قرار می دهد بهتر است به جای این که بگویند «بالاخره خودت را به کشتن می دهی» این عبارت را بگویید «من می ترسم به خودت آسیب برسانی» . و اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد باید از کودکان عذرخواهی کنند تا عملاً آموخته باشند که پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است.

عدم رعایت این موارد و عدم ابراز ناراحتی و حتی خشم توسط والدین ممکن است باعث شود بعضی اوقات کودکان دچار اختلالاتی شوند که در آن از احساسات خود دور شوند یا در درک احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند.
متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که باهنرهای آزاد و نظام های ارزشی نیز همراه است اهمیت ویژه ای دارد. در درسهایی که شامل داستانهای مهیج است کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند. پس آنها می توانند یاد بگیرند که چه چیزی باعث احساس شخصیت ها به صورت شادمانی، خشم، ترس و... شده و چگونه اینها با احساسات خود کنار آمده و یا آموزش مهارتهای اجتماعی نیز یکی از راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش ها شامل برنامه های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوت های مردم، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اداره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری، ایجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.

موضوع دیگر هوش هیجانی و مقابله با بحران است. دیده شده افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی دچار مشکل هستند و به نظر می رسد هیچ گاه از شر حوادث بد در زندگی خلاص نمی شوند. در مقابل افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیزترین تجارب به حال اولیه برمی گردند و حتی به جلو می روند. این موضوع مربوط به قابلیت های هیجانی است که اجزای آن ترکیب کننده ی هوش هیجانی است .

هوش هیجانی به این صورت فرآیند مقابله را تشریح می کند:

ابتدا لازم است آنچه را احساس می کنیم درک کنیم و لذا برای ایجاد ارتباط با احساسات خود به دو طریق کلامی و غیر کلامی عمل می کنیم. از آن گذشته، لازم است احساسات دیگران را نیز درک کنیم و با آنها همدلی کنیم. باید بدانیم که هیجانها در افکار اولویت ایجاد می کنند(منجر به بوجود آمدن تفکرات خاص می شوند)، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسأله خلق می کنند و خلاقیت را سهولت می بخشند
منبع : مقاله " درباره هوش هیجانی چه می دانید؟ "- تهیه کننده : فاطمه حسینی حسین آبادی -روزنامه همشهری 29 مهر3 138

پنج نکته کلیدی برای مربیگری هیجانات

1 - از هیجانات کودکان مطلع باشید.
2 - هیجانات را به عنوان فرصتی برای تدریس و ایجاد صمیمیت در نظر بگیرید.
3 - با همدلی و صادقانه به احساسات کودکان گوش دهید.
4 - به کودکان کمک کنید تا هیجانات خود را به نحو صحیح بیان کنند.
5 - در جهت کمک به حل مشکل توسط کودکان، محدودیت‌ها را در نظر داشته باشید:

الف) درنظرگرفتن مرزها
ب) شناسایی اهداف
ج) فکرکردن به راه‌حل‌های ممکن
د) ارزیابی راه‌حل‌ها
ه) کمک به کودکان برای انتخاب یک راه حل (گاتمن،1997، نقل از خشنودی‌فر، 1384).

راهبردهای مربیگری هیجانات

- از انتقادهای بی‌رویه، تحقیرکردن نظرات کودکان و ادای کودکان را درآوردن، پرهیز کنید.
- جهت مربیگری کودکان، آنها را تحسین کرده و در مواقع لزوم، آنها را مورد تعریف و تمجید قرار دهید.
- از برنامه‌های دستوری خاص بزرگسالان چشم‌پوشی کنید.
- یک نقشه ذهنی برای زندگی روزمره کودکان ایجاد کنید.
- در مورد تجارب کودکان در موقعیت‌های مشابه بزرگسالان بیندیشید.
- سعی کنید به کودکان حق انتخاب دهید و با احترام به خواسته‌هایشان، آنها را توانمند سازید.
- در خیال‌ها و رؤیاهای کودکان شریک شوید.
- با کودکان صادق باشید.
- در انجام امور صبور باشید.
- جایگاه قدرتی خود را به عنوان یک بزرگسال درک کنید.
- به ماهیت مثبت رشد انسان باور داشته باشید.
- سعی نکنید راه‌حل‌های خود را جهت حل مشکلات به کودکان تحمیل کنید.
چه وقت مربیگری هیجانات مناسب نیست
- زمانی که محدودیت زمانی دارید.
- زمانی که خسته و ناراحت هستید.
- زمانی که کودک برای فریب‌دادن شما، هیجانی را وانمود می‌کند.
- زمانی که لازم است رفتارهای بسیار ناشایست را مورد ملاحظه قرار دهید.


نقشی که معلم برای فراگیران زبان دوم می تواند ایفا نماید :

1-با معنا کردن مطالبی که تدریس می شود .
مطالبی که به ذات خود دارای معنای زیادی نیستند اگر با موضوعات با معنا مرتبط شوند یاد گیری ان ها آ سان تر می شود . یکی از روش هایی که برای معنادار کردن آ موخته های جدید وجود دارد استفاده از روش پیش سازماندهنده هاست (آزوبل 1980-1960 ) (1) روان شناسی تربیتی ترجمه علینقی خرازی ص75 به این صورت که اگر معلم برای تدریس بتواند موضوع تدریس را با اطلاعات و دانشی که فراگیرنده در ذهن از محیط خویش و... دارد مرتبط سازد مسلما فراگیری راحت تر و ا سان تر به دست می آ ید .
2-فرا گیران باید فعال باشند نه منفعل :
اگر تصور بر این باشد که فقط معلم باید بهترین و کار ا مد ترین شیوه تدریس را جهت آ موزش دروس انتخاب کند نتیجه مطلوبی از کارش کسب می کند مطمئنا انتظار مقبولی نیست . یادگیری زمانی رخ می دهد که مطالب آ موخته شده تکرار و تمرین شود و به جای اینکه فراگیران منفعلانه در کلاس بنشینند و فقط به گفته های معام گوش دهند نتیجه مطلوبی را کسب نمی کنند لذا لازم است فراگیران به صورت فعال در امر یادگیری درگیر شوند . البته این درگیری در فضایی خالی از هرگونه تداخل و انحراف باشد .
3-پیوسته فراگیران مورد آزمایش قرار بگیرند :
آزمایش کردن و سنجیدن مطالب ا موخته شده قبلی باعث تکرار و تمرین آ موخته ها می شود در نتیجه بهتر می تواند در حافظه دائمی مغز قرار گیرد .
4-به صورت متناوب مطالعه کنند :
به فراگیران باید توصیه کرد که با یکبار تکرار و تمرین مطلب برای همیشه در حافظه دائمی قرار نمی گیرد بلکه تاکید گردد که به صورت متناوب مطالب فراگرفته شده را تکرار و تمرین کنند تا از حافظه موقت به حافظه دائمی منتقل شود .


5-نقش تداخل در امر یاددهی ( تداخل مثبت و تداخل منفی )
بعضی از آموخته های قبلی در مطالبی که تازه آ موخته می شود را تحت تاثیر قرار می دهند معلم کار آ مد باید با دقت زیاد تداخل مثبت که باعث تسهیل در امر یاد گیری می شوند را شناسایی کرده و تقویت کند و تداخل منفی که باعث دشواری در امر آ موزش می شوند زبان آ موز را از آن بر حذر دارد .
6-شناخت خود و خود باوری :
گولمن(1) 1995 اظهار می دارد که هوش بهر IQ در بهترین حالات خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است . 80 در صد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سر نوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهند . (1) منبع اینترنتhttp://ahmad43.blogfa.com/

معلم بهتر است به نفع زبان آ موزان مثبت اندیش با شد فقط تکیه به IQ فراگیران نداشته باشد .با توجه به هوش هیجانی این خود باوری را در فراگیران تقویت کند که شما هم می توانید در فراگیری این مهارت موفقیت هایی کسب نماید .، تا بدینوسیله جلوی موانع یادگیری را گرفته و امر آ موزش را تسهیل کند .


* * *




منابع

1-از کتاب اصول یاد گیری و آ موزش زبان نویسنده، اچ.داگلاس براون مترجم دکتر منصور فهیم ، چاپ چهارم ، ویراست دوم ، انتشارات رهنما ، تهران 1381
2-روانشناسی تربیتی نویسنده : جان ای. گلاور، راجر اچ . برونینگ مترجم علینقی خرازی،چاپ پنجم، مرکز نشر دانشگاهی ، تهران ، 1383
3-اینترنت www.fekreno.org
4-اینترنت http://ahmad43.blogfa.com."
5-مقاله در باره هوش هیجانی چه می دانی ؟ فاطمه حسینی از روزنامه همشهری 29 مهر 1383
6-منبعhttp://www.hadith.net/persian/products/magazine/hadith- دکتر مهرداد افتخار عضو هیئت علمى دانشگاه علوم پزشکى ایران
7( منبعhttp://www.hadith.net/persian/products/magazine/
8. shoaeeali.blogfa.com/post-علی رضا شعاعی
9- http://mesbahfar.blogfa.com/ نوشته شده توسط علیرضا مصباح فر
http://www.hamshahri.org - 10 نویسنده فرحناز فرد
11- مجله پیوند ،نشریه ماهانه آ موزشی تربیتی آ موزش و پرورش فروردین 85 ش 318 صفحه 37 مقاله حسین کاظمی
12- تکنولوژی و مهندسی فکر – دکتر محمد علی حقیقی ،تهران، انتشارات فرار وان ، چاپ چهارم 1382، صفحات 81-80
13-ترجمه کلیله و دمنه ، انشای ابوالمعالی نصرالله منشی تصحیح و توضیح مجتبی مینوی طهرانی ،چاپ نهم ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، 1370
14-the study of language –george yule - چاپ پنجم 1377 ، تهران ، نشر قومس
15-زبان و زبان شناسی ،نویسنده :رابرت اندرسن هال ،مترجم:دکتر محمد رضا باطنی ، تهران،شرکت انتشارات علمی فرهنگی ، چاپ سوم 1381
16 ، خبرگزاری جمهوری اسلامی-: تهران- ‪۸۶/۰۴/۰۲‬
17-گلستان سعدی ، به اهتمام محمد علی فروغی ، تهران ، چاپ اول ، چاپ خورشید 1363
18-http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=4751
19-روان شناسی رشد ، جرج .زیگوریدز – ترجمه سجاد سالک و غلامرضاامامداد ، مشهد . موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی ضریح آ فتاب، چاپ اول زمستان 81
20-اینترنت -http://www.edum.blogfa.com/84071.aspx
21- www.pz.harvard.edu/PIs/HG.htm - - مترجم سیدحسین عبداله زاده
22- http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=19667&BookID
23-سهم معلم شیوه معلم ،نویسنده دکتر علی رووف، مشهد ، انتشارات آ ستان قدس رضوی، چاپ سوم 1385
24-تعلیم وتربیت و مراحل آن ، دکتر غلامحسین شکوهی ، انتشارات آستان قدس رضوی ، چاب بیست و یکم 1385
25- منبع: http://www.roycecarlton.com.
26- amhttp://www.daily.ir/2005/09/740
27- http://www.mehrnews.ir) دکتر سید محسن فاطمی
28-http://community.iransalamat.com/about658.html
29-اصول و مبانی برنامه ریزی درسی آ موزش زبان فارسی ، مولف دکتر بهمن زندی ، تهران ، انتشارات دانشگاه پیام نور ، چاپ اول ، 1383
30-2000farsi.blogfa.com – وبلاک دانشجویان آ موزش زبان فارسی
31- http://www.vccans.ir/Entesharat/Moshavere2/Payame%20Moshaver.htm مرکز خدمات مشاوره معاونت فرهنگی واحد علوم و تحقیقات
32- نشریه ماهانه پیوند ، بهمن 1385 ، شماره 328
33- مجله رشد مشاوره مدرسه ، دوره دوم ، شماره 1 ، پاییز 1385
34- نشریه ماهانه آ موزش تربیتی پیوند ، خرداد ماه 1383 ، شماره 296
35-http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=7958&KEYWORD=+%d9%87%d9%88%d8%
36- ماهنامه پیوند ، شماره 316 ، بهمن 84
37- http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=3159
38-http://www.edum.blogfa.com/post-92.aspx
39- ماهنامه آ موزش و پرورش پیوند فروردین 1385 ، شماره 318
40- ماهنامه رشد تکنولوژی آ موزش ، دوره پانزدهم ، اسفنماه سال تحصیلی 79-78شماره مسلسل 123
41-روانشناسی پرورشی ، دکتر علی اکبر سیف ، تهران ، انتشارات آ گاه ، 1380 ، چاپ هفتم
42- الگوهای تدریس 2000 ، مترجم محمد رضا بهرنگی، نویسندگان : بروس جویس،مارشاویل و امیلی کالهون ، نشر کمال تربیت ، تهران ، چاپ دوم 1381
43-روش های سواد آ موزی بزرگسالان ، دکتر زهرا صباغیان ، تهران ، مرکز نشر دانشگاهی ، چاپ هفتم ، 1382
44-http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-380281 خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران پایان نامه کارشناسی ارشد شهدخت آزادی
45- http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?newsid=456522
46-http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-380281 خبرگزاری دانشجویان ایران – تهران
47- روان شناسی کمرویی و روش های درمان ، دکتر غلامعلی افروزانتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چاپ اول ، تهران 1374
48- روان شناسی یادگیری ، مولف دکتر محمد پارسا ، تهران ، موسسه انتشارات بعثت ، چاپ اول 1360
49- روان شناسی اجتماعی ، تالیف الیوت ارونسون ترجمه دکتر حسین شکر کن ، ، تهران ، انتشارات رشد ، چاپ سوم ؛ تابستان 1366
50-- روانشناسی رشد نوجوانان ، مولف علی اصغر حقانی ، تهران ، نشر شورا ، چاپ اول ، 1378
51- روان شناسی موفقیت در تحصیلات دانشگاهی ، مولف ، لیند گرن ، مترجم یوسف اردبیلی ، تهران ، انتشارات کویر ، چاپ دوم 1374
52- روزنامه اطلاعات : سه شنبه30 مرداد 1386-7 شعبان 1428- 21آگوست 2007- شماره 23989 نویسنده ، نگارنده
53- مدیریت رفتار کلاسی ، مولف دکتر محمد حسین رئوفی، مشهد ، انتشارات آستان قدس رضوی ، چاپ چهارم 1380
54- مبانی سازمانی مدیریت ، مولف طاهره فیضی، تهران ، انتشارات پیام نور ، چاپ نهم ، 1386
55- http://old.tebyan.net/Teb.aspx?nId=8850
56- افسردگی ، مولف راس میچل ، مترجم دکتر وحید رواندوست ، ناشر معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی ، مشهد 1367
57- افسردگی واکنش یا بیماری ، مولف دکتر فردریک فلک ، مترجم دکتر نصرت الله پور افکاری ، ناشر موسسه تحقیقاتی ذوقی ، تبریز ، چاپ اول بهار 1361 ص 6
58- http://tps.blogfa.com/cat-44.aspx




نقش هوش هیجانی در آ موزش و پرورش ( بخش دوم )



هوش هیجانی از نطر هوارد گارد نر

HOWARD GARDNER






شرح حال کوتاهی از زندگی هوارد گاردنر
هوارد گاردنر معروف به یوحنا ( JOHAN H ) و الیزابت ای ( ELISABETH A ) استاد سرشناس در روان شناسی و تعلیم و تربیت در داشنگاه هاروارد . او همچنین دارا موقعیت استاد یاری در روان شناسی در دانشگاه هاروارد و مدیر ارشد در پروژه زرو ( PROJECJ ZERO ) می باشد . در سال 2004 او به مقام استاد افتخاری در شرق چین در دانشگاه شانگهای منسوب شد .
ازمیان مقام های بی شمار او ، گاردنر جایزه ( MAC ARTHUR ) را در سال 1981 به دست آ ورد . اوبه بیست و یک مدرک افتخاری از دانشگاهها و کالج ها و اسنتیتو های ایرلند ، ایتالیا ، اسرائیل و ...نایل شد . مولف بیش از بیست کتاب که به بیست و شش زبان ترجمه شده و چند صد مقاله از اوبه نگارش در آ مده است .
گارد نر از معروف ترین شخصیت در حوزه تعلیم و تربیت می باشد ، به جهت تئوری هوش چند گانه و انتقاد ار افکار ی که در باره هوش منفرد انسانی ( تنها اعتقاد به IQ بالابودن )وجود داشته است .
در طول بیست سال گذشته او و همکارانش در پروژه (ZERO ) کار می کردند. زرو طرحی است که بر تعلیم و تربیت برای فهم و درک ، استفاده از هوش چند گانه (Multiple Intelligences) برای بدست آوردن برنامه های درسی که سنجش و دستورالعمل آن بیشتر جنبه شخصی داشته باشد استوار است .
(منبع به زبان انگلیسی:
تعدادی از آ ثار او عبارتند از :
His first major book, The Shattered Mind appeared in 1975 Frames of Mind (1983) The Unschooled Mind Intelligence Reframed The Disciplined Mind




هوش هیجانی یا
(Multiple Intelligences هوش های چندگانه )

مقدمه:
یکی از اسرار برملا شدن روان شناسی این است که نمره های درسی، بهره هوشی یا نتایج آزمون استعداد تحصیلی ( SAT ) به رغم ارزش و ابهت شان در میان عموم نمی توانند قاطعانه پیش بینی کنند که چه کسی در زندگی موفق خواهد شد. یقینا در مجموع برای گروههای بزرگ، رابطه ای میان بهره هوشی و موقعیتهای زندگی وجود دارد. افراد بسیاری با بهره هوشی بسیار پایین در مشاغل پست به کار مشغول می شوند و کسانی که هوشی بالا دارند مشاغلی با مشاغل خوب بدست می آورند، اما به هیچ وجه نمی شود گفت که همیشه چنین است.
براین قاعده که تیزهوشی پیش بینی کننده موفقیت است، استثناهای بسیاری وجود دارد. استثناهایی بسیار بیشتر از مواردی که با این قاعده انطباق پیدا می کنند. در بهترین حالت تیزهوشی حداکثر حدود 20 درصد پیش بینی موفقیت در زندگی سهم دارد، درحالی که 80 درصد باقیمانده ، به نیروهای دیگر مربوط می شود. مشاهده گری چنین اظهار می کند که: «اکثر اوقات جایگاه نهایی خرد را در جامعه عواملی غیر از تیزهوشی تعیین می کنند. عواملی از طبقه اجتماعی گرفته تا اقبال»
حتی ریچارد هرنشتاین و چارلز موری که در کتاب خود به نام منحنی زنگوله ای اهمیت درجه اول برای هوش قائل می شوند. به این مطلب اذعان دارند. به اعتقاد آنان شاید بهتر باشد دانش آموز سال اول دبیرستان که رتبه SAT او در ریاضی 500 بوده است ، رویای ریاضیدان شدن را از سر برون کند، اما اگر دوست دارد دنبال تجارت برود، وکیل مجلس یا میلیونر شود بهتر است رویای خود را دنبال کند... مجموعه فرصت های دیگری که در زندگی کسب می کند، پیوند میان نتایج آزمون و آن فرصت ها را تحت تاثیر خود قرار می دهند. مجموعه ای مهم از این «خصوصیات دیگر» که گلمن آن را هوش هیجانی می نامد، موضوع بحث ما را تشکیل می دهد. یعنی توانایی هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه خود را حفظ کند و در مقابل ناملایمات پایداری کند; تکانش های خود را مهار کند و کامیابی را به تعویق بیندازد، حالت های روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر، قدرت تفکر او را خدشه دار کند; با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد. برخلاف تیزهوشی که سابقه حدود یکصد سال تحقیق برصدها هزار نفر را به همراه دارد، هوش هیجانی مفهوم جدیدی است. هنوز هیچ کس دقیقا نمی تواند بگوید که تفاوت های میان افراد در زندگی تا چه حد از هوش هیجانی ناشی می شود. اما داده های موجود نشان می دهد که هوش هیجانی ممکن است به اندازه تیزهوشی و گاهی اوقات بیش از آن قدرت داشته باشد.
شواهد بسیاری ثابت می کنند افرادی که مهارت هیجانی دارند، یعنی کسانی که احساس های خود را به خوبی می شناسند و هدایت می کنند و احساس های دیگران را نیز درک و به نحو اثربخشی با آن برخورد می کند. ، در هر حیطه ای از زندگی متمایزند، خواه در روابط عاطفی و صمیمانه باشد و خواه در فهم قواعد ناگفته ای که در خط مشی سازمانی به پیشرفت می انجامد. افرادی که مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته، در زندگی خویش نیز خرسند و کارآمدند و عادت های فکری را در اختیار دارند که موجب می شوند آنها افرادی مولد و کارآمد باشند; افرادی که نمی توانند بر زندگی عاطفی خود مسلط باشند، درگیر کشمکش های درونی ای هستند که، از توانایی شان برای انجام کار متمرکز و تفکر روشن می کاهد.
نوع متفاوتی از هوش
هوارد گاردنر استاد دانشگاه علوم تربیتی دانشگاه هاروارد کسی است که محدودیت های تلقی سنتی از هوش را درک کرده است . کتاب قالب های ذهن 5 او در سال 1983 بیانیه ای در رد دیدگاه تیزهوشی بود; به گفته این کتاب یک نوع واحد و یکپارچه هوش نیست که موفقیت در زندگی را تضمین می کند، بلکه طیف گسترده ای از هوش وجود دارد که هفت نوع اصلی دارد.
مهمترین وجه این دیدگاه چندگانه دانستن هوش است: مدل گاردنر از مفهوم بهره هوشی به مثابه عاملی منفرد و تغییرناپذیر، بسیار فراتر می رود. به عقیده او آزمون هایی که از زمان ورود به مدرسه، ظالمانه بر ما حکومت کرده اند، بر دیدگاه محدودی نسبت به هوش مبتنی هستند. دیدگاهی که از طیف مهارت ها و توانایی هایی که ورای بهره هوشی برای زندگی مهم اند فاصله دارد.
ابعاد هوش از نظر گاردنر عبارتند از:
1 ، هوش زبانی، کلامی
2 ، هوش منطقی، ریاضی
3 ، هوش فضایی (قدرت تجسم عینی )
4 ، هوش جنبشی، بدنی (تعادل اعضا، حرکات موزون )
5 ، هوش موسیقیایی (درک و تولید سیستم صوتی )
6 ، هوش بین فردی (مهارت برقراری رابطه با دیگران) .
7 ، هوش درون فردی (بصیرت به خود)

انواع هوش چندگانه کدامند؟
هوش دیداری / فضایی این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. یادگیرنده های دارای این نوع هوش ، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان می آید. مهارت های آنها شامل موارد زیر است: ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعاره ها و تمثیل های تصویری (احتمالا از طریق هنرهای تجسمی)،دستکاری کردن تصاویر، ساختن، تعمیر کردن و طراحی وسایل عملی، تفسیر تصاویر دیداری. شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: دریانورد،مجسمه ساز، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، معمار، طراح داخلی، مکانیک، مهندس
هوش کلامی/ زبانی این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرنده ها مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولا سخنوران برجسته ای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر می کنند. مهارت های آنها شامل موارد زیر می شود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها، تحلیل کاربرد زبان شغل های مناسب برای آنها عبارتند از: شاعر، روزنامه نگار، نویسنده، معلم، وکیل، سیاستمدار، مترجم
هوش منطقی / ریاضی هوش منطقی / ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این یادگیرنده ها به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر می کنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار می کنند. آنهاا همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوال های زیادی می پرسند و دوست دارند آزمایش کنند. مهارت های آنها شامل این موارد می شود: مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، کار کردن با مفاهیم انتزاعی برای درک رابطه شان با یکدیگر، به کاربرددن زنجیره طولانی از استدلالها برای پیشرفت، انجام آزمایش های کنترل شده، سوال وکنجکاوی در پدیده های طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکل های هندسی رشته های شغلی مورد علاقه آنها عبارتند از : دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضی دان
هوش بدنی/جنبشی این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این یادگیرنده ها خودشان را از طریق حرکت بیان می کنند. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازی با توپ، یا استفاده از تیرهای تعادل مهارت دارند)انها از طریق تعامل با فضای اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات هستند. مهارت های آنها شامل این موارد می شود: رقص، هماهنگی بدنی، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنایع دستی، هنرپیشگی، تقلید حرکات، استفاده از دست هایشان برای ساختن یا خلق کردن، ابراز احساسات از طریق بدن شغل های مورد علاقه آنها عبارتند از : ورزشکار، معلم تربیت بدنی، رقصنده، هنرپیشه، آتش نشان، صنعتگر
هوش موسیقی / ریتمیک این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرنده های متمایل به موسیقی با استفاده از صداها، ریتم ها و الگوهای موسیقی فکر می کنند. آنها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس العمل نشان می دهند. خیلی از این یادگیرنده ها بسیار به صداهای محیطی (مانند صدای زنگ، صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب) حساس هستند. مهارت های آنها شامل موارد زیر می شود: آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودی ها، درک ساختار و ریتم موسیقی شغل های مناسب برای آنها عبارتند از : موسیقی دان، خواننده، آهنگساز
هوش درون فردی یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این یادگیرنده ها سعی می کنند چیزها را از نقطه نظر آدم های دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه می اندیشند و احساس می کنند. آنها معمولا توانایی خارق العا د ه ای در درک احساسات، مقاصد و انگیزه ها دارند. آنها سازمان دهند ه هاس خیلی خوبی هستند، هرچند بعضی وقت ها به دخالت متوسل می شوند. آنها معمولا سعی می کنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارت های کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارت های غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده می کنند تا کانال های ارتباطی با دیگران برقرار کنند. مهارت های آنها شامل موارد زیر می شود: دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، همدلی، درک خلق و احساسات دیگران، مشورت، همکاری با گروه، توجه به خلق و خو ، انگیزه ها و نیت های مردم، رابطه برقرار کردن چه از طریق کلامی چه غیر کلامی، اعتماد سازی، حل و فصل آرام درگیری ها، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم شغل های مناسب برای آنها عبارتند از : مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر
هوش برون فردی (فرا فردی( این هوش یعنی توانایی درک خود و آگاه بودن از حالت درونی خود. این یادگیرنده ها سعی می کنند احساسات درونی، رویاها، روابط با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. مهارت های آنها شامل موارد زیر می شود: تشخیص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسی خود، آگاهی از احساسات درونی، تمایلات و رویاها،ارزیابی الگوهای فکری خود، باخود استدلال و فکر کردن ، درک نقش خود در روابط با دیگران مسیرهای شغلی ممکن برای آنها عبارتند از: پژوهشگر، نظریه پرداز، فیلسوف


البته گاردنر اذعان می دارد که عدد هفت عددی اختیاری برای شمارش گونه های مختلف هوش است; برای بیان چندگانه بودن استعدادهای بشری هیچ عدد جادویی وجود ندارد.
تفکر گاردنر درباره چندگانگی هوش به تکامل خود ادامه می دهد. ده سال پس از آن که وی برای اولین بار نظریه خود را منتشر کرد، این خلاصه چند جمله ای را درباره استعدادهای فردی مطرح کرد:
«هوش بین فردی توانایی درک افراد دیگر است: یعنی اینکه چه چیز موجب برانگیختن آنان می شود، چگونه کار می کنند و چگونه می توان با آنان کاری مشترک انجام داد. بازاریاب های موفق، سیاستمداران، معلمان، پزشکان و رهبران مذهبی احتمالا در زمره افرادی هستند که از درجه های بالایی از هوش میان فردی برخوردارند.
هوش درون فردی... توانایی های مشابهی است که در درون افراد وجود دارد. این هوش به استعداد تشکیل الگویی دقیق و واقعی از خود فرد و توانایی استفاده از الگو برای استفاده ثمربخش در طول زندگی اشاره دارد» 1.
ابعاد هوش درون فردی از نظر گاردنر عبارتند از:
1 - بصیرت به احساس های خود در همان زمانی که جریان دارند.
2 - مهارت احساس های خود (قدرت خود) آرام بخشی در جریان حوادث به منظور تصمیم گیری های درست
3 - خودانگیخته سازی (ایجاد انگیزش در خود، به تعویق انداختن رضایت فوری، سرکوبی هوس ها)
4 - بصیرت نسبت به احساس های دیگران (درک و توجه به حالت های جاری و نیازهای دیگران، همدلی، نوع دوستی )
5 - تنظیم روابط با دیگران
گاردنر اعتقاد دارد که این ابعاد هوش درون فردی 80 درصد موفقیت انسان را رقم می زند.



The Seven Types of Intelligence
Psychologist Howard Gardner identified the following distinct types of intelligence. They are listed here with respect to gifted / talented children.
1. Linguistic
Children with this kind of intelligence enjoy writing, reading, telling stories or doing crossword puzzles.
2. Logical-Mathematical
Children with lots of logical intelligence are interested in patterns, categories and relationships. They are drawn to arithmetic problems, strategy games and experiments.
3. Bodily-Kinesthetic
These kids process knowledge through bodily sensations. They are often athletic, dancers or good at crafts such as sewing or woodworking.
4. Spatial
These children think in images and pictures. They may be fascinated with mazes or jigsaw puzzles, or spend free time drawing, building with Leggos or daydreaming.
5. Musical
Musical children are always singing or drumming to themselves. They are usually quite aware of sounds others may miss. These kids are often discriminating listeners.
6. Interpersonal

Children who are leaders among their peers, who are good at communicating and who seem to understand others' feelings and motives possess interpersonal intelligence.

7. Intrapersonal

These children may be shy. They are very aware of their own feelings and are self-motivated.

text from Bill Allen, photo from http://www.ed.psu.edu)
با توجه به دیدگاه گاردنر هوش شعاع وسیعی را در بر می گیرد و اگر ما هوش را در یک یا دو موضوع خاص محدود کنیم در واقع یک دید بسیار ناقصی از هوش برای خود ترسیم کرده ایم . بنابرین نابخردانه به نظر می رسد که به محض مشاهده یک ویژه گی خاص در شخصی او را در زمره آدم بی استعداد و کم هوش و کم توان قرار دهیم .

مؤلفه های هوش هیجانی (مایر و سالوی 1993)
" هوش هیجانی" را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجان های خود و دیگران و تمایز بین آنها و استفاده از اطلاعات برای راهبرد تفکر و عمل دانسته و آن را متشکل از مولفه های "درون فردی" و "میان فردی" گاردنر می دانند و در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه می کنند.

1. خود آگاهی (Self-Awareness) به معنای آگاهی از خویشتن خویش توان خود نگری و تشخیص دادن احساس های خود به همان گونه ای است که وجود دارد.

2. اداره هیجان ها (Managine Oneself) به معنای اداره یا کنترل هیجان ها، کنترل احساسات به روش مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راه های اداره و کنترل ترس ها و هیجان ها و عصبانیت ها و امثال آن است.

3. خود انگیزی (Motivating Oneself): به معنای جهت دادن و هدایت عواطف و هیجان ها به سمت و سوی هدف، خویشتن داری هیجانی و به تاخیر انداختن خواسته ها و بازداری تلاش هاست.

4. هم حسی (Empathy) : به معنای حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاه های آنان و بها دادن به تفاوت های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیا و امور است.

5. تنظیم روابط (Handling Relationship) به معنای اداره هیجان های دیگران و برخورداری از کفایت های اجتماعی و مهارت های اجتماعی است.

مؤلفه های اصلی
هوش هیجانی و اجتماعی
و عوامل تشکیل دهنده آن ها
الف) مولفه های درون فردی Interapersonal Components
1-خودآگاهی عاطفی (هیجانی) Emotional Self Awareness
2-جراتمندی ( AS) Assertiveness
3-حرمت نفس (SR) SELF-REGARD
4-خودشکوفایی (SA) SELF-ACTUALIZATION
5-استقلال عمل (IN) (INDEPENDENC)

ب) مولفه های سازگاری ADAPTIBILITY-COMPONENTS

1 - آزمون واقعیت (RT) REALITY TESTING
2- انعطاف پذیری (FL) FIEXIBILITY
3-- حل مساله (PS) PROBLEM SOLVING

پ) مولفه های خلق و خوی عمومی(کلی)MOOD – GENERAL COMPONENT

1 - خوش بینی (OP) OPTIMISM
2- نشاط (HA) HAPPINESS

ت) مولفه های میان فردی INTERPERSONAL COMPONENTS

1- هم حسی ( EM ) EMPATHY
2-- مسئولیت اجتماعی ( RE ) SOCIAL RESPONSIBILITY
3- روابط بین فردی (INTERPERSONAL RELATIONSHIP( IR

ث) مولفه های کنترل تنش ها STRESS MANAGEMENT-COMPONENTS

1- تحمل تنش ها (ST ) STRESS TOLERANCE
2- کنترل تکانه ها IC) ) IMPULSE-CONTROL

در زیر، چکیده مفهوم هر یک از این 5 مولفه و 15 عامل تشکیل دهنده آن ها ارائه می شود. قبل از آن توضیح مؤلفه های هوش هیجانی را از نظر ٌ بار –اون ملاحظه می کنید و سپس به شرح کامل آن ها می پردازیم :
این هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زیر دارد که 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بیشتری از این مولفه ها را در خود بیابند هوش هیجانی بالاتری دارند.

۱- مهارتهای درون فردی شامل:
خودآگاهی هیجانی (بازشناسی و فهم احساسات خود)
جرأت (ابراز احساسات، عقاید، تفکرات و دفاع از حقوق شخصی به شیوه ای سازنده)
خودتنظیمی (آگاهی، فهم، پذیرش و احترام به خویش)
خودشکوفایی (تحقق بخشیدن به استعدادهای بالقوه خویشتن)
استقلال (خودفرمانی و خودکنترلی در تفکر و عمل شخصی و رهایی از وابستگی هیجانی)
۲- مهارتهای میان فردی شامل:
روابط میان فردی (آگاهی، فهم و درک احساسات دیگران، ایجاد و حفظ روابط رضایت بخش دو جانبه که به صورت نزدیکی هیجانی و وابستگی مشخص می شود)
تعهد اجتماعی(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعی خود بودن، نشان دادن خود به عنوان یک شریک خوب)
همدلی(توان آگاهی از احساسات دیگران، درک احساسات و تحسین آنها)
۳- سازگاری شامل:
مسأله گشایی(تشخیص و تعریف مسائل، همچنین ایجاد راه کارهای مؤثر)
آزمون واقعیت(ارزیابی مطابقت میان آنچه به طور ذهنی و آنچه به طور عینی، تجربه می شود)
انعطاف پذیری(تنظیم هیجان، تفکر و رفتار به هنگام تغییر موقعیت و شرایط)
۴- کنترل استرس شامل:
توانایی تحمل استرس(مقاومت در برابر وقایع نامطلوب و موقعیت های استرس زا)
کنترل تکانه(ایستادگی در مقابل تکانه یا انکار تکانه)
۵- خلق عمومی شامل:
شادی(احساس رضایت از خویشتن، شاد کردن خود و دیگران)
خوشبینی(نگاه به جنبه های روشن زندگی و حفظ نگرش مثبت حتی در مواجهه با ناملایمات)



مولفه ها ی هوش هیجانی و شرح کامل آنها

1- مولفه درون فردی: توانایی های شخص را در آگاهی از هیجان ها و کنترل آنها مشخص می کند.

2- مولفه های میان فردی: توانایی های شخص را برای سازگاری با دیگران و مهارت های اجتماعی بررسی می کند.

3- مولفه سازگاری: انعطاف پذیری و توان حل مساله و واقع گرایی شخص را مورد بررسی قرار می دهد.

4- مولفه اداره یا کنترل تنش ها: توانایی تحمل تنش و کنترل تکانه ها را بررسی می کند.
5- مولفه خلق و خوی عمومی: نشاط و خوش بینی فرد را مورد بررسی قرار می دهد.
عوامل

1- خودآگاهی عاطفی (هیجانی) (ES) Emotional Self Awareness
میزان آگاهی فرد از احساسات خویش و درک و فهم این احساسات را بررسی می کند.
این مؤلفه در آ موزش زبان دوم می تواند هم برای مربیان و هم برای دانش آ موزان از اهمیت بسزائی برخوردار باشد بدین صورت که چه نوع احسا ساسی می تواند در دانش آ موزبرای فراگیری زبان دوم وجود داشته باشدو این احساسات چه نقشی درفراگیری زبان دوم دارند ؟ و نقش معلم کارآمد در تقویت احساسات مثبت چیست؟
برخی دانشمندان سعی کرده اند مفهوم دوره حساس زبان آ موزی را با استدلال های عاطفی بیان نمایند .بر اساس این نوع استدلال ها ، مفهوم دوره بحرانی با تغییرات عاطفی که در آ غاز سن بلوغ در زبان آ موز ایجاد می شود ، ارتباط دارد . کودکان از این که در مقابل جمع گاهی مورد استهزا قرار گیرند واهمه و باکی ندارند و در هنگام تولید عناصر زبان دوم ، هر چند که ناقص باشد ، آ ماده خطر کردن هستند . در حالی که بزرگسالان با موانعی مانند خجالت و شرمندگی از تولید ناقص جمله ها و تلفظ غلط کلمات یا وجود اشتباه در جملات زبانی روبرو هستند .
از طرفی کودکان بر خلاف بسیاری از بزرگسالان در هنگام یادگیری زبان دوم نسبت به آن زبان نگرش منفی ندارند ، این بدان معناست که کودکان نوعا در امر یادگیری با صافی اجتماعی – عاطفی محدودی روبرو هستند . در حالی که بزرگسالان به شدت با این صافی مواجه هستند . پس مربیان آ موزش زبان دوم با توجه به سن و دوره زندگی فراگیران باید شناخت کافی از آن ها داشته باشند و بخصوص برای فراگیران دوره نوجوانی طوری زمینه را فراهم سازند که او با اطمینان خاطر در کلاس حضور یافته و با شهامت و شجاعت خاصی به تکرار اصوات و کلمات و جملات زبان دوم بپردازد .
از جمله موضوعات مهمی که در زمینه آگاهی از احساسات فراگیران زبان دوم باید به طور جد یت از طرف مربیا ن زبان دوم مورد دقت و تیز بینی قرار گیرد احساس نگرش آن ها به زبانی است که در حال فراگیری هستند . برای بنده که در کلاس آموزش زبان انگلیسی در مدارس سطح راهنمایی مشغول تدریس بوده ام بارها این سئوال از طرف دانش آ موزان مطرح می شد که با توجه به رابطه استعماری کشورهایی که زبان آن ها انگلیسی می باشد و بیشتر رهبران آن های خوی دد منشی نسبت به ما دارند ، پس چرا باید ما زبان انگلیسی را فرا گیریم ؟ پس لازم است که در باره نگرش و ایجاد نگرش مثبت به زبانی که در حال آ موزش هستیم و نقش مربیان در این امر توضیحی داشته باشیم .
نگرش ، انگیزه
" نگرش عبارت است از زمینه ای یادگرفته شده ، که به طور مداوم به شیوه ای مطلوب نسبت به موضوعی معین واکنش نشان می دهد . "( منبع شماره 14 )
با توجه به این تعریف می توان گفت نگرش ها قابل یاد گیری هستند و همچنین ، نسبتا با ثبات و دیر پای هستند . از مسائل مهم در آ موزش زبان دوم این است که با ایجاد نگرش مثبت در زبان آ موزان ، آن ها را از لحاظ روانی برای یادگیری زبان فارسی آ ماده سازیم .
نقش انگیزه در تقویت هوش و استعداد
ماموریت شما در زندگی بی مشکل زیستن نیست ، با انگیزه زیستن است . ( میتوس، 1377 ، ص،101)
انگیزه که از اساسی‌ترین عوامل مؤثر در یادگیری است، عبارت است از میل و رغبتی که فرد برای رسیدن به هدفی از خود نشان می‌دهد. انگیزه(motive ) محرکی است که شخص را برای رسیدن به هدف ، وادار به فعالیت می کند . بسیاری از کودکان ، در مقایسه با بزرگسالان ، انگیزه کافی برای فراگیری مطلب ( بخصوص فراگیری زبان دوم ) ندارند . بعضی از دانش آ موزان ، حضور در کلاس را از روی میل و رغبت انتخاب نمی کنند و بالاجبار در کلاس شرکت می کنند . لذا یکی از مسئولیت های عمده معلم این است که در آنان انگیزه ایجاد کند ، به نحوی که فعالیت آ موزشی به صورت تجربه ای سودمند در آید . علاقه و انگیزه افراد برای شرکت در تجارب یادگیری و آ موزشی ، فراوان و متفاوت است . علاوه بر این انگیزه آ موزشی افراد بر اساس سن ، جنس ، شرایط اجتماعی و اقتصادی و ... و همچنین کمیت و کیفیت روند تعلیم و تربیت آن ها متغیر است .
باید توجه داشت که رابطه ای نزدیک و مستقیم بین حافظه و یادگیری فرد با انگیزه او برای یادگیری وجود دارد . مردم آنچه راکه به آ موختنش علاققه مندند ، بهتر از مطالبی که به آن علاقه ای ندارند فرا می گیرند و آ سانتر می توانند آن ها را یاد بگیرند . اصطلاح انگیزش را می توان به عنوان عامل نیرو دهنده ، هدایت کننده و نگهدارنده رفتار تعریف کرد .گیج و برلاینز (1984) انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کردند . لفرانسوا(1997) انگیزه را علت و دلیل رفتار می داند . دلیل این که چرا ما بعضی رفتارها را انجام می دهیم ولی بعضی دیگر را انجام نمی دهیم انگیزه های ما هستند .
انگیزش نیروی درونی است که نمی تواند به روش تجربی مشاهده ، اندازه گیری یا تحلیل شود و عوامل آن نیز در بین افراد متفاوت است . وقتی شخصی نیاز را حس می کند ، فشاری برای تلاش در جهت ارضای آن در او ایجاد می شود . نیاز تنش بوجود می آ ورد و تنش موجب پدید آمدن علاقه و تلاش و کوشش می شود . انگیزش هر نوع تاثیری است که موجب تقویت ، جهت گیری و بروز رفتار انسانی می شود . به عبارت دیگر انگیزش حالتی درونی است که سبب می شود انسان به طریقی رفتار کند تا از تحقق هدفی اطمینان یابد . در حقیقت انگیزه چرایی رفتار افراد را بیان می کند .
انگیزه و انگیزش غالبا به صورت مترادف بکار می روند . با این حال ، می توان انگیزه را دقیق تر از انگیزش دانست ، به این صورت که انگیزش را عامل کلی مولد رفتار اما انگیزه را علت اختصاصی یک رفتار خاص به حساب آ ورد . مثلا وقتی که می پرسیم چرا فلان شخص رفتار خاصی را انجام می دهد ، به دنبال انگیزه او هستیم . اصطلاح انگیزه بیشتر در اشاره به رفتار انسان به کار می رود . از لحاظ پرورشی ، انگیزش هم هدف است و هم وسیله . به عنوان هدف ، ما از دانش آ موزان می خواهیم نسبت به موضوع های مختلف علمی و اجتماعی علاقه کسب کنند . از این رو ، تمام برنامه های درسی که برای آن ها فعالیت های حوزه عاطفی در نظر گرفته شده است و دارای هدف های انگیزشی هستند . به عنوان وسیله ، انگیزش مانند آمادگی ذهنی یا رفتارهای ورودی یک پیش نیاز یادگیری به حساب می آ ید و تاثیر آن بر یادگیری کاملا آ شکار است . اگر دانش آ موزان نسبت به درس بی علاقه باشند ( دارای انگیزشی سطح پایینی باشند ) ، به توضیحات معلم توجه نخواهند کرد ، تکالیف خود را به جدیت انجام نخواهند داد ، و بالاخره پیشرفت چندانی نصیب آن ها نخواهد شد . اما اگر نسبت به مطلب درسی علاقمند باشند (‌دارای انگیزشی سطح بالا یی باشند ) ، هم به توضیحات معلم با دقت گوش خواهند داد ، تکالیف درسی خود را با جدیت انجام خواهند داد ، وهم پیشرفت زیادی نصیب آن ها خواهد شد .
هر چه میل و رغبت شما زیادتر باشد، کوشش و تلاش بیشتری می‌کنید. تأثیر انگیزه در پیشرفت تحصیل و یادگیری بهتر به اندازه‌ای است که گاه یک فرد با هوش متوسط ولی با انگیزه‌ای قوی، پیشرفت تحصیلی بیشتری نسبت به فرد دیگری که از بهره‌ی هوشی بالاتری برخوردار است، ولی فاقد انگیزه کافی است، از خود نشان می‌دهد.
وقتی که به جنبه‌های مثبت و ویژگی‌های برجسته و قابل توجه فردی که مرتکب خطایی شده است و یا پیشرفت تحصیلی مطلوبی ندارد، توجه نشان می‌دهید، میل و رغبت او را نسبت به جبران کمبودها و تصحیح رفتار نادرستش افزایش می‌دهید.
وقتی که شما در یک نگاه هم به ویژ‌گی‌های مثبت و هم به جنبه‌های منفی خود و زندگی‌تان توجه می‌کنید ولی بیشترین تمرکز خود را بر روی ویژگی‌های مثبت خود قرار می‌دهید و خود را تشویق می‌کنید، به تدریج شور و شوقی در شما ایجاد می‌شود که می‌آموزید چگونه با حوادث تلخ و سختی‌های زندگی مقابله کنید. به همین ترتیب وقتی که به جنبه‌های مثبت فرزندتان و یا هر کس دیگری که با در ارتباط هستید، توجه نشان می‌دهید، چنان میل و رغبتی در او ایجاد می‌کنید که خود به تصحیح رفتارهای نادرستش اقدام می‌کند.
وقتی فرزندتان کارنامه‌اش را به شما نشان می‌دهد، ابتدا به نمره‌های خوبی که با سعی و تلاش کسب کرده است، توجه کنید و به او بگویید: فرزندم! تو که با سعی و تلاش توانسته‌ای نمره 18 در درس تاریخ کسب کنی، می‌توانی با تلاش بیشتر نمره درس علوم را از 14 به 17 برسانی.
در فردی که انتظار تغییر رفتاری در او دارید، ابتدا به رفتارهای نیکش توجه نشان دهید و بگویید: تو که این کارهای خوب را می‌توانی انجام دهی، پس قدرت تغییر رفتار نادرستت را هم داری و در این صورت خیلی دوست‌داشتی‌تر خواهی شد!
وقتی که شما می‌خواهید در یک فرد،‌رفتارهای مذهبی را مشاهده کنید، لازم است ابتدا زمینه‌ی ظهور این رفتارها را با ایجاد میل و رغبت در وجود شخص فراهم نمایید. میل و رغبت نسبت به انجام رفتارهای مذهبی هنگامی به وجود می‌آید. وقتی که فرزندتان، هنگام نماز شما را با لبخند و تبسمی که دارید مشاهده کند، و حتی پول روزانه‌اش را قبل یا بعد از رفتارهای مذهبی، دریافت نماید، احساس خوشایندی از این رفتارها در ذهن او نقش می‌بندد و بدین ترتیب زمینه بروز رفتارهای مذهبی فراهم می‌شود.
هنگامی که فرزند شما با تلاش فوق‌العاده‌ای موفق می‌شود نمره‌‌ی قابل قبولی کسب کند، شایسته است شما بدون مقایسه‌ی نمره‌ی او با نمره‌ی دیگران و با در نظر گرفتن اصل مهم تفاوت‌های فردی، بلافاصله او را مورد تشویق قرار دهید و رفتار مثبت وی را تقویت کنید. اینکار باعث می‌شود که وی در نوبت بعدی با سرمایه‌ای از محبت، احساس خوشایندی و انگیزه‌ای قوی‌تر، تلاش بیشتری از خود نشان دهد.
افلاطون پیرامون تفاوت های فردی و اجتماعی شدن کودکان از سال های مخستین زندگی تا دوره نوجوانی سخن گفته و توصییه هایی را ارائه داده است . او معتقد است برای تعلیم و تربیت کودکان بایستی تفاوت های فردی را در نظر گرفت و تعلیمات و آ موزش را بر اساس علائق و استعداد بنا نهاد .
تشویق به جا و به موقع، اعتماد به نفس فرد را افزایش داده و میل و رغبت وی را برای بروز رفتارهای مثبت برمی‌انگیزد.در نتیجه داشتن انگیزه کافی به یک مسئله ( فراگیری زبان دوم )باعث تقویت هوش و استعداد فراگیر شده و راههای موفقیت را برای خویش می گشاید . بنابرین مربی کار آ مد آن است که از همه فرصت ها به نحو کارشناسانه نگاه کند و به نحوی بر خورد کند که باعث افزایش انگیزه در دانش آ موز شود نه آن که نغمه های یاس و نومیدی را برای او به ارمغان بیا ورد .
انگیزه های انسانی را به چند دسته می توان تقسیم بندی کرد :
1-انگیزه های زیستی که مربوط به خوراک ، پوشاک و ... می شود و بیشتر ذاتی هستند .
2-انگیزه های روان شناختی که بر پایه نیاز های عالی تری ، مثل هویت ، تایید ، پیشرفت ، جستجو گری شکل می گیرند و عمدتا اکتسابی هستند و تحت تاثیر یادگیری و عوامل محیطی قرار دارند .
انگیزه های دسته دوم ارتباط بیشتر و اساسی تری با یاد گیری و آ موزش زبان دوم دارند و طبیعی است که با تقویت آنها بهتر می توان به امر آ موزش زبان دوم پرداخت و نتایج لازم را از برنامه درسی مورد نظر اخذ کرد .
رابطه میان نگرش و انگیزه زبان آ موزی
نگرش مستقیما ٌ با انگیزه رابطه دارد و انگیزه نیز به نوبه خود با یادگیری زبان دوم در ارتباط است .
نگرش ----- انگیزه ----  یادگیری زبان دوم
به عبارت دیگر ، نگرش را باید به منزله تکیه گاهی برای انگیزه در نظر گرفت و نه به عنوان عاملی که تاثیری مستقیم بر یادگیری زبان دوم دارد . از این گذشته انگیزه برای یادگیری یک زبان نه تنها به وسیله نگرش ها بلکه به کمک ملزومات انگیزشی دیگری ، مانند میل به خشنود کردن معلم و پدر و مادر ، قول دریافت پاداش و یا تجربه کردن موفقیت و غیره تعیین می شود .
نتایج پژوهش های مربوط به رابطه بین انگیزش و یادگیری
در کار آ موزش و پرورش دو عامل بیش از همه دارای اهمیت است : یکی رشد طبیعی و دیگری انگیزش زیرا در پرتو این عوامل است که دگرگونی هایی در شاگردان ایجاد می شود .
در باره تاثیر انگیزش بر یادگیری پژوهش های زیادی انجام گرفته است : بلوم رابطه بین انگیزش و پیشرفت تحصیلی را با ضریب 50% + گزارش کرده است . در یک مطالعه تازه تر ، کیت و کول ( 1992، به نقل لفرانسوا1997)آثار چند عامل مهم مانند توانایی یادگیرندگان ، آ موزش معلمان و انگیزش بر یادگیری را در متجاوز از 25000 دانش آ موز مورد بررسی قرار دادند . مهمترین عاملی که مستقیما با میزان یادگیری رابطه مثبت نشان داد سطح توانایی یادگیرندگان بود .پس از آن ، دو عامل مهم دیگر ، یکی آ موزش معلم و دیگری انگیزش برای یادگیری ، بودند . کیت و کول در نتیجه گیری از بررسی خود نوشتند که ٌ به نظر می رسد دانش آ موزانی که دریک مدرسه دارای کیفیت و برنامه سطح بالا به تحصیل اشتغال دارند از انگیزش زیادی برخوردارند . دانش آ موزانی که انگیزش تحصیلی سطح بالایی دارند فعالیت های تحصیلی بیشتری را می پذیرند ، تکالیف درسی بیشتر ی را انجام می دهند و در نتیجه موفقیت بیشتری را کسب می کنند .
تحقیقی که در دانشکده ایالتی سان فرانسیسکو بین دو گروه دانشجویانی که گروه اول میانگین نمره های درسی آ نان B یا بالاتر بود و گروه دومی که میانگین نمرات آ نان منهای C یا پایین تر بود انتخاب شده اند و می خواستند رابطه بین رفتار ها و نگرش های دانشجویان را در ارتباط با موفقیت تحصیلی مورد مطالعه قرار دهند . نخستین یافته آنان در باره ارتباط بین فنون مطالعه و انگیزه بود . دانشجویان موفق ، کامیابی خود را به دو عامل نسبت داده بودند : راهی که برای انجام دادن وظایف تحصیلی پیموده اند و انگیزه آنها .این دو عامل به طریق منفی در توضیحاتی که دانشجویان کم توفیق داده اند نیز غلبه داشته است .
راهکار های تقویت انگیزه دانش آموزان
الف- در یادگیری به رشد تفکر منطقی و علمی دانش آ موزان توجه شود تا با تفکر و اندیشیدن صحیح به شناخت و باورهای درست برسند و نسبت به یادگیری علاقمند شوند .
ب-توجه به تفاوت های فردی در رفتار کلاسی ، تقسیم کار و دادن مسئوولیت به دانش آ موزان
پ- اهداف درسی و کلاسی بایستی کاملا روشن و قابل حصول باشند ، بعضی از دانش آ موزان استعداد و توانمندی های مورد نیاز را دارند ، ولی نمی دانند چه بایستی بکنند ، مثلا در امر تدریس معلم مفاهیم را برای آنان روشن نمی سازد ، به همین جهت معلمان موفق کسانی هستند که :
1- اهداف تعلیم و تربیت در کل و اهداف مقطع خاص مدرسه خود و کلاسی را که در آن تدریس می کنند بدانند .
2- انتظاری را که از دانش آ موزان دارند روشن سازند ، عده ای از معلمان به کار خود و نتایج مثبت آن ، آن گونه که باید امید وار نیستند . شاید عده قابل ملاحظه ای شغل خود را در حد شغلی که باید در ساعات بخصوصی در جای معینی حضور یافته وحقوقی دریافت کرد ، تفسیر کنند و به علتی به ریشه تا ثیر اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و روانی کار خود واقف نباشند . مدیران آ موزشی بهتر است در سطوح مختلف این نقیصه را در نشست های مکرر با دادن آ گاهی ها و اطلاعات درست از طریق صاحب نظران و یا کتب و منابع مفید بر طرف سازند .
ت- بر توانی ها و نقاط قوت دانش آ موزان تکیه شود .
ث- پاداش ها بر اساس تفاوت های فردی افراد حالت فردی داشته باشد .
ج- پاداش ها در حد کار انجام شده توسط دانش آ موز باشد .
چ- از ایجاد تبعیض در کلاس خود داری شود .
ح- مقررات و معیارهای رابطه معلم و شاگرد مشخص گردد .
خ- فعالیت های کلاسی قبلا برنامه ریزی شود .
د- فعالیت های دانش آ موزان به طور مجزا ، مشخص و زمانبندی گردد .

علت عدم وجود انگیزه برای یادگیری زبان دوم و راهکارها
الف) اغلب دانش آ موزان ما ، پیش از شروع زبان خارجه ، تسلط کافی به زبان مادری خود ندارند .
ج) تدریس زبان دوم دو سه سال دیرتر از موقع شروع می شود ( یعنی در زمانی که از نظر رشد مغزی و دوره های بحرانی زبان آ موزی ، ذهن دانش آ موز از انعطاف پذیری کافی بر خوردار نیست )
پ) معلمان کاردان و امکانات و وسائل مناسب آ موزشی به قدر کافی در دسترس نیست .
ت) روش تدریس زبان خارجه با موازین تعلیم و تربیتی همخوانی لازم را ندارد . به طور مثال دانش آ موز ما در کلاس های دوره راهنمایی و دبیرستان وادار می شوند زبان خارجه را از طریق مقداری قرائت و املا و دستور زبان و بالاخره نوشتن جملات یاد بگیرند .طبیعی است که نتیجه چنین زبان آ موری کم حاصل ، عبارتست از ضعف شدید دانش آ موزان در درس زبان خازجه ، یاس و نا امیدی دبیران ، هدر رفتن سرمایه و نیروی انسانی .

برای آن که مشکل آ موزش زبان خارجه در مدارس ما حل شود راههای گوناگونی وجود دارد در این خصوص برخی از زبان شناسان از جمله آ قای دکتر باطنی و آ قای آ ذری مطالب با ارزش نوشته اند که به طور خلاصه چند مورد آن بیان می گردد :
*1)تدریس زبان خارجه باید بر اساس دستاورد های علم روان شناسی یادگیری و روان شناسی زبان و زبان شناسی انجام گیرد.
*2) معلم زبان خارجه باید خود به زبان بیگانه تسلط داشته باشد و از وجوه اختلاف و اتفاق زبان مادری شاگرد با زبان بیگانه کاملا آ گاه باشد و در تدریس خود روشی را پیشه کند که تداخل دو زبان در ذهن دانش آ موز را تدریجا به حد اقل برساند .
*3)بهتر است آ موزش زبان خارجه را زودتر از سنی که فعلا آغاز می کنیم ، مثلا از کلاس سوم ابتدایی شروع کنیم و در ابتدا فقط به جنبه شفاهی و محاوره ای زبان توجه کنیم . شروع زودتر آموزش زبان خارجه موقعی مجاز خواهد بود که دانش آ موزان ما در خانواده و کودکستان و سه سال اول دبستان به زبان مادر ی خود کاملا تسلط یافته باشند . سنین پایین تر برای آ موزش زبان خارجه این مزیت زا دارد که از یک طرف انعطاف پذیری ذهن در این سال ها بیشتر است و از سوی دیگر ، دانش آ موزهنوز به مرحله نوجوانی ، که همراه با خستگی و سر آسیمگی و جدی نگرفتن مسائل آ موزش است ، نرسیده است .
*4) برای آن که تدریس زبان خارجه موثر واقع شود ، ساعات تعلیم هفتگی آن باید بیشتر شود و در این صورت در سال های کمتر ی به نتایج بسیار بیشتر خواهیم رسید خاصه اگر سن شروع را نیز از ده سالگی قرار دهیم .
*5) تعداد شاگردان هر کلاس باید به نصف تعداد فعلی کاهش داده شود و از وسائل کمک آ موزشی و لابراتوار زبان نیز به حداکثر ممکن استفاده شود .
*6) مطالب تدریس باید در رابطه با مسائل ساده و روزمره زندگی باشد و به تدریج به سطوح پیچیده و علمی و فنی و ادبی ارتقا یابد . منظور از زبان روزمره زندگی ، زبان به صورتی است که واقعا صحبت می شود نه زبانی با قالب های ساختگی ادبی یا تلفظ کتابی که نماینده خط ولی دور از واقعیت صوتی زبان است .
*7) دانش آموز باید زبان خارجه را از همان ابتدا به صورت عبارات و جملات کامل یاد بگیرد نه در قالب کلمات جداجدا یا صورت های صرف شده دستوری .
*8) نوشتن کلمات باید با توجه به تحلیل صداها و به طور سیستماتیک و پس از یادگیری محاورات اولیه باشد ، خواندن مطالب به زبان خارجه نیز ، به جای آن که از آ غاز به عنوانٌ قرائت ٌ آ غاز شود ، باید ابتدا از طریق حرف زدن و توانایی در محاوره آ موخته شود .
*9) به هنگام تدریس محاوره زبان خارجه ، دانش آ موز بهتر است موقتا زبان خود را فراموش کند و بکوشد زبان خارجه را به صورت مطالب حفظی یاد بگیرد و همانند زبان مادر ی خود ، آن را به عنوان یک دسته انعکاس های شرطی و واکنش های عادی بدون تفکر یاد بگیرد و تدریجا گرامر آن را کشف کند .
ج- کمک به شکل گیری این باور در دانش آموزان که در اثر تلاش ، موفقیت ممکن و محتمل است . ایمان و باور داشتن و یقین داشتن به موفقیت در کاری در واقع کلید طلائی گشایش درب کامیابی و موفقیت است "وقتی اعتقاد دارید که نمی توانید کاری را انجام دهید ، به طور مداوم به سیستم عصبی تان پیامی را می فرستید که توانایی رسیدن به هدف را در شما محدود یا نابود می سازد . از طرف دیگر ، اگر به طور مداوم به سیستم عصبی تان این پیام را بفرستید که از عهده انجام کاری بر می آ یید ، آن گاه به مغز خود فرمان می دهید که نتیجه دلخواهتان را بدست آ ورید و بدین صورت امکانات دست یابی شما به هدفتان مهیا می شود .باور ها صافی های سازمان یافته ادراکات از جهان پیرامون اند . باور ها فرماندهان مغزند .
جان استورات میل می گوید : ٌ نیروی یک شخص با ایمان مساوی با نیروی نود ونه شخص علاقه مند است . ٌ ایمان فرمانی مستقیم به سیستم عصبی ارسال می کند .
آزمایش ها و تحقیقات زیادی صورت گرفته است که نشان می دهند میان تاثیر مصرف دارو و انتظارات و باور ها ی بیما ران رابطه ای مستقیم وجود دارد . به عنوان مثال باور داشتن به خوب شدن در افرادی که دارای زخم معده بودند نتیجه خوب شدن را دنبال داشت و باور به خوب نشدن در عدهای دیگر که همان بیماری را داشتند ، نتیجه عدم بهبود را نشان داد . باور ها و اعتقادات افراد تعیین کننده کیفیت زندگی آن هاست . ( وینست پیل ) باور کنید که می توانید ، آن گاه خواهید توانست .
راه رسیدن به کمال این است که بدانیم باور ها اختیاریند . پس باید باورهایی را انتخاب کنید که شمارا به سوی نتایج دلخواه هدایت کنند . ویرجیل می گوید : ٌ آن ها می توانند ، چون می پندارند که می توانند.
چ- نشان دادن نتایج ضمنی حاصل از زبان دوم / خارجه ، از قبیل چالش هیجان انگیز فکری – ارتقاء شغلی ح– ابزار برقراری ارتباط و درستی رشد آگاهی فرهنگی و کلید صلح جهانی و نوعدوستی برای متقاعد کردن دانش آموزان به این امر که مسلما فواید یادگیری زبان به زحمات و هزینه های آن غالب است . حتی ارائه مثال برای فراگیرانی که ادعای ادامه تحصیلات عالی را نداشته و اظهار می دارند که پس از اتمام سیکل و یا دیپلم قصد ورود به مشاغل آ زاد را دارند که در آن شغل ها چون اکثر اتیکت ها و بروشور ها به زبان انگلیسی هستند پس لازم است به قدر کافی به زبان دوم ( انگلیسی) آشنایی داشته باشی تا بتوانی کالاهای مرغوب و غیر مرغوب را از هم تشخیص دهی..
خ- ایجاد جو کلاسی مثبت و پذیرا که در آن نیازهای روانی دانش آموزان ارضا گردد
اصولا گمان ما این است که معلم زبان را می توان در دوران تحصیل ( دانشگاهی ) اش به بهترین وجهی آماده و مجهز کرد و بر آموزش زبان و زبان شناسی و روان شناسی و اصول آموزش و پرورش ( یا علم تربیت ) تکیه کرد . اما هیچگاه نمی توان تصور کرد که وقتی همه چیز در دانشگاه آموخته شد برای همیشه کافی باشد ، آن هم در عصری که علوم و فنون برق آ سا در حال گسترش است .
بنا بر این معلم زبان همچون مهندس باید تلاش کند و از طریق باز آ موزی ( تکمیل معلومات و مطالعه آزاد-ایجاد کلاس های ضمن خدمت ) آموخته ها و دانسته های خود را با آ هنگ روز منطبق سازد .
د-تبین دلایل دانش آموزان بر مطالعه زبان دوم (خارجی ) با توجه به زمینه های اجتماعی- فرهنگی- اقتصادی و عاطفی زبان آموز .

2- جراتمندی (AS) Assertiveness:
ابراز احساسات، باورها، افکار و دفاع منطقی و مطلوب از حق و حقوق خویشتن را مورد بررسی قرار می دهد.
از این مولفه در فراگیری زبان دوم به این صورت می تواند مورد استفاده قرار گیرد که اولاٌ چه نوع احساسات و افکار و باور هایی برای فراگیری زبان دوم در دانش آ موزان باید تقویت شود ؟ و وظیفه مربیان و دست اندر کاران آ موزش در جهت تقویت این احساسات چیست؟ و دفاع منطقی و مطلوب چه تاثیری در روحیه فراگیران زبان دوم دارد؟و چگونه باعث تقویت استعداد و هوش دانش آ موزان می گردد؟
داشتن احساسات شادی و نشاط و روحیه اجتماعی داشتن و این که دانش آ موز بتواند در جمع ابراز احساسات و عقیده نماید و از نظر و عقیده خود دفاع کندبرای دانش آ موز در فراگیری زبان دوم و حضور در این کلاس ها ضروری و لازم به نظر می رسد ، زیرا که او باید بتواند بدون هیچ ترس و واهمه ای در جمع همکلاسی ها و معلم صداها، آ واها ،کلمات و جملات را بر زبان خویش جاری سازد ، در دیالوگ ها (s dialog ) شرکت نماید . شرکت دانش آموز در چنین برنامه هایی یقینا همراه با اشتباهات و خطاهای زبانی خواهد بود که او باید پذیرای این اشتباهات باشد زیرا که اگر دانش آ موز ما از چنین روحیه ای برخوردار نباشد قوه ابتکار و خلاقیت و استعداد او از رشد بسیار کندی بر خوردار خواهد شد. واما چه موانعی سر راه بعضی از دانش آ موزان ما در فراگیری زبان دوم در این مسیر وجود دارد ؟
یکی از این موانع که باعث ایجاد مشکلاتی در جهت رشد استعداد و فراگیری زبان دوم می شود ٌ مسئله مانع دشوار ٌ می باشد که در زیر به توضیح آن می پردازیم :

مانع دشوار (the affective filter )
ٌ حتی در دوران سنین مفید هم ممکن است مانع اکتساب زبانی کاملا متفاوتی وجود داشته باشد ، نوجوانان معمولا نسبت به کودکان کم سن و سال بیشتر دچار کم رویی می شوند . اگر عامل قوی عدم تمایل یا کم رویی درتلاش برای تولید صداهای مختلف زبان وجود داشته باشد ، ممکن است بعدا ، تمام توانایی های فیزیکی و شناختی موجود را تحت الشعا ع قرار د هد اگر این کم رویی با عدم هماهنگی با فرهنگ زبان بیگانه همرا با شد ( برای مثال ، عدم شناخت با صحبت کنندگان و یا آ داب و رسوم آن ها اثرات خفیف صدای نا خواسته ای نظیر روسی و یا آ مریکایی ) ممکن است به شدت مانع فراگیری زبان گردد .
این نوع عکس العمل احساسی یا اثر احساسی ممکن است حتی موجب خسته کننده شدن کتابهای درسی ، محیط های نا مطلوب کلاس درس یا برنامه درسی بی نهایت ملال آ ور گردد . واژه مانع دشوار ، اغلب برای توصیف نوعی مانع برای فراگیری زبان به کار می رود که در نتیجه احساسات منفی یا تجارب منفی حاصل می گردد . مخصوصا اگر شما تحت تاثیر ناراحتی کم رویی و یا بی انگیزگی قرار گرفته باشید ، تمایل خود را به آ موزش هر موضوعی از دست خواهید داد . ُ


کمرویی و ارتباط آن با ابراز احساسات ، افکار و دفاع منطقی ازخود










تاریخچه استفاده از کلمه کمرویی

فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد می گوید که اولین استفاده ی ثبت شده از این لغت در یک شعر آنگلوساکسون بوده است که حدود هزار سال بعد از میلاد مسیح سروده شده است . در آن شعر معنی این لغت " به سهولت ترسانده شده " است. " کمروبودن " نشانگر صفت فردی است که " به خاطر ترسویی ، احتیاط کاری و بی اطمینانی ، نزدیک شدن به او مشکل است . " فرد کمرو" هشیارانه از مواجهه با افراد یا چیزهایی مشخص یا انجام کاری همراه آنان بیزار است. " در گفتار یا کردار خود ملاحظه کار است ، از ابراز وجود بیزار است و به طور محسوسی ترسو است. ممکن است فرد کمرو " کناره گیر یا بی اعتماد باشد و یا شخصیتی پرسش انگیز ، بی اعتماد و مشکوک داشته باشد." فرهنگ لغت" و بستر"کمرویی را به عنوان " ناراحت بودن در حضور دیگران " تعریف می کند.
کمرویی به یک معنا ، یک خصیصه جدی در زندگی فردی و خانوادگی و خسران حیات اجتماعی است . همیشه توده ای از ابرهای تیره کمرویی ، طلوع خورشید وجود و ظهور استعداد های نهفته خیل نوجوانان و جوانان مستعد و هوشمند را پنهان می کند .
به کلام ساده ، کمرویی یعنی خود توجهی فوق العاده و ترس از مواجهه شدن با دیگران زیرا کمرویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از مواجهه شدن با افراد نا آ شنا و ارتباطت اجتماعی گریز دارد .
کمرویی در میان دانش آموزان خردسال شایعتر از بزرگسالان است . بسیاری از بزرگسالانی که خود را غیر کمرو می بینند با برنامه ریزی ، بر کمرویی دوران کودکی خود غلبه کرده اند ، معهذا تحقیق ما مؤکداً این باور را که کمرویی فقط عارضه ی دوران کودکی است ، رد می کند. ممکن است این پدیده در میان کودکان آشکارتر باشد ، زیرا آنان عموماً نسبت به بزرگسالان در معرض بررسی دقیق تر روزانه اعمالشان قرار دارند. اما کمرویی در میان بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت بزرگسالان ادامه می یابد.

نقش وراثت و استرس در کمرویی فرزندان
وراثت و استرس والدین کمرویی را در کودکان تشدید می کند نتایج تحقیق دانشمندان آزمایشگاه رشد کودکان دانشگاه مریلند ثابت کرد ، وجود ژن استرس در بدن کودکان و زندگی در کنار والدین پر استرس میزان کمرویی را در آنان افزایش می دهد.
به گزارش خبرگزاری مهر ، دانشمندان در این تحقیق که یافته های آن در نشریه "راهکارهای مرسوم در علم روانشناسی" منتشر شد، دریافتند : کمرویی کودکان با تقابل بین ژنتیک و مسائل محیطی در ارتباط است و نمی توان گفت هر یک از این دو عامل به تنهایی منجر به ایجاد این حالت می شود.
مادران پر استرس در مقایسه با مادران برخوردار از استرس پایین تر با کودکان خود به شیوه ای متفاوت رفتار می کنند. مادر مبتلا به استرس، این حالت را به کودک خود منتقل می کند، اگرچه هر کودک به نحوی متفاوت به این نوع استرس پاسخ می دهد.
در همین حال ژن ها نقش خاصی را در ایجاد این تغییر بازی می کنند. کودکان برخوردار از ژن متغیر سروتونین حساس به استرس اغلب در بزرگی کمرو می شوند و این حالت زمانی که در کنار مادرانی با میزان بالای استرس بزرگ شوند، تشدید می یابد.
همچون دیگر ژن ها ، ژن مرتبط با سروتونین ویژه از دو ژن همردیف کوتاه و بلند برخوردار است. پروتئین تولید شده با نوع کوتاه این ژن استعداد ایجاد حساسیت دربرابر استرس را افزایش می دهد. کودکانی که با استرس مادران مواجه هستند ، چنانچه نوع کوتاه این ژن را به ارث برده باشند رفتارهای خجالتی مرتب را نمایان می سازند.
چنانچه کودک از دو رشته هم ردیف کوتاه ژن سروتونین برخوردار اما مادر وی استرس نداشته باشد، در مقایسه با همکلاسی ها خود کمروتر نیست. اما زمانی که استرس نیز به این مسئله افزوده شود این ژن ارتباط قوی تری را در رفتار کودک نمایان می سازد. چنانچه کودک در محیط پراسترس تربیت شود و نوع کوتاه این ژن را نیز به ارث برده باشد، در آن صورت احتمال بروز رفتارهای همراه با ترس، اضطراب و افسردگی در او افزایش می یابد.
کمرویی و اضطراب اجتماعی
اضطراب اجتماعی نتیجه ای است که از احتمال یا وقوع نوعی ارزیابی شخصی در موقعیت های مختلف اجتماعی رخ می دهد . به دیگر سخن فردی که دچار اضطراب اجتماعی است هیچ گونه تمایلی به آ غاز ارتباط با دیگران ندارد و با احساس از ترس و پایداری غیر معقول از هر موقعیتی که ممکن است درمعرض داوری دیگران قرار گیرد ، اجتناب می ورزد . برداشت یا تصور شخصی از موقعیت های اجتماعی که احتمال دارد شخصیت او مورد سنجش و ارزشیابی قرار گیرد ، می تواند واقعی یا خیالی باشد . در واقع شخصی که به شدت دچار اضطراب اجتماعی است ، تصور می کند در هر موقعیت یا شرایط اجتماعی ، فرد یا افرادی به محض مواجهه شدن با او رفتار و شخصیتش را مورد نقادی و ارزیابی قرار خواهند داد . و یا ممکن است طوری رفتار کند که مورد تحقیر دیگران واقع می شود و در فشار و مخمصه قرار می گیرد .
کمرویی از دیدگاه بین فرهنگی
کمرویی پدیده ی گسترده و متنوعی است که نزد افراد، خانواده ها، جوامع و فرهنگ های مختلف معانی متفاوتی دارد. کودک یا نوجوانی ممکن است از نظر روان شناسی اجتماعی فردی کمرو باشد، اما از نظر خانواده یا مدرسه به عنوان یک کودک یا نوجوان مؤدب و متین تلقی گردد. به عبارت دیگر بعضی ها افراد کمرو را انسان هایی ساکت، مؤدب و محترم می دانند و تصور می کنند که این قبیل افراد، شهروندان سالم و بی آزاری هستند و برخی نیز افراد کمرو را انسان هایی مطیع، حرف گوش کن، مستعد و مقبول اجتماع می دانند. بعضی نیز کمرویی را برای دختران امری عادی و صفتی مثبت تلقی می کنند و آن را برای پسرها یک ویژگی یا منش ناپسند می دانند، در حالی که کمرویی همان گونه که قبلاً اشاره شد، یک معلولیت اجتماعی و مانع رشد مطلوب شخصیت است و برای هر دو جنس امری است نامطلوب و نابهنجار. برخی دیگر، کمرویی را در افراد، بخصوص نزد دختران مترادف باحیا و عفت می دانند و آن را تأیید، تمجید و تشویق می کنند؛ در حالی که «حیا» یکی از برجسته ترین صفات انسان های متعالی بوده، شاخص ایمان و بیانگر رشد مطلوب شخصیت است. به بیان دیگر قدرت خویشتن داری امری است ارادی و ارزشمند و برعکس کمرویی پدیده ای کاملاً غیر ارادی، ناخوشایند و حکایت گر ناتوانی و معلولیت اجتماعی است. پدیده ی کمرویی در کشورهای مختلف و از دیدگاه مطالعات بین فرهنگی، حاکمیت نظام های ارزشی متفاوت و غالب بودن بعضی از اهداف خاص تربیتی در خانه و مدرسه نیز بسیار مهم و قابل توجه است. در بسیاری از جوامع غربی که کارگزاران آنها به طور مستقیم و غیرمستقیم مشوق و مروج رقابت های گسترده، فزون خواهی های فردی، آزادی های فوق العاده ی شخصی و سلطه طلبی و لجام گسیختگی فرهنگی هستند، به لحاظ شایع بودن همین اندیشه ی خودمحوری، برتری جویی، منفعت طلبی و پرخاشگری در خانواده و کلاس و مدرسه درصد افراد مبتلا به کمرویی فوق العاده کمتر از جوامعی است که کودکان و نوجوانان را به سختکوشی و تلاش، قناعت و سازگاری و تواضع تشویق می کنند. اما در کشورهایی که مردم عمدتاً با تبعیت پذیری محض و شخصیت انفعالی زندگی می کنند، حکومت های دیکتاتورمنش، آزادی های مشروع فردی و اجتماعی را کاملاً محدود می کنند، فرصت تقویت احساس خودپنداری و رشد مطلوب شخصیت افراد فراهم نمی شود و زمینه ی پدیدآیی رفتارهای پرخاشگرانه، کمرویی و اجتماع گریزی بیشتر مشاهده می گردد. بر همین اساس در جوامع کمونیستی، کمرویی در میان اقشار مختلف جمعیت به مراتب بیش از جوامع دیگر است. انتظار این است که در جوامع اسلامی با توجه به ارزش های والای قرآنی و وظایف و تکالیف شرعی فردی و گروهی، ضرورت پذیرش مسئولیت های اجتماعی و اتصاف به فضیلت های اخلاقی، کودکان، نوجوانان و بزرگسالان به دور از افراط و تفریط، در تربیت اجتماعی رشدی متعادل و متوازن داشته باشد و افراد، با تجلی شجاعت اخلاقی در گفتار و رفتار ایشان از کمرویی، جسارت و پرخاشگری برکنار باشند. بدون تردید مسلمانان کمرو نمی توانند در انجام بعضی از وظایف و مسئولیت های اجتماعی خود موفق باشند. فی المثل خمیر مایه ی ایفای وظیفه ی مهم امر به معروف و نهی از منکر برخورداری از شجاعت اخلاقی و مهارت برقراری ارتباط اجتماعی متقابل، مؤثر و مفید است.
کمرویی و تاثیر آن در فرایند یاد گیری زبان دوم

کمرویی اغلب درست تفسیر نشده است ، زیرا کمرویی فقط یک هیجان نیست بلکه ترکیبی از ترس ، تنش ، نگرانی و خجالت است . بچه های کمرو با عدم اعتماد به نفس و شرمندگی خود را نشان می دهند و این مورد ،‌بخصوص در مواقعی مشاهده می شود که در مرکز توجه جمع یا در محیطی جدید قرار می گیرند . تغییر محیط و فشارهای تحصیلی نیز از عواملی اند که رفتار چنین دانش آ موزانی را تشدید می کنند . علایم کمرویی شامل بیزاری از نگاه خیره ، آ هنگ ملایم صدا و گفتار مردد یا همراه با ترس و لرز است .
بعضی از دانش آ موزان کمرو به رغم آن که ممکن است فوق العاده تیز هوش و سرآمد باشند ، اما قدرت هوشمندی ایشان توسط دیگران ، به خصوص معلمان به طور واقع بینانه مورد ارزیابی قرار نمی گیرد . کمرویی پایدار می تواند منجر به یک ترس و تنش عمومی شود و کودک یا نوجوان کمرو اعتماد به نفس و جرئت تجربه ی هیچ کار تازه ای را پیدا نمی کند و در نتیجه عملکرد و پیشرفت او به طور معنی دار پایین تر از سطح توانایی اش ظاهر می گردد . به کلام دیگر همیشه فاصله ای قابل توجه بین توان بالقوه و توان بالفعل افراد کمرو وجود دارد . متاسفانه گاهی اوقات با برداشت نادرست بعضی از مربیان که خیلی اوقات حالات کمرویی و اظهار و نظر نکردن دانش آموزان کمرو را معادل مودب و آرام و با انضباط بودن او تلقی کرده و بدین وسیله کمروئی چنین دانش آ موزانی مورد تقویت قرار می گیرد .
همچنین مطالعه تاثیر کمرویی در سطح پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان نشان می‌دهد، دانش‌آموزانی که دارای پیشرفت تحصیلی ضعیفی هستند، میانگین کمرویی بالاتری دارند، به عنوان نمونه دانش‌آموزی که دچار مشکل کمرویی است کمتر جرات سوال پرسیدن دارد، در نتیجه شبهات وی باقی مانده و این خود باعث ضعف تحصیلی و عدم پیشرفت وی می‌شود
ٌٌٌٌ ٌ به گزارش خبرنگار اخبار دانشگاه خبرگزاری دانشجویان ایران، نتایج یک تحقیق دانشجویی که بر روی 120 دانش‌آموز دختر وپسر سال اول دبیرستان صورت گرفته است، نشان می‌دهد که کمرویی به میزان قابل توجهی در سازگاری اجتماعی دانش‌آموزان تاثیر منفی گذاشته، و این تاثیر سوء باعث بروز مشکلات عاطفی و روانی جدیدی برای فرد می‌شود.
براساس این گزارش، به طور کلی میانگین کمرویی دختران بیش از پسران است،که می‌توان آن را ناشی از انتظارات و توقعات خاصی دانست که در بعضی جوامع بویژه ایران از دختران دارند، بدین معنی که جامعه سنتی ما کمرویی دختران را مترادف با حیا و عفت می‌داند و آنرا تایید،تمجید و تشویق می‌کند، در حالیکه کمرویی پسران صفتی ناپسند تلقی می‌شود… . ٌ ٌ
این مسئله در آ موزش زبان دوم نمایان تر می باشد زیرا دانش آموز باید در جمع همکلاسی ها و معلم صدا ها و واج ها و جملات را با صدای بلند ادا نماید که برای چنین دانش آموزانی بسیار دشوار خواهد بود . از سوی دیگر، عدم پیشرفت تحصیلی، به احساس یاس و تنش عمومی منجر شده و دانش‌آموزی که دچار افت تحصیلی است، اعتماد به نفس نداشته، ترس از ابراز وجود، سبب ضعف شده و به این ترتیب یک دور معیوب شکل می‌گیرد.
نقش وراثت ، فرهنگ و محیط در کمرویی دانش آ موزان
وراثت ، فرهنگ و محیط هر یک می تواند نقش مهمی در کمرویی یک دانش آموز داشته باشد . اگر خانواده فرد تمایل به انزوا و کناره گیری از دیگران داشته باشد ، این احتمال وجود دارد که بچه ها نیز افرادی خود دار باشند ، یعنی به راحتی احساسات درونی خود را ابراز نکنند . علاوه بر این ، اگر بزرگسالانی که در زندگی یک بچه وجود دارند ، دائما به جای او حرف بزنند یا به او خود مختاری و استقلال اندکی بدهند ، ممکن است موجب کمرویی وی گردند . مشکلی که یک دانش آ موز شدیدا کمرو دارد این است که ممکن است توسط سایر همسالان ، شخصی دارای رفتار غیر دوستانه و بی علاقه به ارتباط با دیگران در نظر گرفته شود . بچه ها ممکن است از بازی کردن با یک بچه خجالتی خود داری کنند و در نتیجه رشد اجتماعی آن بچه دچار اختلال شده ، احتمال این که که کمبود عزت نفس دچار شود ، افزایش پیدا می کند . کمبود مهارت های ارتباطی و دوست یابی در بچه ها کمرو ممکن است باعث احساس تنهایی و افسردگی گردد که این خود می تواند مانع شود که آ نان از تمام توانایی های خود استفاده کنند . معلمان می توانند به بچه هایی که کمرویی مانع رشد اجتماعی و یادگیری آ نان می گردد ، کمک کنند که به راحتی با دیگران گفتگو نمایند . مربی که مشغول تدریس و آ موزش زبان دوم می باشد نمی تواند براحتی از کنار این مشکل بزرگ که مانند د‍ژی مستحکم مانع فرایند یاد گیری دانش آ موزش می شود بگذرد . البته این مشکل همچنان که عواملی چون محیط ، وراثت و فرهنگ در آن نقش بسزایی داشتن و در واقع بیشتر عوامل آن تزریقی بود ( به طور ناخواسته ) با دست به دست هم دادن اولیا ، مربیان آموزشی ( شامل معلم کلاس ، مدیر ، معاونین و حتی خدمتگزار آ موزشگاه ) به مرور زمان مرتفع گردد .
چگونه مهارت اجتماعی یک دانش آ موز کمرو را پرورش دهیم ؟
الف : با کوشش در جهت درک افکار ، ترس ها و دیگر هیجانات دانش آ موز کمرو ، رابطه ای مراقبت کننده با وی بر قرار کنید . به وی اطمینان مجدد بدهید که برای همه بچه ها پیش می آ ید که گاهی قادر به ابراز احساساتشان نیستند .
ب: از آن جا که دانش آ موز کمرو وقتی با صدای بلند مورد خطاب واقع می شود ، ممکن ا ست خجالتی گردد، با او با ملایمت صحبت کنید . خود را آ ماده کنید که وقتی از چنین دانش آ موزی سئوال کردید صبورانه منتظر پاسخ باشید ، زیرا ممکن است برای پاسخ دادن احتیاج به زمان داشته باشد .
پ: سکوت یک دانش آ موز کمرو را در پاسخ به درخواست مشارکت بپذیرید . به او فرصت دهید که خود را با وضعیت پیش آ مده سازگار نماید . این کار احساس امنیت و اعتماد به نفس را در او افزایش خواهد داد .
ت: از تحت فشار قرار دادن چنین دانش آ موزی برایشرکت در یک فعالیت گروهی خود داری کنید ، در عوض برای ترغیب او به تعامل با سایر همسالان از روش های غیر تهدید آ میز استفاده کنید .
ث: صفات بارزی ( چون مهربانی ، صداقت ، ورزشکار بودن ، نظم و انضباط ویا توانایی های تحصیلی ) این قبیل دانش آ موزان را شناسایی و برجسته کنید . اگر شما احساس می کنید که توجه به چنین دانش آ موزی در جمع او را خجالت زده خواهد کرد ، از او به صورت خصوصی تعریف کنید .
ج: به دانش آ موز خجالتی کمک کنید که بفهمد هر کسی اشتباه می کند و هیچ کس صد در صد کامل نیست .
چ: از بر چسب زدن ٌ خجالتی بودن ٌ به این قبیل دانش آ موزان بپرهیزید .زیرا بدینوسیله او هر گز نمی تواند خود را از این حالت خارج کند .
ح: از دانش آ موزان خجالتی و کمرو بخواهید موقع صحبت سرشان را بالا نگه دارند ، لبخند بزنند و به او بگویید اگر شما هنگام صحبت کردن به من نگاه کنید من بهتر حرف های شما را متوجه می شوم .
خ) کمرویی باعث می شود که فرد در عین این که بعضا از نظر صلاحیت های علمی و فکری و اخلاقی ، قابلیت و کفایت های فردر برتر از همسالان ، دوستان و همگروههاو همکلاسی های خود است ، اما نتواند رهبری گروه را عهده دار شود ، در حالی که فرصت رهبری گروه از تجارب ارزشمند رشد اجتماعی و از عوامل موثر افزایش اعتماد به نفس است . پس مربیان آموزش و پرورش باید ازچنین دانش آ موزانی دعوت کنند تا به عنوان سر گروه :گروه تئاتر ، موسیقی ، برنامه های صبحگاهی و ... شوند البته باید در حد ممکن آن ها را با ذره بین زیر نظر داشته باشند و به طور غیر مستقیم حمایت کنند تا درانجام و اجرای برنامه دچار مشکل نشوند .
خ: مربیا ن باید این نکته را مد نظر داشته باشند ، همچنان که یک کبوتربرای پرواز نیاز به دو بال قوی و سالم دارد ، دانش آ موزان ما هم برای رشد و تعالی نیاز به دو پایگاه مستحکم و قوی و سالم دارند که آن هم محیط گرم و صمیمی خانه و مدرسه می باشد . بر همه ی پدران و مادران، به خصوص کسانی که فرزند کمرویی در خانه دارند فرض است که به رغم همه ی اشتغالات فکری و شغلی، کوشش کنند که در شبانه روز، ساعت و ساعاتی را صرفاً به گفت و گوهای صمیمی با کودکان و نوجوانان گوش جان سپردن به سخنان زیبا و دوست داشتنی ایشان اختصاص دهند. باید مواظب بود که مبادا تنوع برنامه های تلویزیونی و گذراندن اوقات فراغت در خانه به صورت کاملاً انفعالی وایستا، زمینه ساز کمرویی ها و کژروی ها در کودکان و نوجوانانی که تشنه ی کلام شیرین و نگاه های محبت آمیز اولیای خود هستند، نشود. (درصد قابل توجهی از کوکان و نوجوانانی که دچار مشکلات گوناگون عاطفی و اختلالات رفتاری نظیر: کمرویی، حساسیت فوق العاده، گوشه گیری، لجبازی و پرخاشگری می باشند، متعلق به خانواده هایی هستند که به دلایل مختلف، به خصوص عادت به تماشای برنامه های تلویزیونی، ویدئویی و استفاده از برنامه های ماهواره ای، فرصت برقراری ارتباط کلامی و عاطفی با یکدیگر را ندارند و بعضاً میانگین زمان گفت و گوهای والدین با فرزندانشان به یک دقیقه در شبانه روز هم نمی رسد!
توجه ویژه به فرزندان خانواده و تکریم شخصیت ایشان در گفت و شنودها، اظهار نظرها و تصمیم گیری های خانوادگی بسیار حائز اهمیت است. خانواده هایی که از نعمت وجودی فقط یک فرزند برخوردارند نیز باید توجه داشته باشند که فرزند ایشان علاوه بر این که نیاز دارد با اولیای خود مصاحبت دلنشینی داشته باشد، لازم است از معاشرت و مصاحبت با کودکان و نوجوانان همسال خود نیز برخوردار شود و بر تجارب خوشایند اجتماعی خویش بیفزاید.
مسلماً فراهم کردن چنین تجارب ارزشمندی با نظارت، هدایت و حمایت روانی والدین فوق العاده مؤثر و مفید است و در تربیت اجتماعی این قبیل کودکان و درمان کمرویی احتمالی ایشان کاملاً مؤثر و مفید خواهد بود.
لذا مربیان باید یک رابطه منظم با اولیا چنین دانش آ موزانی داشته باشند ، از اولیا بخواهند که مهارت های اجتماعی را در فرزندانشان تقویت کنند . اجازه دهند در موقع خاصی که پیش می آ ید خودشان از خود دفاع کنند و حرف شان را بزنند ، نگوئید او نمی تواند ، اجازه دهید بعضی از کارهایش را بطور مستقل انجام دهد ، در صحبت کردن زود حرفشان را قطع نکنید ، اجازه دهید بخصوص زمانی که در خانه مهمانی برگذاز می شود در صحبت ها او هم بتواند صحبت کند ، به او اجازه خرید بعضی لوازم منزل را بدهید حتی اگر نتواند مرغوبترین را بخرد . خجالتی بودن او را به عنوان یک بیماری تلقی نکنید بجای آن می وانید بگویید او متفکر است . البته اولیا و مربیان باید دقت کنند که رهایی از این وضعیت بسیار تدریجی می باشد و زمان بر است پس باید صبورانه به این مسئله نگاه کنند .

3- حرمت نفس( SR) Self-Regard :
توان خود آگاهی و درک و پذیرش خویش و احترام به خود را بررسی می کند.اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی داشتن .
خود آ گاهی و خود باوری احتمالا اثر گذار ترین حالت بر تمام رفتار های انسانی است. با اطمینان می توان گفت بدون خود باوری و بدون داشتن اعتماد به نفس و شناخت کافی از خود و بدون باور کردن توانایی هایمان برای انجام عملی خاص نمی توانیم آن عمل را چه عملکرد عاطفی باشد و چه شناختی با موفقیت به انجام رسانیم .در آ موزش زبان دوم برای این که مربی بتواند از فعالیت خود در امر فراگیر نتیجه مطلوبی به دست آ ورد لازم است که از این مولفه به نحو خوبی استفاده نماید . اول باید دانش آ موز خودش را بقبولاند که تو می توانی . نیرو و توان فراگیری یک زبان دیگر ( علاوه بر زبان مادری ) را در او تقویت کند .
مالنوسکی ( 1923) عقیده داشت که همه انسان ها به ارتباط اجتماعی نیازدارند . ارتباط اجتماعی به این مفهوم است : توصیف کردن خود و پذیرفته شدن در ابراز وجود این ٌ خود ٌ از جانب دیگران ارزشمندی که با ما در ارتباط هستند. تحول شخصیتی عمو ما عبارت است از رشد عقیده انسان نسبت به خودپذیرشی خود و بازتاب خودی که در رابطه میان خود و دیگران نمایانگر می شود . آنچه که در حال حاضر هنوز نمی دانید ،پاسخ این سوال قدیمی است که اول مرغ بود یا تخم مرغ :آیا خودباوری زیاد باعث افزایش مو فقیت بالای زبانی می شود یا موفقیت بالای زبانی باعث خوباوری زیاد؟مطمئنا هر دوی این عوامل برروی هم اثر می گذارند . مشکل می توا نیم مشخص کنیم که آیا معلم ها باید سعی کنند خود باوری عمومی زبان آ موزان را افزایش دهند یا صرفا سطح مهارت زبانی آن ها را بالا ببرند و اجازه دهند خود باوری روند خودش را طی کند .
هاید ( 1979 ) در یافت که زبان آ موزان در یک دوره مبتدی آ موزش زبام فرانسه در دانشگاه نسبت به دوره های بالاتر پس از گذشت هشت هفته آموزش عملکرد بهتری در فعالیت های شفا هی نیز رتبه بالا تری درخود باوری داشته اند . با توجه به این نتیجه ، می توان گفت معلم ها بر روی عملکرد زبانی و هم سلامت عاطفی زبان آ موزان می توانند تا ثیر مثبت و مو ثر داشته باشند . آندره ( 1999) با رسیدن با چنین نتیجه ای تکنیک هایی برای کلاس درس پیشنهاد کرد که بتواند به یاد گیرندگان کمک کنند تا ٌ بال هایشان را بگشایند ٌ شاید این معلمان به این دلیل موفق شدند به اهداف زبانی و نیز شخصیت زبان آ موزان بیشترین توجه را مبذول داشته اند .
از عوامل مهمی که با عث تضعیف عزت نفس فراگیران زبان دوم می شود این است که زبانی که آ موزش داده می شود را زبانی برتر ، متمدن تر و پر ظرفیت تر تلقی کنیم و زبان مادری زبان آ موز را زبانی کم ارزش تر وانمود نمائیم که یقینا به عزت نفس فراگیر زبان لطمه بزرگی وارد می شود ٌ وقتی که پی بردیم که همه زبان ها ارزش یکسانی دارند ، می توانیم این طرز فکر را کنار بگذاریم که :ٌ اختلاف زبانی چیزی است که باید در باره آن نگران بود ، چیزی است که باید محکوم کرد و چیزی است که به خاطر ملیت گرایی باید آن را ریشه کن نمود . ٌ همه زبان ها و گویش ها دارای ارزش مساوی هستند ، هر یک برای خود .ٌ

نقش هوش هیجانی در آ موزش و پرورش ( بخش اول )


نقش هوش هیجانی EQ

در فراگیری زبان دوم







مراحل تفصیلی اجرای طرح تحقیق علمی



به طور کلی برای انجام دادن تحقیق علمی می توان 12 مرحله تفصیلی را مورد نظر قرار داد.


فهرست مراحل اجرای یک طرح تحقیق علمی :

1-انتخاب موضوع تحقیق
موضوعی که برای تحقیق انتخاب نموده ام عبارت است از ٌ نقش هوش هیجانی در فرا گیری زبان دوم ٌ با توجه به ویژگی های یک موضوع تحقیق برای من این موضوع دارای ویژگی های ممتازی بوده است زیرا با توجه به سالیانی که مشغول تدریس و آ موزش زبان انگلیبسی برای دانش آ موزان دوره راهنمائی بوده ام دریافتم که با استفاده از این تکنیک و فن می شود به سوالات زیاد خودم و دیگر همکارانم پاسخ بدهم وموضوعی بدیع و تازه می تواند باشد که قابل پژوهش و کنکاش می باشد و چون خودم مشغول تدرس این زبان می باشم فکر کردم که برایم از اهمیت و اولویت خاصی داشته باشد .

2-بیان مسئله
بیان مسئله ای که برای این موضو ع تحقیقم در نظر گرفته ام این است :
آ یا فقط دانش آ موزانی که در درس ریاضی یا علوم تجربی و یا … از IQ با لا بر خوردارند در فراگیری زبان دوم موفق هستند ؟
و یا این که هوش دیگری به نام EQ هم می تواند در موفقیت دانش آ موزان بالاخص فراگیری زبان دوم نقش مهمی داشته باشد ؟

3-پیشینه تحقیق
با توجه به مطالعاتی که درمنابع دسته اول و دوم داشته ام به این نتیجه رسیده ام که عده زیادی بحث هوش هیجانی IQ را مطرح کرده اند ولی ندیده ام که آن را به فراگیری زبان دوم هم ربط بده اند و من فکر می کنم که با ربط دادن موضوع هوش هیجانی به رمز موفقیت عده زیادی که امروز در خارج از آ موزشگاه و در محیط آزاد مشغول فعالیت هستند ، گره کور بسیاری از همکارانم و دانش آ موزان گشوده خواهد شد .

4-بیان گزاره های مسئله ( هدف / فرضیه / سوال )
سوال تحقیقم به صورت یک سوال رابطه ای است : چه رابطه ای بین هوش هیجانی EQ و پیشرفت تحصیلی دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی پسر در درس زبان انگلیسی وجود دارد ؟
فر ضیه تحقیقم این است که : بین پیشرفت تحصیلی دردرس زبان انگلیسی دانش آ موزان پسر سوم راهنمائی و هوش هیجانی EQ رابطه ی وجود دارد .با استناد به سخن گلمنٍ ٌ هوشبهر IQ در بهترین حالت تنها عامل 20 درصد موفقیت های زندگی است در حالی که 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر که همان هوش هیجانی است بستگی نزدیکی دارد .

هدف تحقیق که به صورت کمی و کیفی باید به آن پرداخت این است که با توجه به مولفه های هوش هیجانی می توان رایطه بین فراگیری زبان دوم و هوش هیجانی پیدا کرد .

5-مشخص کردن متغیر ها و مقیاس سنجش آ ن ها
متغیر های تحقیقم ، هوش هیجانی EQ و پیشرفت در درس زبان انگلیسی می باشند که این دو به عنوان متغیر مستقل می باشند البته نقش متغیر های مداخله گر چون IQ دانش آ موزان را هم باید مد نظر قرار داد . مقیاس سنجش در این طرح تحقیق مقیاس اسمی ( بهره هوشی IQ و هوش هیجانی EQ ) می باشد .
6-تعیین ابزار اندازه گیری
برای ابزار اندازه گیری تحقیق از پرسشنامه می توان استفاده کرد ، البته از طریق مصاحبه هم می توان به نتایجی رسید ولی از نظر من با پرسشنامه می شود هم از وقت و هزینه صرفه جویی کرد و هم ازتعداد زیادی ازد انش آ موزان نظر خواهی نمود .
7-مشخص کردن جامعه مورد بررسی ، نمونه و حجم نمونه
جامعه ایکه این تحقیق در آن ها انجام می شود ، یک جامعه دانش آ موزی می باشد ، درسطح دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی ( دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی مدارس روستایی پسرانه شهرستان بابل )
8-انتخاب روش تحقیق
روش تحقیقی که بر گزیده ام روش توصیفی ( اقدام پژوهی ) می باشد .

9-گرد آ ورری داده ها
10-تنظیم و تلخیص داده ها
11-تحلیل داده ها
12-تدوین گزارش واشاعه یافته ها





















فهرست مطالب
ردیف عنوان مطلب صفحه
1 مقدمه 9
2 چکیده 9
3 کلید واژه 10
4 بهره هوشی IQ چیست ؟ 11
5 پیشینه هوش هیجانی EQ 12
6 امکان پرورش هوش 16
7 رابطه هوش هیجانی و موفقیت زندگی 17
8 هوش از نظر ترستون 19
9 هوش هیجانی سالوی و جان مایر 20
10 دانیل گولمن 21
11 شرح مختصری از زندگی مانیل گولمن 22
12 هوش هیجانی یا هوش احساسی دانیل گولمن 23
13 پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی 25
14 هوارد گارد نر 27
15 شرح کوتاهی از زندگی هوارد گاردنر 28
16 هوش هیجانی یا هوش چند گانه گاردنر 29
17 نوعی متفاوتی از هوش 30
18 انواع هوش چند گانه 31
19 مؤلفه های هوش هیجانی 36
20 خود آ گاهی عاطفی 39
21 نگرش ، انگیزه 40
22 نقش انگیزه در تقویت هوش و استعداد 40
23 نتایج پژوهش های مربوط به رابطه بین انگیزه و یاد گیری 44
24 راهکار های تقویت انگیزه دانش آ موزان 45
25 علت عدم وجود انگیزه برای یادگیری زبان دوم و راهکارها 46
26 جراتمندی 49
27 مانع دشوار 50
28 کمرویی و ارتباط آن با ابراز احساسات و افکار 50
29 تاریخچه استفاده از کلمه کمرویی 51
30 نقش وراثت و استرس در کمرویی فرزندان 52
31 کمرویی و اضطراب اجتماعی 53
32 کمرویی و دیدگاه فرهنگی 53
33 کمرویی و تاثیر آن درفرایند یادگیریزبان دوم 54
34 نقش وراثت ، فرهنگ و محیط در کمرویی دانش آ موزان 56
35 چگونه مهارت اجتماعی یک دانش آ موز کمرو را پرورش دهیم ؟ 57
36 حرمت نفس 59
37 اعتماد به نفس 60
38 راههای ساده و عملی برای تقویت نیروی اعتماد به نفس 62
39 خود شکوفایی 65
40 استقلال 67
41 هم حسی 68
42 مسئولیت اجتماعی 68
43 دانشمندان معتقدند ، ضریب هوشی بچه های اول خانواده بالا تر است . 69
44 روابط میان فردی 71
45 آزمون واقعیت 71
46 انعطاف پذیری 71
47 حل مسئله 72
48 تحمل تنش ها 73
49 کنترل تکانه ها و نقش معلم با استفاده ازآن » در موفقیت دانش آ موزان 74
50 سکاکی 77
51 خوش بینی 77
52 نشاط 80
53 تفکرات مثبت قبل از خواب 80
54 افسردگی 82
55 افسردگی کودکان 84
56 افسردگی ، خانواده و جامعه 85
57 خطر موفقیت و نقش آن در افسردگی دانش آ موزان 87
58 هوش هیجانی سالوی 99
59 چگونه میتوان در هوش هیجانی پیشرفت کرد ؟ 91
60 نکات کلیدی برای مربیگری هیجانات 93
61 منابع 96


















مقدمه
خداوند را سپاس می نهیم که منت بر ما نهاده تا در صف اقشاری قرار بگیریم که بر ما نام معلم نهاده اند . همان جمله ای که پیامبر اکرم (ص) با کمال افتخار و سربلندی بر زبان می آ ورد ٌ انی بعثت معلم ٌ همانا من به عنوان یک معلم و راهنما مبعوث شده ام . اکنون که جام شربت شیرین معلمی را چشیده ایم و مسئولیتی را به عهده گرفته ایم چه شیوه ای را در پبش بگیریم که در دیدار یار (خداوند کریم ) شرمسار نباشیم . باید باور کنیم که اگر نتوانیم با توجه به گذر زمان و در سیر تغییر و تحولات سریع و پویای تعلیم و تربیت اطلاعات کافی داشته باشیم قطعا جوابگوی این دسته گل هایی که به ما سپرده اند نیستیم . باید قبول کنیم که سیستم سنتی آ موزش وفرایند یاد دهی – یادگیری در کلاس های امروز آنطور که بایسته است جوابگو نیست پس بیا ییم همگام با پیشرفت علوم روز به شیوه های جدید فرایند یاددهی – یادگیری آ شنا شویم .
چه بسیار فراگیرانی که احتمالا با سهل انگاری ما سر از جای دیگری در آ ورده اند و با اشاره ای تحت عنوان های کودن ، بی استعداد و ... از در س و مدرسه گریزان شده اند . امروزه اکثرروان شناسان اتفاق نظر دارند که هوش و استعداد تنها داشتن IQ) )بالا در یک زمینه نیست . در کنار آ ن به هوش دیگری ( هوش هیجانی EQ ) را هم باید مد نظر داشته باشیم . بنا به گفته گولمن هوشبهر IQ در بهترین حالت تنها عامل 20 درصد موفقیت های زندگی است در حالی که 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر که همان هوش هیجانی است بستگی نزدیکی دارد .
چکیده مطالب
باید فرا گیران را آ ماده سازیم که تنها نمره خوب نداشتن در یک درس دلیل بر کم هوشی و بی استعدادی آ نان نیست . لازم است تعاریف از هوش برای فراگیران ارائه دهیم و یا باعلم و آگاهی و آ شنایی با تعاریف هوش مشغول آموختن باشیم . از جمله تعاریفی که از هوش شده است : هوارد گارنر که او هفت شکل مختلفی از هوش را ارائه نموده است که عبارتند از : زبان شناختی ، توانایی های ریاضی- منطقی ، هوش مکانی ، هوش موسیقیایی ، هوش حسی حرکتی ، هوش در روابط بین اشخاص و هوش درون شخصی . هوش از نظر ترستون : هوش از شش عامل تشکیل شده که عبارتند از : عامل عددی ، کلامی ، فضایی، روانی کلمات و عامل حافظه طوطی وار . تعریف هوش هیجانی ازنظر دانیل گلمن ، هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است ، این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است . روانشناسان در قلمرو پژوهش های خود علاوه بر بیان هوش هیجانی و شناختی به انواع دیگری از هوش ، هوش انتزاعی ، هوش عینی و هوش اجتماعی نیز پی برده اند . هدف از طرح و بیان انواع هوش و ذکر مولفه های آن ها این است که اولا انواع هوش و مولفه های آنان را شناخته و بتنوانیم در مواقع بروز ، آنها را تشخیص دهیم و راهکار مناسبی برای مقابله با شرایط ایجاد شده اتخاذ نماییم . در واقع ایجاد هر نوع حالات هیجانی و احساسات پلی باشد بین ما و فرا گیران در جهت رسیدن به هدفی مطلوب به جای این که وجود این حالات را تبدیل به پتکی نمائیم و آن را بر سر فراگیران بکوبیم . این امر تحقق نمی یابد مگر با همکاری و هم اندیشی بین افراد جامعه ، اولیا و مربیان .
کلید واژه ها :
هوش-دیدگاه سنتی هوش –هوارد گاردنر –هوش مکانی – هوش موسیقیایی – ترستون – عامل عددی –عامل کلامی – عامل فضایی – عامل روانی کلمات – عامل استدلال – عامل حافظه طوطی وار – هوش هیجانی EQ – گولمن- جان امیل – بارآن- سواد هیجانی - سیپس – هوش درون فردی –هوش انتزاعی – هوش عینی – هوش اجتماعی – خود آ گاهی – خود انگیزی – هم حسی – تنظیم روابط – خود آ گاهی عاطفی – جراتمندی – حرمت نفس – خود شکوفایی – استقلال – انعطاف پذیری –حل مسئله –کنترل تکانه ها –خوش بینی - افسردگی– نشاط - سالوی– هوش احساسی - هوشبهر IQ – وکسلر – آ زوبل – تداخل مثبت – تداخل منفی – خود باوری .

من استعداد فراگیری زبان انگلیسی را ندارم چون در درس ریاضی ضعیف هستم .
برخی از فراگیران با دلایل خود ساخته و واهی و بدون اینکه پایه و اساس علمی داشته باشند براحتی از به دوش کشیدن بار مسئوالیتی شانه خالی می کنند . متاسفانه این قبیل اشخاص داشتن استعداد و هوش را در درک و فهم درو س خاصی اختصاص می دهند ، اگر در آن درس مثلا در درس ریاضیات توانسته اند نمره ی قابل قبول و ایدالی داشته باشند اذعان می دارند که از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردارند و اگر نتوانند در چنین دروسی نمره خوبی کسب نمایند دلیل را بر کم استعدادی و کم هوشی بیان می دارندو توجیه خوبی برای دروسی چون فراگیری زبان دوم مانند زبان انگلیسی ارائه می دهند که یقینا چنین برداشتی جزء تعمیم منفی محسوب شده و از نظر روان شناسان پایه و اساس علمی ندارد .
هوش چیست ؟ چه نوع هوشی مربوط به یادگیری زبان خارجی می باشد ؟ آیا افراد مشخص برای یادگیری زبان خارجی استعداد دارند ؟

لازم است تعدادی از تعاریفی که توسط روان شناسان از هوش شده است را بیان کنیم تا مطلب بهتر روشن شود . از دیدگاه سنتی هوش بر مبنا ی توانایی های زبانی و ریاضی – منطقی تعریف و اندازه گیری شده است.

بهرة هوشی (IQ)
اساس آزمونهای هوش امروزی که توانایی‌های ذهنی فرد (از قبیل توانایی‌های کلامی، تجسم فضایی، درک ریاضی، توانایی استدلال و درک انتزاعی و ...) را اندازه گیری می‌کند، آزمون‌های هوشی است که توسط آلفرد بینه (Binet) و سیمون (Simon) در اوایل قرن بیستم برای آموزش و پرورش فرانسه تهیه گردید. در سال 1904 وزیر آ موزش عمومی فرانسه کمیسیونی مرکب از متخصصان تعلیم و تربیت ( پزشکان ، متخصصان تعلیم و تربیت ، مسئولان اداری و دانشمندان علوم ) تشکیل داد و از ایشان خواست که مشکلات آ موزش کودکان عقب افتاده را بررسی کنند . بر سبیل اتفاق مهمترین کاری که در کمیسیون مزبور انجام گرفت کار روان شناسی به نام آلفرد بینه و پزشکی به نام تئودور سیمون بود . تلاش آنها در تعلیم و تربیت و روانشناسی تاثیر همیشگی بر جای گذاشت . بینه دریافت که نسبت سن عقلی ( میانگین سن کودکانی که تعداد مشخصی از سئوالات را درست جواب می دهند ) به سن حقیقی کودکان ، تقریبا در طول رشد ایشان ثابت می ماند . مثلا کودکی که در پنج سالگی دارای سن عقلی سه سال است ، به احتمال زیاد در ده سالگی سن عقلی شش سال را خواهد داشت ، به طوری که در هر دو مقطع ، سن عقلی کودک مزبور در مقایسه با سن عقلی یک کودک بهنجار به نسبت سه به پنج است . مشاهده نسبتی تقریب ثابت بین سن عقلی و حقیقی افراد بدان انجامید که نتیجه آزمونهای هوش به صورت هوشبهر یا IQ ارائه شود . نسبت IQ نسبت سن عقلی به سن حقیقی ، ضرب در 100 تعریف شده است .( تا حاصل آن یک عدد صحیح باشد . )‌
این آزمونها بعدها توسط ترمن و همکارانش در دانشگاه استنفورد ترجمه شد و تا سال 1985 بارها تجدید نظرهایی در آن صورت گرفت. امروزه آزمون‌های استاندارد شدة استنفورد- بینه برای سنجش توانایی ذهنی کودکان استفادة گسترده‌ای یافته است. در این آزمونها، بهرة هوشی فرد، پس از پاسخ گویی وی به سؤالات متعددی که جنبه‌های مختلف توانایی‌های ذهنی وی را به عنوان سن عقلی او می‌سنجد، از فرمول زیر محاسبه می‌شود و به عنوان هوشبهر یا بهرة هوشی (IQ) فرد گزارش می‌گردد:

سن حقیقی
هوشبهر نسبتی IQ = X100 ----------------
سن عقلی
علاوه بر آزمونهای استنفورد- بینه، آزمونهای هوش متعددی برای سنجش توانایی‌های ذهنی انسان در سنین مختلف تدوین و مورد استفاده قرار گرفته است که از جملة آنها می‌توان مقیاسهای هوشی وکسلر (Wechsler)، آزمون هوشی ناوابسته به فرهنگ کتل (Cattel)، و آزمون ریون (Raven)، را نام برد.


پیشینه هوش هیجانی (EQ)
سال‏هاى زیادى بر روان‏شناسى حاکم بود که مهم‏ترین استعداد افراد را بهره هوشى یا هوشبهر ( IQ)مى‏نامیدند و با همین استعداد، پذیرش و گزینش کارمندان را انجام مى‏دادند که افراد، یا باهوش هستند یا نیستند و به هر حال، چنین زاده شده‏اند و کار زیادى براى آنها نمى‏توان انجام داد. این طرز تفکر در جامعه آن زمان - که گاردنر آن را «دوران تفکّر هوشبهرى» مى‏نامد - نیز نفوذ کرده بود.
کتاب «قالب‏هاى ذهن» (1) اثر مهم گاردنر (2) در سال 1983.م بیانیه‏اى در ردّ دیدگاه هوشبهرى بود. به‏گفته این کتاب، هوش واحد و یکپارچه‏اى وجود ندارد که موفقیت در زندگى را تضمین کند، بلکه طیف گسترده‏اى از هوش - که هفت نوع اصلى داردوجود دارند .
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار ( EI )گفته می‌شود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا ( (EQ می‌نامند، به توانایی، ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روان‌شناسان مورد اختلاف است هوش هیجانی یا( EQ )نقطه امیدی را در زندگی ایجاد می کند زیرا بر خلاف( IQ )یا بهره هوشی سنتی که تحت تأثیر عوامل ژنتیک است، تا اندازه زیادی با آموزش سر و کار دارد و اکتسابی است. ٌٌٍ: تحقیقات نشان داده است، تنها 4 تا 24 درصد از موفقیت افراد به (IQ) یا بهره هوشی بستگی دارد و یکی از عوامل موثر در موفقیت به هوش هیجان بستگی دارد. ٌٍ)
از نظر تاریخچه، هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولین‌بار توسط ای.ال ثرندایک درسال 1920 شناخته شد. از آن پس تاکنون روانشناسان سایر مقوله‌های هوش را نیز مورد شناسایی قراردادند.
درسال 1970 برای اولین بار، دو روانشناس آمریکایی به نام ‌های دکتر پیترسالوی از دانشگاه ییل و دکتر جان مایر از دانشگاه نیوهمپشایر، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند

در سال 1975، «هوارد گاردنر» ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از روان‌شناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمون‌های ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائی‌های شناختی نیستند.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال 1985 توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال 1995 محبوبیت یافت. بیشترین پژوهش‌ها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه 90 صورت گرفته است. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل می‌دهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف می‌کند. آن‌ها توانائی‌های هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم می‌کنند:
توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات (یا عواطف) خود و دیگران
توانایی استفاده از هیجانات (یا عواطف) برای تسهیل تفکر
توانایی درک معانی هیجانات (یا عواطف)
توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات (یا عواطف)
پژوهشگران مختلف ابراز داشته‌اند که هوش هیجانی بر سلامت حافظه و نیروی عقل، ادراک، معنابخشی تجربه‌ها، داوری صحیح، تصمیم‌گیری مناسب و رشد روانی-اجتماعی فرد تاثیر چشمگیر می‌گذارد و افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی‌اند، قدرت بیشتر برای سازگاری با مسائل جدید روزانه دارند.
همچنین هوش هیجانی بالا با برون‌گرایی، انعطاف‌پذیری، دلپذیر و باتوان بودن، هماهنگ‌کردن احساسات مختلف، شناسایی این احساسات و تاثیر آنها بر مغز و رفتار همبستگی دارد.
در مقابل، هوش هیجانی پایین با رفتارهای مسئله‌ساز درونی، سطوح پایین همدلی، ناتوانی در تنظیم خلق و خو، افسرده‌خویی، اعتیاد به الکل و موادمخدر، انحرافات جنسی، دزدی و پرخاشگری همراه است باتوجه به مسائل مختلفی که درباره هوش هیجانی ارائه شد، می‌توان گفت که عوامل متعددی بر روند رشد یا تنزل هوش هیجانی تاثیرگذار است. مدرسه، محیط بیرونی و از همه مهمتر، خانواده نقش تعیین‌کننده‌ای در این زمینه دارند.
با ارزیابی هوش هیجانی می‌توان میزان موفقیت‌های فرد را در زندگی فردی و اجتماعی پیش‌بینی کرد. برای ارزیابی، پنج بُعد در نظر گرفته می‌شود که عبارتند از: رسش(پختگی)، دلسوزی، رعایت اصول اخلاقی، اجتماعی‌بودن و احساس آرامش.
در بررسی‌ها روشن شده است که عوامل کامیابی افراد برجسته، ناشی از احساسات مثبتی است که آنان در خود ایجاد می‌کنند و برعکس افراد ناموفق، کسانی‌اند که احساسات منفی را در خود پرورش می‌دهند.
این عوامل احساسی مثبت عبارتند از: احساس عزت نفس، دوست‌داشتن و عزیزداشتن خویش، خویشتن‌پذیری، خوش‌مشربی، ماجراجویی، بردباری و... و از جمله احساسات منفی می‌توان از بدبینی، ترس از شکست، اضطراب، احساس‌ناتوانی، احساس حقارت، ترس از تنبیه، احساس عدم امنیت، فرار از پذیرش مسئولیت، احساس گناه و... نام برد.
دکتر «جیم نیومن» در کتاب خود به نام «ترمزهای خود را رها کنید»، احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه می‌کند که سرعت کامیابی را افزایش می‌دهد.
از دیرباز، هوش به عنوان یکى از عواملى که باعث موفّقیت فرد در زندگى مى‏شود، مطرح بوده است؛ ولى مسئله مهم این است که بهره هوشى، تعیین کننده موفّقیت فرد در دراز مدّت نیست. به عبارت دیگر، همیشه این‏طور نیست که هر کس که هوش منطقى بالاترى داشته باشد، موفّق‏تر است. در بعضى از موارد، افراد بسیار باهوشى را مى‏بینیم که در زندگى موفّق نیستند و بالعکس، افرادى با بهره هوشى کم‏ترى را مى‏بینیم که موفّقیت‏هاى فراوانى را کسب مى‏کنند. براى مثال، همگى داوطلبان کنکورى را دیده‏ایم که در دوران مدرسه همیشه نمرات عالى داشته‏اند و جزو شاگردان باهوش به حساب مى‏آمده‏اند، ولى در کنکور، شکست خورده‏اند. حتى در مدرسه نیز هنگامى که تست هوش از افراد به عمل مى‏آید، ارتباط مستقیم با وضعیت تحصیلى ندارد و این‏گونه نیست که هرکس بهره هوشى بالاترى داشته باشند لزوماً در تحصیل موفّق است. به علاوه، موفّقیت، ابعاد متفاوتى دارد و لزوماً موفقیت فرد در یک زمینه و یک بعد زندگى، پیشگویى کننده موفّقیت در دیگر ابعاد زندگى نیست.
برای اثبات این قضیه تحقیقاتی که از دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد به عمل آ مده ذکر می شود هنگامی که نود و پنج نفر از کسانی را که در دهه ی 1940 دانشجوی دانشگاه هاروارد بوده و اکنون به میان سالی رسیده بودند مورد بررسی قرار دادند، معلوم شد که تیزهوش ترین دانشجویان آن سال ها، در مقایسه با دانشجویان متوسط موفق نبودند و به ویژه از لحاظ درآمد، پرکاری و ثمربخشی در وضعیت پایین تری قرار داشتند. آنها هم چنین از لحاظ رضایت داشتن از زندگی بهترین افراد نبودند و در ارتباط با دوستان، خانواده و روابط عاطفی و زناشویی شادترین افراد محسوب نمی شدند.

افراد بى شمارى را مى‏بینیم که موفّقیت شغلى دارند، ولى در زندگى خانوادگى موفّق نیستند؛ موفقیت تحصیلى دارند، ولى در روابط اجتماعى بسیار ضعیف عمل مى‏کنند؛ ورزشکار موفّقى هستند، ولى در برنامه‏ریزى روزانه خود، دچار مشکل مى‏شوند؛ افراد تحصیلکرده‏اى هستند، ولى مواد مخدّر مصرف مى‏کنند... اگر هوش یک فرد، تضمین کننده موفّقیت او در زندگى است چرا همیشه بدین‏گونه نیست؟ چگونه مى‏شود که هوش باعث موفّقیت در یک بعد زندگى مى‏شود، ولى در ابعاد دیگر، موجب شکست و یا حتى فاجعه مى‏شود؟ چگونه ممکن است که فردى باهوش، شکست خورده این زندگى باشد و چرا افراد موفّق، همیشه با هوش‏ترین افراد جامعه نیستند؟ اگر مصرف مواد مخدّر کارى هوشمندانه نیست، چرا بسیارى از افراد با بهره هوشى بالا، مواد مخدّر مصرف مى‏کنند؟
سؤالات فوق، براى مدت‏ها ذهن روان‏شناسان را به خود مشغول نموده بود و موجب پدید آمدن فریضه‏هاى مختلفى شده بود. اکنون پاسخ به این سؤالات را تفاوت در «هوش هیجانى» مى‏دانند.
ارسطو، هوش هیجانى را «عصبانیت به شخص صحیح، به درجه صحیح، در زمان صحیح، به منظور صحیح و به شیوه صحیح» مى‏دانست.
هوش هیجانى، یک توانایى جدا از «هوش منطقى» به حساب مى‏آید که با آن تناقض ندارد؛ ولى وجود هر دوى آنها در یک فرد، باعث موفّقیت او مى‏گردد. کسى که از هر دو هوش منطقى و هیجانى بالایى برخوردار است، مى‏داند که چگونه هیجاناتش را کنترل کند و هوش منطقى خود را در راه صحیح به کار گیرد. اما کسى که از هوش هیجانى پایینى برخوردار باشد، ولو آن‏که هوش منطقى خوبى داشته باشد، گرفتارى‏هاى زیادى در زندگى خواهد داشت. همه افراد، منطقاً مى‏دانند که مصرف مواد مخدّر، کار درستى نیست و در دراز مدت، باعث ناتوانى آنها مى‏شود؛ ولى عدم کنترل خود در کسب لذّتى فورى، موجب نادیده گرفتن منطق و فدا کردن سود دراز مدت مى‏شود. منبع

هوش هیجانی مفهوم نسبتاً جدیدی در روانشناسی است که می‌توان آن را در مقابل (یا به تعبیر بهتر، در کنار) هوش ذهنی تعریف نمود. بسیاری از موفقیتها و عدم موفقیتهای ما در زندگی بیش از آنکه مرهون هوش ذهنی ما باشند، متأثر از سطح هوش هیجانی ما هستند.
هوش هیجانی به توانایی درک، ابراز، و کنترل هیجانها و انگیزه‌های خود و دیگران اشاره دارد. هوش هیجانی به معنی توانایی‌هایی از این قبیل است که فرد بتواند انگیزة خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکانش‌های خود را کنترل نماید و کامیابی خود را به تعویق بیندازد، حالات روحی خود را کنترل کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار نماید، و ....
شواهد فزاینده ای وجود دارد که نشان می‌دهد مواضع اخلاقی اساسی در زندگی انسان از قابلیت‌های هیجانی پایه نشأت می‌گیرد. برای مثال کسانی که به راحتی دستخوش تکانه‌ها (انگیزه‌های آنی) می‌شوند و فاقد حس خویشتن داری هستند، از نظر اخلاقی دچار مشکل‌اند، زیرا توانایی کنترل تکانه، مبنای اراده و شخصیت انسان است. به همین ترتیب، مبنای نوع دوستی و رعایت و احترام واقعی در مورد دیگران، توانایی همدلی است، یعنی درک حالات روحی و هیجانهای دیگران که نیاز مبرم انسان عصر حاضر است.
امکان پرورش هوش هیجانی
عده‌ای معتقدند هوشبهر (بهرة هوش ذهنی، IQ) تغییر ناپذیر است (البته برخی نیز معتقدند هوشبهر را خصوصاً در کودکی تا حدی می‌توان افزایش داد). امّا در بحث هوش هیجانی شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد مهارت‌های هیجانی همچون کنترل تکانه، قابل یادگیری و افزایش است
به نظر می‌رسد برای بالا بردن سطح توانایی‌های مربوط به هوش هیجانی از قبیل کنترل و مهار تکانه‌ها و تشخیص درست هیجانهای درونی و موقعیت‌های بیرونی اجتماعی، همچون دیگر مهارت‌ها، نیاز به حضور دو عامل اساسی است: نخست عامل شناختی است یعنی دریافت اطلاعات لازم از طریق آموزش و تفکر، و دوم، تمرین به کارگیری مهارت، خصوصاً در شرایط اختیاری و ارادی که از روی میل و خواست فرد انجام گیرد. تمرین‌های کنترل نفس اگر متناسب با ظرفیت و توانایی‌های فعلی فرد ارائه شود، و وی به صورت ارادی به انجام مجدّانة آنها ملتزم شود (همچون روزه‌داری اسلامی با شرایط ویژه‌ای که دارد)، بیشترین تأثیر را با خود به ارمغان خواهد آورد.
رابطه هوش هیجانی و موفقیت در زندگی

آیا هوش‌بهر (IQ) بالا پیش بینی کننده تعیین کننده ای بالایی برای موفقیت در زندگی است؟
لوئیس ترمن در سال ۱۹۲۱ تحقیقاتی را مبنی بر این عقیده عمومی که سطح بهره هوشی بالا با عدم سازگاری اجتماعی و فردی، ناتوانی یا ضعف جسمانی و بی ثباتی مرتبط است، آغاز نمود. ترمن ۱۵۰۰ نفر از کودکان سنین بین ۸ تا ۱۲ ساله کالیفرنیایی را که هوشبهر (IQ) بالای ۱۴۰- حداقل سطح بهره هوشی بالا است- را انتخاب کرد. میزان متوسط هوشبهر(IQ) کودکان ۱۵۰ بود که از این میان۸۰ کودک دارای هوشبهر (IQ) بالای ۱۷۰ بودند. هدف ترمن از این مطالعه زمینه ای دوره ای و مصاحبه ای پی بردن به چگونگی تأثیر بهره هوشی بالا بر روی گستره زندگی این افراد بود.
طی چند سال بعد در سال 1926 ترمن نشان داد که کودکان با بهره هوشی بالا ار نظر اجتماعی و جسمانی خیلی متفاوت ارز همسالان خود بودند . در وافع یافته های او خلاف آن چه تصور می شد را نشان داد . یافته های او نشان داد این کودکان گرتیش به سازگاری بالای اجتماعی داشته آنها قد بلند تر ،قوی تر و سالم تر از کودکان متوسط بودند . کمتر مبتلا به بیماری و تصادفات می شوند . این که این کودکان عملکرد خیلی استثنائی در مدرسه داشتند عجیب به نظر نمی رسید .

زمانی که ترمن در سال ۱۹۵۶ درگذشت، مطالعه او به واسطه روانشناسان دیگر و از همه مهمتر به وسیله ملیتا اودن و رابرت سیرز و پاولین سیرز ادامه یافت. این همکاران ردپای آزمودنی های ترمن را تا دوران بزرگسالی پی گیری کردند. امروز، بعد از ۷۰ سال از آغاز مطالعه ترمن، روانشناسان به ارزیابی امور شغلی و حرفه ای و فردی آزمودنی های زنده اصلی ترمن پرداختند. (هالاهان و سیرز ۱۹۹۵).
کودکان تیزهوش ترمن در دنیای واقعی بزرگسالی چگونه می گذرانند؟ به عنوان یک گروه آنها میزان اعجاب انگیزی از برتری ها را از خود نشان دادند (ترمن، اودن، ،۱۹۵۹ ۱۹۴۷). در سال ۱۹۵۵وقتی میزان متوسط درآمد ۵۰۰۰ دلار بود، درآمد این گروه ۳۳۰۰۰ دلار بود.

دوسوم آنها از دانشگاه فارغ التحصیل شده و تعداد قابل توجهی از آنها درجات تحصیلی پیشرفته یا تخصصی را طی کرده بودند. در بین آنها افراد خلاق سطح بالایی مانند پیکاسو، انیشتین یا موزارت نبود ولی تعداد زیادی از آنها پزشک، حقوقدان، دانشمند، اساتید دانشگاه، مدیران تجاری و دیگر گروه های تخصصی شده بودند. مجموعاً، گروه نابغه ۲۲۰۰ مقاله علمی، ۹۲ کتاب، ۲۳۵ اختراع و ۳۸ کتاب اسکار کارگردانی سینما شده بود با این وجود، همه آزمودنی های ترمن موفق نشده بودند. برای یافتن دلیل این موضوع، ملیتا اودن همکار ترمن ۱۰۰ نفر از موفق ترین آزمودنی ها را با ۱۰۰ نفر از افراد کمتر موفق را به صورت گروه های A و C به عنوان نمونه مورد مقایسه قرار داد. علی رغم نمرات هوشی بالا، فقط تعداد کمی از افراد گروه C (افراد کمتر موفق) متخصص شده بودند و هیچ کدام کارهای استثنایی خوبی انجام نداده بودند. در حالی که درآمد گروه C کمی بیشتر از متوسط درآمد سرانه ملی بود، درآمد گروه A بیشتر از پنج برابر متوسط درآمد سرانه ملی و سه برابر بیشتر از درآمد گروه C بود. از سوی دیگر وضعیت سلامت افراد گروه C در زندگی شخصی ضعیف تر بود. از نظر الکلیسم آنها بالاتر بودند و از نظر طلاق سه برابر گروه A. طلاق بیشتر در گروه C اتفاق افتاده بود.

با توجه به این که نمرات IQ گروه های A و C به طور اساسی با هم یکسان بودند، چه علتی موجب برتری و تفاوت یک گروه بر گروه دیگر می شود؟ ترمن در پاسخ می گوید این افراد در زمان کودکی خود احتمالاً متفکرتر، دوراندیش تر، با استقامت، با اراده و تمایل به برتری بیشتری داشته اند. در بزرگسالی این افراد در سه ویژگی متفاوت تر از گروه C بودند. آنها بسیار هدف مند، با استقامت و با پشتکار و از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار بودند. روی هم رفته، به نظر می رسد آنها پشتکار و جدیت بیشتر و نیاز به پیشرفت بالاتری دارند. به عبارت دیگر، به نظر می رسد عوامل شخصیتی علت ایجاد تفاوت های برتری بین گروه A و گروه C می باشد.

به طور کلی موفقیت های کودکان نابغه ترمن نشان دهنده این است که هوشبهر بالا می تواند به طور خاص علت موفقیت آنها در زندگی باشد. اما هوش به تنهایی کافی نیست. گرچه نمرات IQ پیش بینی کننده پایداری برای موفقیت های تحصیلی و مدرسه ای محسوب می شود ولی نمی تواند تضمین کننده موفقیت های فراسوی مدرسه باشد
در پژوهشی که در استان اصفهان (سازمان برنامه و بودجه اصفهان،1366)انجام شد عوامل زیر را در افت شناسایی کرده اند.
1- عوامل فردی (25-2 درصد)
2- عوامل خانوادگی( 25-20 درصد)
3- عوامل آموزشی (30-15)
4- سایر عوامل (10-5 درصد)

لذا به طور متوسط 70% از عوامل موثر در افت در اختیار دانش آموز نیست.

در پژوهش دیگرنشان داد که نگرش معلمان نسبت به خود در موفقیت و عدم موفقیت تحصیلی دانش آموزان تاثیر دارد. همچنین در پژوهش دیگر (خیر 1367) نگرش معلم نسبت به دانش آموز در موفقیت و عدم موفقیت او موثر دانسته شده است. و این نتیجه را با نتایج تحقیقات در دیگر کشورها سازگار یافته اند.


هوش از نظر ترستون (1938)

ترستون اظهار داشت که هوش از شش عامل تشکیل شده است عبارتند از :

1- عامل عددی : توان انجام عملیات ریاضی با سرعت و بطور صحیح
2- عامل کلامی : توان انجام آزمون های درک کلامی
3- عامل فضایی : توان کاربرد ماهرانه اشیا در فضای تخیلی
4- عامل روانی کلمات : توان تفکر سریع در باره کلمات
5- عامل استدلال : توان کشف قواعد از طریق تفکر قیاسی و استقرایی
6-عامل حافظه ی طوطی وار : توان یاد سپاری سریع

طبق نظر ترستون این شش عامل توانایی های اولیه مغز است . با توجه به نظرات صاحب نظرانی چون گاردنر گلمن و ترستون نمی توان استعداد و هوش کسی را فقط محدود در مهارت انجام عملیات ریاضی دانست که اگر کسی در این مهارت موفقیتی ندارم آد می کم استعداد و کم هوش است و لذا در فراگیری مهارت های دیگر مانند یادگیری زبان دوم دچار مشکل می شود .در اثبات این ادعا نگاهی به دور و اطراف خود بیندازید آ یا فقط کسانی که توانسته اند تحصیلات عالی داشته باشند صاحب مهارت های زندگی شده اند و بقیه افراد جامعه از هوش و استعداد تهی و خالی هستند ؟ در صورتیکه چنین نیست هر کسی با توجه به علایق فردی و شخصی توانسته مهارتی را فرا گیرد و در زندگی به کار ببندد . بنابرین این وظیفه مربیان است تا فراگیران را به استعداد و علایق و توانمندی های خودشان آشنا سازند .

هوش هیجانی سالوی و جان مایر
در سال 1970 ، برای اولین بار ، دو روانشنایس آ مریکایی به نام های دکتر پیتر سالوی petersalovy ) از دانشگاه بیل و دکتر جان مایر ( john mayer ) از دانشگاه نیو همپشایر ، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند .
با وجود جدید بودن موضوع هوش هیجانی ، پژوهش های زیادی به آن پرداخته اند که از آن جمله می توان به پژوهش هائی که توسط : سیگلمن ، 1984 – بلاک ، 1995 – ترینیداد و جانسون 1999 – بویا تزیره ، 2000 – سوبرگ ، 2001 – وکاچوب ، 2002 انجام شده اند اشاره کرد .
نتایج این پژو هش ها نشان می دهد که هوش هیجانی می تواند به اندازه هوشبهر و گاهی اوقات بیش از آن موفقیت های آ تی را پیش بینی کند . افزون بر این ، هوش بهر بالا به تنهایی نشان دهنده رفاه ، شخصیت اجتماعی و شاد کامی فرد نیست ، اما در مدارس و فرهنگ ما فقط بر هوش شناختی ، ارزیابی هوشبهر و تصمیم گیری بر اساس آن تاءکید می گردد.






Emotional Intelligence Daniel Goleman s



هوش هیجانی دانیل گولمن (1995)

the picture s Daniel Goleman


Emotional Intelligence, Daniel Goleman’s groundbreaking international bestseller, has transformed the way the world educates children, relates to family and friends and does business.
The Harvard Business Review called emotional intelligence (EI) “a revolutionary, paradigm-shattering idea” — the kind of idea that does not just advance the conversation, but permanently alters it.”
Since its release, Emotional Intelligence has been a runaway success, achieving bestseller status in the U.S., Europe, Asia, South America and Australia. It has been translated into 30 languages, with over five million copies in print.



While Dr. Goleman does not discount the importance of IQ, he believes it is not the sole measure of one’s intelligence and potential. According to Goleman, EI (which involves self-awareness, emotional balance, motivation, empathy and social finesse) is a critical indicator of success in life. Although shaped by childhood experience, EI can be improved and developed by learning throughout life.
A psychologist who for many years reported on the brain and
behavioral sciences for The New York Times, Dr. Goleman previously was a visiting
faculty member at Harvard.
faculty member at Harvard.
Dr. Goleman's 1995 book, Emotional Intelligence was on The New York Times bestseller
list for a year and a half, with more than 5 million copies in print worldwide. It has been a
bestseller throughout the world and was translated into over 30 languages in more than 50 countries.
==========================================================================
شرح مختصری از زندگی دانیل گولمن
هوش هیجانی دانیل گولمن موجب گسیختگی عمیقی در ایده و نظریه سطح جهانی شده راه و روش دانشجویان سطح دنیا را دگرگون ساخته است که این موضوع را برای خانواده ، دوستان و به صورت حرفه ای نقل و گفتگو می کردند .
در مجله حرفه ای دانشگاه هارواردکه هوش هیجانی اطلاق گردیده است توانست.یک انقلابی ، پارادایم ازبین برنده و شکننده دیگر عقاید جلوه گری نماید - یک نوع ایده و نظریه ای که نمی توانست خیلی راحت در مکالمات و گفتگو ها پیش برود اما بطور ثابت و دائمی زمینه را عوض کرد .
از زمانی که آن (هوش هیجانی) منتشر شده است ، در ایالات متحده ، اروپا ، آ سیا ، آمریکای جنوبی و استرالیا به طور موفقیت آ میزی به صورت بهترین چیزی مورد پذیرش قرار گرفته است .همچنین هوش هیجانی به سی زبان و بیش از پنج میلیون نسخه چاپ شده است .


در حالی که دکتر گولمن اهمیت و اعتبار ( IQ )را کم اهمیت تلقی نکرد ، او اعتقاد داشت که (بهره هوشی IQ ) شالوده و اساس اندازه گیری هوش و استعداد اشخاص نیست .بر طبق هوش هیجانی EI دکتر گولمن ( که بر خود آ گاهی ، تعادل احساسات ، انگیزش،تلقین کردن ،ظرافت در اجتماعی شدن را در بر می گرفت)در موفقیت زندگی مورد انتقاد قرار میگیرد . اگر چه تجربیات زندگی کودکان در ابتدای زندگی به شخصیت آن ها شکل ثابتی می دهد ، IQ میتواند بوسیله یاد گیری در سراسر زندگی بهبود یافته و رشد پیدا کند. یک روانشناسی که برای سال های زیادی روی مغز و علوم رفتاری برای نیویورگ تایمزگزارش می داد دکتر گولمن قبلا یکی از افراد بسیار با استعداد در هاروارد بود .
کتاب هوش هیجانی دکتر گولمن در سال 1995 در نیویورگ تایمز به مدت یک سال و نیم با بیش از 5 میلیون تیرا‍‍ژ چاپ در سارسر جهان در بالا ترین و بهترین لیست قرار داشت . آن پر فروش ترین کتاب در سراسر جهان بود وبه بیش ازسی زبان در بیشتر از پنجاه کشور منتشر شد. منبع:


هوش هیجانی یا هوش احساسی گولمن ( 1995)

تعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گولمن (Goleman) (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند:

"هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است."

تعداد انگشت شماری از احساسات اصلی مانند : عصبانیت ، ترس ، لذت ، عشق ، نفرت ، شرم و غیره فرایند شناختی و فکری موثری را موجب شده و کنترل می کند . حتی در نکته دقیق تری گلمن چنین بحث می کند که : ذهن احساسی به مراتب سریع تر از ذهن منطقی است . این ذهن بدون این که توجه داشته باشد چه کار می کند وارد عمل می شود ، سرعتش جلوی افکار تحلیلی و حساب شده ای که نشانه ذهن متفکر است را می گیرد . گلمن احساسات را در بالاترین سطح توانایی های بشری قرار می دهد .

گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است. 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهد.

هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش تر از جنبه های شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار می دهد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، "هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیت های فرد را مسیر می کند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است". بار-آن(Bar-on) 1997) پیتر سالوی ( (salovey(1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره می کند.

1. شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی

2. اداره کردن هیجان ها: یعنی، مدیریت هیجان ها به روش مناسب.

3. خود انگیزی: یعنی کنترل تکانش ها، تاخیر در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.
4-. تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی
5- برقراری رابطه با دیگران


پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی

پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد:" کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد."

وکسلر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم- که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درک و فهم "سازگاری اجتماعی" و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز "موقعیت های اجتماعی" مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همکارانش (1987) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت کالیفرنیا (Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375)

علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاش های "دال" مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است. نتیجه کوشش های دال- همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعکس است.

(لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود که "تفکر هیجانی" بخشی از "تفکر منطقی" است و به این نوع تفکر- یا به معنایی کلی تر "هوش"- کمک می کند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر (Meyer) 1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند.پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت ها اجتماعی ، توانمندی ها ی بین فردی ، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبک های مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملکردهای فردی و گروه، همت گماشته اند.

شایان ذکر است که ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می داند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش "شخصی" ترکیب کرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه کلی است که وی آن ها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می کند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشکل از دو مولفه زیر است:
هوش درون فردی: که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهدبداندچه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزند، چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آن ها همکاری داشت و هوش میان فردی که به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.


شایان ذکر است که ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد.