نقش هوش هیجانی در آ موزش و پرورش ( بخش اول )


نقش هوش هیجانی EQ

در فراگیری زبان دوم







مراحل تفصیلی اجرای طرح تحقیق علمی



به طور کلی برای انجام دادن تحقیق علمی می توان 12 مرحله تفصیلی را مورد نظر قرار داد.


فهرست مراحل اجرای یک طرح تحقیق علمی :

1-انتخاب موضوع تحقیق
موضوعی که برای تحقیق انتخاب نموده ام عبارت است از ٌ نقش هوش هیجانی در فرا گیری زبان دوم ٌ با توجه به ویژگی های یک موضوع تحقیق برای من این موضوع دارای ویژگی های ممتازی بوده است زیرا با توجه به سالیانی که مشغول تدریس و آ موزش زبان انگلیبسی برای دانش آ موزان دوره راهنمائی بوده ام دریافتم که با استفاده از این تکنیک و فن می شود به سوالات زیاد خودم و دیگر همکارانم پاسخ بدهم وموضوعی بدیع و تازه می تواند باشد که قابل پژوهش و کنکاش می باشد و چون خودم مشغول تدرس این زبان می باشم فکر کردم که برایم از اهمیت و اولویت خاصی داشته باشد .

2-بیان مسئله
بیان مسئله ای که برای این موضو ع تحقیقم در نظر گرفته ام این است :
آ یا فقط دانش آ موزانی که در درس ریاضی یا علوم تجربی و یا … از IQ با لا بر خوردارند در فراگیری زبان دوم موفق هستند ؟
و یا این که هوش دیگری به نام EQ هم می تواند در موفقیت دانش آ موزان بالاخص فراگیری زبان دوم نقش مهمی داشته باشد ؟

3-پیشینه تحقیق
با توجه به مطالعاتی که درمنابع دسته اول و دوم داشته ام به این نتیجه رسیده ام که عده زیادی بحث هوش هیجانی IQ را مطرح کرده اند ولی ندیده ام که آن را به فراگیری زبان دوم هم ربط بده اند و من فکر می کنم که با ربط دادن موضوع هوش هیجانی به رمز موفقیت عده زیادی که امروز در خارج از آ موزشگاه و در محیط آزاد مشغول فعالیت هستند ، گره کور بسیاری از همکارانم و دانش آ موزان گشوده خواهد شد .

4-بیان گزاره های مسئله ( هدف / فرضیه / سوال )
سوال تحقیقم به صورت یک سوال رابطه ای است : چه رابطه ای بین هوش هیجانی EQ و پیشرفت تحصیلی دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی پسر در درس زبان انگلیسی وجود دارد ؟
فر ضیه تحقیقم این است که : بین پیشرفت تحصیلی دردرس زبان انگلیسی دانش آ موزان پسر سوم راهنمائی و هوش هیجانی EQ رابطه ی وجود دارد .با استناد به سخن گلمنٍ ٌ هوشبهر IQ در بهترین حالت تنها عامل 20 درصد موفقیت های زندگی است در حالی که 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر که همان هوش هیجانی است بستگی نزدیکی دارد .

هدف تحقیق که به صورت کمی و کیفی باید به آن پرداخت این است که با توجه به مولفه های هوش هیجانی می توان رایطه بین فراگیری زبان دوم و هوش هیجانی پیدا کرد .

5-مشخص کردن متغیر ها و مقیاس سنجش آ ن ها
متغیر های تحقیقم ، هوش هیجانی EQ و پیشرفت در درس زبان انگلیسی می باشند که این دو به عنوان متغیر مستقل می باشند البته نقش متغیر های مداخله گر چون IQ دانش آ موزان را هم باید مد نظر قرار داد . مقیاس سنجش در این طرح تحقیق مقیاس اسمی ( بهره هوشی IQ و هوش هیجانی EQ ) می باشد .
6-تعیین ابزار اندازه گیری
برای ابزار اندازه گیری تحقیق از پرسشنامه می توان استفاده کرد ، البته از طریق مصاحبه هم می توان به نتایجی رسید ولی از نظر من با پرسشنامه می شود هم از وقت و هزینه صرفه جویی کرد و هم ازتعداد زیادی ازد انش آ موزان نظر خواهی نمود .
7-مشخص کردن جامعه مورد بررسی ، نمونه و حجم نمونه
جامعه ایکه این تحقیق در آن ها انجام می شود ، یک جامعه دانش آ موزی می باشد ، درسطح دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی ( دانش آ موزان پایه سوم راهنمایی مدارس روستایی پسرانه شهرستان بابل )
8-انتخاب روش تحقیق
روش تحقیقی که بر گزیده ام روش توصیفی ( اقدام پژوهی ) می باشد .

9-گرد آ ورری داده ها
10-تنظیم و تلخیص داده ها
11-تحلیل داده ها
12-تدوین گزارش واشاعه یافته ها





















فهرست مطالب
ردیف عنوان مطلب صفحه
1 مقدمه 9
2 چکیده 9
3 کلید واژه 10
4 بهره هوشی IQ چیست ؟ 11
5 پیشینه هوش هیجانی EQ 12
6 امکان پرورش هوش 16
7 رابطه هوش هیجانی و موفقیت زندگی 17
8 هوش از نظر ترستون 19
9 هوش هیجانی سالوی و جان مایر 20
10 دانیل گولمن 21
11 شرح مختصری از زندگی مانیل گولمن 22
12 هوش هیجانی یا هوش احساسی دانیل گولمن 23
13 پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی 25
14 هوارد گارد نر 27
15 شرح کوتاهی از زندگی هوارد گاردنر 28
16 هوش هیجانی یا هوش چند گانه گاردنر 29
17 نوعی متفاوتی از هوش 30
18 انواع هوش چند گانه 31
19 مؤلفه های هوش هیجانی 36
20 خود آ گاهی عاطفی 39
21 نگرش ، انگیزه 40
22 نقش انگیزه در تقویت هوش و استعداد 40
23 نتایج پژوهش های مربوط به رابطه بین انگیزه و یاد گیری 44
24 راهکار های تقویت انگیزه دانش آ موزان 45
25 علت عدم وجود انگیزه برای یادگیری زبان دوم و راهکارها 46
26 جراتمندی 49
27 مانع دشوار 50
28 کمرویی و ارتباط آن با ابراز احساسات و افکار 50
29 تاریخچه استفاده از کلمه کمرویی 51
30 نقش وراثت و استرس در کمرویی فرزندان 52
31 کمرویی و اضطراب اجتماعی 53
32 کمرویی و دیدگاه فرهنگی 53
33 کمرویی و تاثیر آن درفرایند یادگیریزبان دوم 54
34 نقش وراثت ، فرهنگ و محیط در کمرویی دانش آ موزان 56
35 چگونه مهارت اجتماعی یک دانش آ موز کمرو را پرورش دهیم ؟ 57
36 حرمت نفس 59
37 اعتماد به نفس 60
38 راههای ساده و عملی برای تقویت نیروی اعتماد به نفس 62
39 خود شکوفایی 65
40 استقلال 67
41 هم حسی 68
42 مسئولیت اجتماعی 68
43 دانشمندان معتقدند ، ضریب هوشی بچه های اول خانواده بالا تر است . 69
44 روابط میان فردی 71
45 آزمون واقعیت 71
46 انعطاف پذیری 71
47 حل مسئله 72
48 تحمل تنش ها 73
49 کنترل تکانه ها و نقش معلم با استفاده ازآن » در موفقیت دانش آ موزان 74
50 سکاکی 77
51 خوش بینی 77
52 نشاط 80
53 تفکرات مثبت قبل از خواب 80
54 افسردگی 82
55 افسردگی کودکان 84
56 افسردگی ، خانواده و جامعه 85
57 خطر موفقیت و نقش آن در افسردگی دانش آ موزان 87
58 هوش هیجانی سالوی 99
59 چگونه میتوان در هوش هیجانی پیشرفت کرد ؟ 91
60 نکات کلیدی برای مربیگری هیجانات 93
61 منابع 96


















مقدمه
خداوند را سپاس می نهیم که منت بر ما نهاده تا در صف اقشاری قرار بگیریم که بر ما نام معلم نهاده اند . همان جمله ای که پیامبر اکرم (ص) با کمال افتخار و سربلندی بر زبان می آ ورد ٌ انی بعثت معلم ٌ همانا من به عنوان یک معلم و راهنما مبعوث شده ام . اکنون که جام شربت شیرین معلمی را چشیده ایم و مسئولیتی را به عهده گرفته ایم چه شیوه ای را در پبش بگیریم که در دیدار یار (خداوند کریم ) شرمسار نباشیم . باید باور کنیم که اگر نتوانیم با توجه به گذر زمان و در سیر تغییر و تحولات سریع و پویای تعلیم و تربیت اطلاعات کافی داشته باشیم قطعا جوابگوی این دسته گل هایی که به ما سپرده اند نیستیم . باید قبول کنیم که سیستم سنتی آ موزش وفرایند یاد دهی – یادگیری در کلاس های امروز آنطور که بایسته است جوابگو نیست پس بیا ییم همگام با پیشرفت علوم روز به شیوه های جدید فرایند یاددهی – یادگیری آ شنا شویم .
چه بسیار فراگیرانی که احتمالا با سهل انگاری ما سر از جای دیگری در آ ورده اند و با اشاره ای تحت عنوان های کودن ، بی استعداد و ... از در س و مدرسه گریزان شده اند . امروزه اکثرروان شناسان اتفاق نظر دارند که هوش و استعداد تنها داشتن IQ) )بالا در یک زمینه نیست . در کنار آ ن به هوش دیگری ( هوش هیجانی EQ ) را هم باید مد نظر داشته باشیم . بنا به گفته گولمن هوشبهر IQ در بهترین حالت تنها عامل 20 درصد موفقیت های زندگی است در حالی که 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر که همان هوش هیجانی است بستگی نزدیکی دارد .
چکیده مطالب
باید فرا گیران را آ ماده سازیم که تنها نمره خوب نداشتن در یک درس دلیل بر کم هوشی و بی استعدادی آ نان نیست . لازم است تعاریف از هوش برای فراگیران ارائه دهیم و یا باعلم و آگاهی و آ شنایی با تعاریف هوش مشغول آموختن باشیم . از جمله تعاریفی که از هوش شده است : هوارد گارنر که او هفت شکل مختلفی از هوش را ارائه نموده است که عبارتند از : زبان شناختی ، توانایی های ریاضی- منطقی ، هوش مکانی ، هوش موسیقیایی ، هوش حسی حرکتی ، هوش در روابط بین اشخاص و هوش درون شخصی . هوش از نظر ترستون : هوش از شش عامل تشکیل شده که عبارتند از : عامل عددی ، کلامی ، فضایی، روانی کلمات و عامل حافظه طوطی وار . تعریف هوش هیجانی ازنظر دانیل گلمن ، هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است ، این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمات مناسب در زندگی است . روانشناسان در قلمرو پژوهش های خود علاوه بر بیان هوش هیجانی و شناختی به انواع دیگری از هوش ، هوش انتزاعی ، هوش عینی و هوش اجتماعی نیز پی برده اند . هدف از طرح و بیان انواع هوش و ذکر مولفه های آن ها این است که اولا انواع هوش و مولفه های آنان را شناخته و بتنوانیم در مواقع بروز ، آنها را تشخیص دهیم و راهکار مناسبی برای مقابله با شرایط ایجاد شده اتخاذ نماییم . در واقع ایجاد هر نوع حالات هیجانی و احساسات پلی باشد بین ما و فرا گیران در جهت رسیدن به هدفی مطلوب به جای این که وجود این حالات را تبدیل به پتکی نمائیم و آن را بر سر فراگیران بکوبیم . این امر تحقق نمی یابد مگر با همکاری و هم اندیشی بین افراد جامعه ، اولیا و مربیان .
کلید واژه ها :
هوش-دیدگاه سنتی هوش –هوارد گاردنر –هوش مکانی – هوش موسیقیایی – ترستون – عامل عددی –عامل کلامی – عامل فضایی – عامل روانی کلمات – عامل استدلال – عامل حافظه طوطی وار – هوش هیجانی EQ – گولمن- جان امیل – بارآن- سواد هیجانی - سیپس – هوش درون فردی –هوش انتزاعی – هوش عینی – هوش اجتماعی – خود آ گاهی – خود انگیزی – هم حسی – تنظیم روابط – خود آ گاهی عاطفی – جراتمندی – حرمت نفس – خود شکوفایی – استقلال – انعطاف پذیری –حل مسئله –کنترل تکانه ها –خوش بینی - افسردگی– نشاط - سالوی– هوش احساسی - هوشبهر IQ – وکسلر – آ زوبل – تداخل مثبت – تداخل منفی – خود باوری .

من استعداد فراگیری زبان انگلیسی را ندارم چون در درس ریاضی ضعیف هستم .
برخی از فراگیران با دلایل خود ساخته و واهی و بدون اینکه پایه و اساس علمی داشته باشند براحتی از به دوش کشیدن بار مسئوالیتی شانه خالی می کنند . متاسفانه این قبیل اشخاص داشتن استعداد و هوش را در درک و فهم درو س خاصی اختصاص می دهند ، اگر در آن درس مثلا در درس ریاضیات توانسته اند نمره ی قابل قبول و ایدالی داشته باشند اذعان می دارند که از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردارند و اگر نتوانند در چنین دروسی نمره خوبی کسب نمایند دلیل را بر کم استعدادی و کم هوشی بیان می دارندو توجیه خوبی برای دروسی چون فراگیری زبان دوم مانند زبان انگلیسی ارائه می دهند که یقینا چنین برداشتی جزء تعمیم منفی محسوب شده و از نظر روان شناسان پایه و اساس علمی ندارد .
هوش چیست ؟ چه نوع هوشی مربوط به یادگیری زبان خارجی می باشد ؟ آیا افراد مشخص برای یادگیری زبان خارجی استعداد دارند ؟

لازم است تعدادی از تعاریفی که توسط روان شناسان از هوش شده است را بیان کنیم تا مطلب بهتر روشن شود . از دیدگاه سنتی هوش بر مبنا ی توانایی های زبانی و ریاضی – منطقی تعریف و اندازه گیری شده است.

بهرة هوشی (IQ)
اساس آزمونهای هوش امروزی که توانایی‌های ذهنی فرد (از قبیل توانایی‌های کلامی، تجسم فضایی، درک ریاضی، توانایی استدلال و درک انتزاعی و ...) را اندازه گیری می‌کند، آزمون‌های هوشی است که توسط آلفرد بینه (Binet) و سیمون (Simon) در اوایل قرن بیستم برای آموزش و پرورش فرانسه تهیه گردید. در سال 1904 وزیر آ موزش عمومی فرانسه کمیسیونی مرکب از متخصصان تعلیم و تربیت ( پزشکان ، متخصصان تعلیم و تربیت ، مسئولان اداری و دانشمندان علوم ) تشکیل داد و از ایشان خواست که مشکلات آ موزش کودکان عقب افتاده را بررسی کنند . بر سبیل اتفاق مهمترین کاری که در کمیسیون مزبور انجام گرفت کار روان شناسی به نام آلفرد بینه و پزشکی به نام تئودور سیمون بود . تلاش آنها در تعلیم و تربیت و روانشناسی تاثیر همیشگی بر جای گذاشت . بینه دریافت که نسبت سن عقلی ( میانگین سن کودکانی که تعداد مشخصی از سئوالات را درست جواب می دهند ) به سن حقیقی کودکان ، تقریبا در طول رشد ایشان ثابت می ماند . مثلا کودکی که در پنج سالگی دارای سن عقلی سه سال است ، به احتمال زیاد در ده سالگی سن عقلی شش سال را خواهد داشت ، به طوری که در هر دو مقطع ، سن عقلی کودک مزبور در مقایسه با سن عقلی یک کودک بهنجار به نسبت سه به پنج است . مشاهده نسبتی تقریب ثابت بین سن عقلی و حقیقی افراد بدان انجامید که نتیجه آزمونهای هوش به صورت هوشبهر یا IQ ارائه شود . نسبت IQ نسبت سن عقلی به سن حقیقی ، ضرب در 100 تعریف شده است .( تا حاصل آن یک عدد صحیح باشد . )‌
این آزمونها بعدها توسط ترمن و همکارانش در دانشگاه استنفورد ترجمه شد و تا سال 1985 بارها تجدید نظرهایی در آن صورت گرفت. امروزه آزمون‌های استاندارد شدة استنفورد- بینه برای سنجش توانایی ذهنی کودکان استفادة گسترده‌ای یافته است. در این آزمونها، بهرة هوشی فرد، پس از پاسخ گویی وی به سؤالات متعددی که جنبه‌های مختلف توانایی‌های ذهنی وی را به عنوان سن عقلی او می‌سنجد، از فرمول زیر محاسبه می‌شود و به عنوان هوشبهر یا بهرة هوشی (IQ) فرد گزارش می‌گردد:

سن حقیقی
هوشبهر نسبتی IQ = X100 ----------------
سن عقلی
علاوه بر آزمونهای استنفورد- بینه، آزمونهای هوش متعددی برای سنجش توانایی‌های ذهنی انسان در سنین مختلف تدوین و مورد استفاده قرار گرفته است که از جملة آنها می‌توان مقیاسهای هوشی وکسلر (Wechsler)، آزمون هوشی ناوابسته به فرهنگ کتل (Cattel)، و آزمون ریون (Raven)، را نام برد.


پیشینه هوش هیجانی (EQ)
سال‏هاى زیادى بر روان‏شناسى حاکم بود که مهم‏ترین استعداد افراد را بهره هوشى یا هوشبهر ( IQ)مى‏نامیدند و با همین استعداد، پذیرش و گزینش کارمندان را انجام مى‏دادند که افراد، یا باهوش هستند یا نیستند و به هر حال، چنین زاده شده‏اند و کار زیادى براى آنها نمى‏توان انجام داد. این طرز تفکر در جامعه آن زمان - که گاردنر آن را «دوران تفکّر هوشبهرى» مى‏نامد - نیز نفوذ کرده بود.
کتاب «قالب‏هاى ذهن» (1) اثر مهم گاردنر (2) در سال 1983.م بیانیه‏اى در ردّ دیدگاه هوشبهرى بود. به‏گفته این کتاب، هوش واحد و یکپارچه‏اى وجود ندارد که موفقیت در زندگى را تضمین کند، بلکه طیف گسترده‏اى از هوش - که هفت نوع اصلى داردوجود دارند .
هوش هیجانی (Emotional Intelligence) که به اختصار ( EI )گفته می‌شود و معمولاً معیار ارزیابی آن را «ضریب هوش هیجانی» یا ( (EQ می‌نامند، به توانایی، ظرفیت یا مهارت ادراک، سنجش و مدیریت هیجانات خود و دیگران، دلالت دارد. البته به دلیل تازه بودن نسبی این ایده، تعریف دقیق آن هنوز در بین روان‌شناسان مورد اختلاف است هوش هیجانی یا( EQ )نقطه امیدی را در زندگی ایجاد می کند زیرا بر خلاف( IQ )یا بهره هوشی سنتی که تحت تأثیر عوامل ژنتیک است، تا اندازه زیادی با آموزش سر و کار دارد و اکتسابی است. ٌٌٍ: تحقیقات نشان داده است، تنها 4 تا 24 درصد از موفقیت افراد به (IQ) یا بهره هوشی بستگی دارد و یکی از عوامل موثر در موفقیت به هوش هیجان بستگی دارد. ٌٍ)
از نظر تاریخچه، هوش هیجانی در مفهوم هوش اجتماعی ریشه دارد که اولین‌بار توسط ای.ال ثرندایک درسال 1920 شناخته شد. از آن پس تاکنون روانشناسان سایر مقوله‌های هوش را نیز مورد شناسایی قراردادند.
درسال 1970 برای اولین بار، دو روانشناس آمریکایی به نام ‌های دکتر پیترسالوی از دانشگاه ییل و دکتر جان مایر از دانشگاه نیوهمپشایر، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند

در سال 1975، «هوارد گاردنر» ایده هوش چندگانه را مطرح کرد. او هشت نوع هوش را در دو دسته کلّی هوش میان فردی (interpersonal) و هوش درون فردی (intrapersonal) برشمرد. بسیاری از روان‌شناسان از جمله گاردنر اعتقاد دارند که معیارهای سنتی ارزیابی هوش، مثل آزمون‌های ضریب هوشی (IQ) قادر به تشریح توانائی‌های شناختی نیستند.
عبارت هوش هیجانی ابتدا در سال 1985 توسط «وین پین» مطرح شد امّا توسط «دانیل گلمن» در سال 1995 محبوبیت یافت. بیشترین پژوهش‌ها در این زمینه توسط «پیتر سالووی» و «جان مایر» در دهه 90 صورت گرفته است. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که ظرفیت ادراک و فهم هیجانات، عامل جدیدی را در شخصیت افراد تشکیل می‌دهند. مدل سالووی- مایر، هوش هیجانی را به صورت ظرفیت درک اطلاعات هیجانی و استدلال در هنگام وجود هیجان تعریف می‌کند. آن‌ها توانائی‌های هوش هیجانی را به چهار زمینه زیر تقسیم می‌کنند:
توانایی درک و تشخیص دقیق هیجانات (یا عواطف) خود و دیگران
توانایی استفاده از هیجانات (یا عواطف) برای تسهیل تفکر
توانایی درک معانی هیجانات (یا عواطف)
توانایی مدیریت و اداره کردن هیجانات (یا عواطف)
پژوهشگران مختلف ابراز داشته‌اند که هوش هیجانی بر سلامت حافظه و نیروی عقل، ادراک، معنابخشی تجربه‌ها، داوری صحیح، تصمیم‌گیری مناسب و رشد روانی-اجتماعی فرد تاثیر چشمگیر می‌گذارد و افرادی که دارای هوش هیجانی بالایی‌اند، قدرت بیشتر برای سازگاری با مسائل جدید روزانه دارند.
همچنین هوش هیجانی بالا با برون‌گرایی، انعطاف‌پذیری، دلپذیر و باتوان بودن، هماهنگ‌کردن احساسات مختلف، شناسایی این احساسات و تاثیر آنها بر مغز و رفتار همبستگی دارد.
در مقابل، هوش هیجانی پایین با رفتارهای مسئله‌ساز درونی، سطوح پایین همدلی، ناتوانی در تنظیم خلق و خو، افسرده‌خویی، اعتیاد به الکل و موادمخدر، انحرافات جنسی، دزدی و پرخاشگری همراه است باتوجه به مسائل مختلفی که درباره هوش هیجانی ارائه شد، می‌توان گفت که عوامل متعددی بر روند رشد یا تنزل هوش هیجانی تاثیرگذار است. مدرسه، محیط بیرونی و از همه مهمتر، خانواده نقش تعیین‌کننده‌ای در این زمینه دارند.
با ارزیابی هوش هیجانی می‌توان میزان موفقیت‌های فرد را در زندگی فردی و اجتماعی پیش‌بینی کرد. برای ارزیابی، پنج بُعد در نظر گرفته می‌شود که عبارتند از: رسش(پختگی)، دلسوزی، رعایت اصول اخلاقی، اجتماعی‌بودن و احساس آرامش.
در بررسی‌ها روشن شده است که عوامل کامیابی افراد برجسته، ناشی از احساسات مثبتی است که آنان در خود ایجاد می‌کنند و برعکس افراد ناموفق، کسانی‌اند که احساسات منفی را در خود پرورش می‌دهند.
این عوامل احساسی مثبت عبارتند از: احساس عزت نفس، دوست‌داشتن و عزیزداشتن خویش، خویشتن‌پذیری، خوش‌مشربی، ماجراجویی، بردباری و... و از جمله احساسات منفی می‌توان از بدبینی، ترس از شکست، اضطراب، احساس‌ناتوانی، احساس حقارت، ترس از تنبیه، احساس عدم امنیت، فرار از پذیرش مسئولیت، احساس گناه و... نام برد.
دکتر «جیم نیومن» در کتاب خود به نام «ترمزهای خود را رها کنید»، احساسات منفی را به نوعی ترمز در زندگی و احساسات مثبت را به نوعی گاز در زندگی تشبیه می‌کند که سرعت کامیابی را افزایش می‌دهد.
از دیرباز، هوش به عنوان یکى از عواملى که باعث موفّقیت فرد در زندگى مى‏شود، مطرح بوده است؛ ولى مسئله مهم این است که بهره هوشى، تعیین کننده موفّقیت فرد در دراز مدّت نیست. به عبارت دیگر، همیشه این‏طور نیست که هر کس که هوش منطقى بالاترى داشته باشد، موفّق‏تر است. در بعضى از موارد، افراد بسیار باهوشى را مى‏بینیم که در زندگى موفّق نیستند و بالعکس، افرادى با بهره هوشى کم‏ترى را مى‏بینیم که موفّقیت‏هاى فراوانى را کسب مى‏کنند. براى مثال، همگى داوطلبان کنکورى را دیده‏ایم که در دوران مدرسه همیشه نمرات عالى داشته‏اند و جزو شاگردان باهوش به حساب مى‏آمده‏اند، ولى در کنکور، شکست خورده‏اند. حتى در مدرسه نیز هنگامى که تست هوش از افراد به عمل مى‏آید، ارتباط مستقیم با وضعیت تحصیلى ندارد و این‏گونه نیست که هرکس بهره هوشى بالاترى داشته باشند لزوماً در تحصیل موفّق است. به علاوه، موفّقیت، ابعاد متفاوتى دارد و لزوماً موفقیت فرد در یک زمینه و یک بعد زندگى، پیشگویى کننده موفّقیت در دیگر ابعاد زندگى نیست.
برای اثبات این قضیه تحقیقاتی که از دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد به عمل آ مده ذکر می شود هنگامی که نود و پنج نفر از کسانی را که در دهه ی 1940 دانشجوی دانشگاه هاروارد بوده و اکنون به میان سالی رسیده بودند مورد بررسی قرار دادند، معلوم شد که تیزهوش ترین دانشجویان آن سال ها، در مقایسه با دانشجویان متوسط موفق نبودند و به ویژه از لحاظ درآمد، پرکاری و ثمربخشی در وضعیت پایین تری قرار داشتند. آنها هم چنین از لحاظ رضایت داشتن از زندگی بهترین افراد نبودند و در ارتباط با دوستان، خانواده و روابط عاطفی و زناشویی شادترین افراد محسوب نمی شدند.

افراد بى شمارى را مى‏بینیم که موفّقیت شغلى دارند، ولى در زندگى خانوادگى موفّق نیستند؛ موفقیت تحصیلى دارند، ولى در روابط اجتماعى بسیار ضعیف عمل مى‏کنند؛ ورزشکار موفّقى هستند، ولى در برنامه‏ریزى روزانه خود، دچار مشکل مى‏شوند؛ افراد تحصیلکرده‏اى هستند، ولى مواد مخدّر مصرف مى‏کنند... اگر هوش یک فرد، تضمین کننده موفّقیت او در زندگى است چرا همیشه بدین‏گونه نیست؟ چگونه مى‏شود که هوش باعث موفّقیت در یک بعد زندگى مى‏شود، ولى در ابعاد دیگر، موجب شکست و یا حتى فاجعه مى‏شود؟ چگونه ممکن است که فردى باهوش، شکست خورده این زندگى باشد و چرا افراد موفّق، همیشه با هوش‏ترین افراد جامعه نیستند؟ اگر مصرف مواد مخدّر کارى هوشمندانه نیست، چرا بسیارى از افراد با بهره هوشى بالا، مواد مخدّر مصرف مى‏کنند؟
سؤالات فوق، براى مدت‏ها ذهن روان‏شناسان را به خود مشغول نموده بود و موجب پدید آمدن فریضه‏هاى مختلفى شده بود. اکنون پاسخ به این سؤالات را تفاوت در «هوش هیجانى» مى‏دانند.
ارسطو، هوش هیجانى را «عصبانیت به شخص صحیح، به درجه صحیح، در زمان صحیح، به منظور صحیح و به شیوه صحیح» مى‏دانست.
هوش هیجانى، یک توانایى جدا از «هوش منطقى» به حساب مى‏آید که با آن تناقض ندارد؛ ولى وجود هر دوى آنها در یک فرد، باعث موفّقیت او مى‏گردد. کسى که از هر دو هوش منطقى و هیجانى بالایى برخوردار است، مى‏داند که چگونه هیجاناتش را کنترل کند و هوش منطقى خود را در راه صحیح به کار گیرد. اما کسى که از هوش هیجانى پایینى برخوردار باشد، ولو آن‏که هوش منطقى خوبى داشته باشد، گرفتارى‏هاى زیادى در زندگى خواهد داشت. همه افراد، منطقاً مى‏دانند که مصرف مواد مخدّر، کار درستى نیست و در دراز مدت، باعث ناتوانى آنها مى‏شود؛ ولى عدم کنترل خود در کسب لذّتى فورى، موجب نادیده گرفتن منطق و فدا کردن سود دراز مدت مى‏شود. منبع

هوش هیجانی مفهوم نسبتاً جدیدی در روانشناسی است که می‌توان آن را در مقابل (یا به تعبیر بهتر، در کنار) هوش ذهنی تعریف نمود. بسیاری از موفقیتها و عدم موفقیتهای ما در زندگی بیش از آنکه مرهون هوش ذهنی ما باشند، متأثر از سطح هوش هیجانی ما هستند.
هوش هیجانی به توانایی درک، ابراز، و کنترل هیجانها و انگیزه‌های خود و دیگران اشاره دارد. هوش هیجانی به معنی توانایی‌هایی از این قبیل است که فرد بتواند انگیزة خود را حفظ نماید و در مقابل ناملایمات پایداری کند، تکانش‌های خود را کنترل نماید و کامیابی خود را به تعویق بیندازد، حالات روحی خود را کنترل کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار نماید، و ....
شواهد فزاینده ای وجود دارد که نشان می‌دهد مواضع اخلاقی اساسی در زندگی انسان از قابلیت‌های هیجانی پایه نشأت می‌گیرد. برای مثال کسانی که به راحتی دستخوش تکانه‌ها (انگیزه‌های آنی) می‌شوند و فاقد حس خویشتن داری هستند، از نظر اخلاقی دچار مشکل‌اند، زیرا توانایی کنترل تکانه، مبنای اراده و شخصیت انسان است. به همین ترتیب، مبنای نوع دوستی و رعایت و احترام واقعی در مورد دیگران، توانایی همدلی است، یعنی درک حالات روحی و هیجانهای دیگران که نیاز مبرم انسان عصر حاضر است.
امکان پرورش هوش هیجانی
عده‌ای معتقدند هوشبهر (بهرة هوش ذهنی، IQ) تغییر ناپذیر است (البته برخی نیز معتقدند هوشبهر را خصوصاً در کودکی تا حدی می‌توان افزایش داد). امّا در بحث هوش هیجانی شواهد بسیاری وجود دارد که نشان می‌دهد مهارت‌های هیجانی همچون کنترل تکانه، قابل یادگیری و افزایش است
به نظر می‌رسد برای بالا بردن سطح توانایی‌های مربوط به هوش هیجانی از قبیل کنترل و مهار تکانه‌ها و تشخیص درست هیجانهای درونی و موقعیت‌های بیرونی اجتماعی، همچون دیگر مهارت‌ها، نیاز به حضور دو عامل اساسی است: نخست عامل شناختی است یعنی دریافت اطلاعات لازم از طریق آموزش و تفکر، و دوم، تمرین به کارگیری مهارت، خصوصاً در شرایط اختیاری و ارادی که از روی میل و خواست فرد انجام گیرد. تمرین‌های کنترل نفس اگر متناسب با ظرفیت و توانایی‌های فعلی فرد ارائه شود، و وی به صورت ارادی به انجام مجدّانة آنها ملتزم شود (همچون روزه‌داری اسلامی با شرایط ویژه‌ای که دارد)، بیشترین تأثیر را با خود به ارمغان خواهد آورد.
رابطه هوش هیجانی و موفقیت در زندگی

آیا هوش‌بهر (IQ) بالا پیش بینی کننده تعیین کننده ای بالایی برای موفقیت در زندگی است؟
لوئیس ترمن در سال ۱۹۲۱ تحقیقاتی را مبنی بر این عقیده عمومی که سطح بهره هوشی بالا با عدم سازگاری اجتماعی و فردی، ناتوانی یا ضعف جسمانی و بی ثباتی مرتبط است، آغاز نمود. ترمن ۱۵۰۰ نفر از کودکان سنین بین ۸ تا ۱۲ ساله کالیفرنیایی را که هوشبهر (IQ) بالای ۱۴۰- حداقل سطح بهره هوشی بالا است- را انتخاب کرد. میزان متوسط هوشبهر(IQ) کودکان ۱۵۰ بود که از این میان۸۰ کودک دارای هوشبهر (IQ) بالای ۱۷۰ بودند. هدف ترمن از این مطالعه زمینه ای دوره ای و مصاحبه ای پی بردن به چگونگی تأثیر بهره هوشی بالا بر روی گستره زندگی این افراد بود.
طی چند سال بعد در سال 1926 ترمن نشان داد که کودکان با بهره هوشی بالا ار نظر اجتماعی و جسمانی خیلی متفاوت ارز همسالان خود بودند . در وافع یافته های او خلاف آن چه تصور می شد را نشان داد . یافته های او نشان داد این کودکان گرتیش به سازگاری بالای اجتماعی داشته آنها قد بلند تر ،قوی تر و سالم تر از کودکان متوسط بودند . کمتر مبتلا به بیماری و تصادفات می شوند . این که این کودکان عملکرد خیلی استثنائی در مدرسه داشتند عجیب به نظر نمی رسید .

زمانی که ترمن در سال ۱۹۵۶ درگذشت، مطالعه او به واسطه روانشناسان دیگر و از همه مهمتر به وسیله ملیتا اودن و رابرت سیرز و پاولین سیرز ادامه یافت. این همکاران ردپای آزمودنی های ترمن را تا دوران بزرگسالی پی گیری کردند. امروز، بعد از ۷۰ سال از آغاز مطالعه ترمن، روانشناسان به ارزیابی امور شغلی و حرفه ای و فردی آزمودنی های زنده اصلی ترمن پرداختند. (هالاهان و سیرز ۱۹۹۵).
کودکان تیزهوش ترمن در دنیای واقعی بزرگسالی چگونه می گذرانند؟ به عنوان یک گروه آنها میزان اعجاب انگیزی از برتری ها را از خود نشان دادند (ترمن، اودن، ،۱۹۵۹ ۱۹۴۷). در سال ۱۹۵۵وقتی میزان متوسط درآمد ۵۰۰۰ دلار بود، درآمد این گروه ۳۳۰۰۰ دلار بود.

دوسوم آنها از دانشگاه فارغ التحصیل شده و تعداد قابل توجهی از آنها درجات تحصیلی پیشرفته یا تخصصی را طی کرده بودند. در بین آنها افراد خلاق سطح بالایی مانند پیکاسو، انیشتین یا موزارت نبود ولی تعداد زیادی از آنها پزشک، حقوقدان، دانشمند، اساتید دانشگاه، مدیران تجاری و دیگر گروه های تخصصی شده بودند. مجموعاً، گروه نابغه ۲۲۰۰ مقاله علمی، ۹۲ کتاب، ۲۳۵ اختراع و ۳۸ کتاب اسکار کارگردانی سینما شده بود با این وجود، همه آزمودنی های ترمن موفق نشده بودند. برای یافتن دلیل این موضوع، ملیتا اودن همکار ترمن ۱۰۰ نفر از موفق ترین آزمودنی ها را با ۱۰۰ نفر از افراد کمتر موفق را به صورت گروه های A و C به عنوان نمونه مورد مقایسه قرار داد. علی رغم نمرات هوشی بالا، فقط تعداد کمی از افراد گروه C (افراد کمتر موفق) متخصص شده بودند و هیچ کدام کارهای استثنایی خوبی انجام نداده بودند. در حالی که درآمد گروه C کمی بیشتر از متوسط درآمد سرانه ملی بود، درآمد گروه A بیشتر از پنج برابر متوسط درآمد سرانه ملی و سه برابر بیشتر از درآمد گروه C بود. از سوی دیگر وضعیت سلامت افراد گروه C در زندگی شخصی ضعیف تر بود. از نظر الکلیسم آنها بالاتر بودند و از نظر طلاق سه برابر گروه A. طلاق بیشتر در گروه C اتفاق افتاده بود.

با توجه به این که نمرات IQ گروه های A و C به طور اساسی با هم یکسان بودند، چه علتی موجب برتری و تفاوت یک گروه بر گروه دیگر می شود؟ ترمن در پاسخ می گوید این افراد در زمان کودکی خود احتمالاً متفکرتر، دوراندیش تر، با استقامت، با اراده و تمایل به برتری بیشتری داشته اند. در بزرگسالی این افراد در سه ویژگی متفاوت تر از گروه C بودند. آنها بسیار هدف مند، با استقامت و با پشتکار و از اعتماد به نفس بالاتری برخوردار بودند. روی هم رفته، به نظر می رسد آنها پشتکار و جدیت بیشتر و نیاز به پیشرفت بالاتری دارند. به عبارت دیگر، به نظر می رسد عوامل شخصیتی علت ایجاد تفاوت های برتری بین گروه A و گروه C می باشد.

به طور کلی موفقیت های کودکان نابغه ترمن نشان دهنده این است که هوشبهر بالا می تواند به طور خاص علت موفقیت آنها در زندگی باشد. اما هوش به تنهایی کافی نیست. گرچه نمرات IQ پیش بینی کننده پایداری برای موفقیت های تحصیلی و مدرسه ای محسوب می شود ولی نمی تواند تضمین کننده موفقیت های فراسوی مدرسه باشد
در پژوهشی که در استان اصفهان (سازمان برنامه و بودجه اصفهان،1366)انجام شد عوامل زیر را در افت شناسایی کرده اند.
1- عوامل فردی (25-2 درصد)
2- عوامل خانوادگی( 25-20 درصد)
3- عوامل آموزشی (30-15)
4- سایر عوامل (10-5 درصد)

لذا به طور متوسط 70% از عوامل موثر در افت در اختیار دانش آموز نیست.

در پژوهش دیگرنشان داد که نگرش معلمان نسبت به خود در موفقیت و عدم موفقیت تحصیلی دانش آموزان تاثیر دارد. همچنین در پژوهش دیگر (خیر 1367) نگرش معلم نسبت به دانش آموز در موفقیت و عدم موفقیت او موثر دانسته شده است. و این نتیجه را با نتایج تحقیقات در دیگر کشورها سازگار یافته اند.


هوش از نظر ترستون (1938)

ترستون اظهار داشت که هوش از شش عامل تشکیل شده است عبارتند از :

1- عامل عددی : توان انجام عملیات ریاضی با سرعت و بطور صحیح
2- عامل کلامی : توان انجام آزمون های درک کلامی
3- عامل فضایی : توان کاربرد ماهرانه اشیا در فضای تخیلی
4- عامل روانی کلمات : توان تفکر سریع در باره کلمات
5- عامل استدلال : توان کشف قواعد از طریق تفکر قیاسی و استقرایی
6-عامل حافظه ی طوطی وار : توان یاد سپاری سریع

طبق نظر ترستون این شش عامل توانایی های اولیه مغز است . با توجه به نظرات صاحب نظرانی چون گاردنر گلمن و ترستون نمی توان استعداد و هوش کسی را فقط محدود در مهارت انجام عملیات ریاضی دانست که اگر کسی در این مهارت موفقیتی ندارم آد می کم استعداد و کم هوش است و لذا در فراگیری مهارت های دیگر مانند یادگیری زبان دوم دچار مشکل می شود .در اثبات این ادعا نگاهی به دور و اطراف خود بیندازید آ یا فقط کسانی که توانسته اند تحصیلات عالی داشته باشند صاحب مهارت های زندگی شده اند و بقیه افراد جامعه از هوش و استعداد تهی و خالی هستند ؟ در صورتیکه چنین نیست هر کسی با توجه به علایق فردی و شخصی توانسته مهارتی را فرا گیرد و در زندگی به کار ببندد . بنابرین این وظیفه مربیان است تا فراگیران را به استعداد و علایق و توانمندی های خودشان آشنا سازند .

هوش هیجانی سالوی و جان مایر
در سال 1970 ، برای اولین بار ، دو روانشنایس آ مریکایی به نام های دکتر پیتر سالوی petersalovy ) از دانشگاه بیل و دکتر جان مایر ( john mayer ) از دانشگاه نیو همپشایر ، بحث علمی هوش هیجانی را مطرح کردند .
با وجود جدید بودن موضوع هوش هیجانی ، پژوهش های زیادی به آن پرداخته اند که از آن جمله می توان به پژوهش هائی که توسط : سیگلمن ، 1984 – بلاک ، 1995 – ترینیداد و جانسون 1999 – بویا تزیره ، 2000 – سوبرگ ، 2001 – وکاچوب ، 2002 انجام شده اند اشاره کرد .
نتایج این پژو هش ها نشان می دهد که هوش هیجانی می تواند به اندازه هوشبهر و گاهی اوقات بیش از آن موفقیت های آ تی را پیش بینی کند . افزون بر این ، هوش بهر بالا به تنهایی نشان دهنده رفاه ، شخصیت اجتماعی و شاد کامی فرد نیست ، اما در مدارس و فرهنگ ما فقط بر هوش شناختی ، ارزیابی هوشبهر و تصمیم گیری بر اساس آن تاءکید می گردد.






Emotional Intelligence Daniel Goleman s



هوش هیجانی دانیل گولمن (1995)

the picture s Daniel Goleman


Emotional Intelligence, Daniel Goleman’s groundbreaking international bestseller, has transformed the way the world educates children, relates to family and friends and does business.
The Harvard Business Review called emotional intelligence (EI) “a revolutionary, paradigm-shattering idea” — the kind of idea that does not just advance the conversation, but permanently alters it.”
Since its release, Emotional Intelligence has been a runaway success, achieving bestseller status in the U.S., Europe, Asia, South America and Australia. It has been translated into 30 languages, with over five million copies in print.



While Dr. Goleman does not discount the importance of IQ, he believes it is not the sole measure of one’s intelligence and potential. According to Goleman, EI (which involves self-awareness, emotional balance, motivation, empathy and social finesse) is a critical indicator of success in life. Although shaped by childhood experience, EI can be improved and developed by learning throughout life.
A psychologist who for many years reported on the brain and
behavioral sciences for The New York Times, Dr. Goleman previously was a visiting
faculty member at Harvard.
faculty member at Harvard.
Dr. Goleman's 1995 book, Emotional Intelligence was on The New York Times bestseller
list for a year and a half, with more than 5 million copies in print worldwide. It has been a
bestseller throughout the world and was translated into over 30 languages in more than 50 countries.
==========================================================================
شرح مختصری از زندگی دانیل گولمن
هوش هیجانی دانیل گولمن موجب گسیختگی عمیقی در ایده و نظریه سطح جهانی شده راه و روش دانشجویان سطح دنیا را دگرگون ساخته است که این موضوع را برای خانواده ، دوستان و به صورت حرفه ای نقل و گفتگو می کردند .
در مجله حرفه ای دانشگاه هارواردکه هوش هیجانی اطلاق گردیده است توانست.یک انقلابی ، پارادایم ازبین برنده و شکننده دیگر عقاید جلوه گری نماید - یک نوع ایده و نظریه ای که نمی توانست خیلی راحت در مکالمات و گفتگو ها پیش برود اما بطور ثابت و دائمی زمینه را عوض کرد .
از زمانی که آن (هوش هیجانی) منتشر شده است ، در ایالات متحده ، اروپا ، آ سیا ، آمریکای جنوبی و استرالیا به طور موفقیت آ میزی به صورت بهترین چیزی مورد پذیرش قرار گرفته است .همچنین هوش هیجانی به سی زبان و بیش از پنج میلیون نسخه چاپ شده است .


در حالی که دکتر گولمن اهمیت و اعتبار ( IQ )را کم اهمیت تلقی نکرد ، او اعتقاد داشت که (بهره هوشی IQ ) شالوده و اساس اندازه گیری هوش و استعداد اشخاص نیست .بر طبق هوش هیجانی EI دکتر گولمن ( که بر خود آ گاهی ، تعادل احساسات ، انگیزش،تلقین کردن ،ظرافت در اجتماعی شدن را در بر می گرفت)در موفقیت زندگی مورد انتقاد قرار میگیرد . اگر چه تجربیات زندگی کودکان در ابتدای زندگی به شخصیت آن ها شکل ثابتی می دهد ، IQ میتواند بوسیله یاد گیری در سراسر زندگی بهبود یافته و رشد پیدا کند. یک روانشناسی که برای سال های زیادی روی مغز و علوم رفتاری برای نیویورگ تایمزگزارش می داد دکتر گولمن قبلا یکی از افراد بسیار با استعداد در هاروارد بود .
کتاب هوش هیجانی دکتر گولمن در سال 1995 در نیویورگ تایمز به مدت یک سال و نیم با بیش از 5 میلیون تیرا‍‍ژ چاپ در سارسر جهان در بالا ترین و بهترین لیست قرار داشت . آن پر فروش ترین کتاب در سراسر جهان بود وبه بیش ازسی زبان در بیشتر از پنجاه کشور منتشر شد. منبع:


هوش هیجانی یا هوش احساسی گولمن ( 1995)

تعریف هوش هیجانی نیز همانند هوش شناختی شناور است. این اصطلاح از زمان انتشار کتاب معروف گولمن (Goleman) (1995) به گونه ای گسترده به صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث های بسیاری را برانگیخت. گولمن طی مصاحبه ای با جان انیل (1996) هوش هیجانی را چنین توصیف می کند:

"هوش هیجانی نوع دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم های مناسب در زندگی است. توانایی اداره مطلوب خلق و خوی و وضع روانی و کنترل تکانش هاست. عاملی است که به هنگام شکست ناشی از دست نیافتن به هدف، در شخص ایجاد انگیزه و امید می کند. هم حسی یعنی آگاهی از احساسات افراد پیرامون شماست. مهارت اجتماعی یعنی خوب تا کردن با مردم و کنترل هیجان های خویش در رابطه با دیگران و توانایی تشویق و هدایت آنان است."

تعداد انگشت شماری از احساسات اصلی مانند : عصبانیت ، ترس ، لذت ، عشق ، نفرت ، شرم و غیره فرایند شناختی و فکری موثری را موجب شده و کنترل می کند . حتی در نکته دقیق تری گلمن چنین بحث می کند که : ذهن احساسی به مراتب سریع تر از ذهن منطقی است . این ذهن بدون این که توجه داشته باشد چه کار می کند وارد عمل می شود ، سرعتش جلوی افکار تحلیلی و حساب شده ای که نشانه ذهن متفکر است را می گیرد . گلمن احساسات را در بالاترین سطح توانایی های بشری قرار می دهد .

گولمن در همین مصاحبه ضمن مهم شمردن هوش شناختی و هیجانی می گوید: هوش بهر (IQ) در بهترین حالت خود تنها عامل 20 درصد از موفقیت های زندگی است. 80 درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می دهد.

هوش غیر شناختی، ابعاد شخصی، هیجانی، اجتماعی و حیاتی هوش را که اغلب بیش تر از جنبه های شناختی آن در عملکردهای روزانه موثرند؛ مخاطب قرار می دهد. هوش هیجانی با توانایی درک خود و دیگران( خودشناسی و دیگر شناسی)، ارتباط با مردم و سازگاری فرد با محیط پیرامون خویش پیوند دارد. به عبارت دیگر، "هوش غیر شناختی پیش بینی موفقیت های فرد را مسیر می کند و سنجش و اندازه گیری آن به منزله اندازه گیری و سنجش توانایی های شخص برای سازگاری با شرایط زندگی و ادامه حیات در جهان است". بار-آن(Bar-on) 1997) پیتر سالوی ( (salovey(1990) ضمن اختراع اصطلاح سواد هیجانی (Emotional Litesy) به پنج حیطه در این مورد اشاره می کند.

1. شناخت حالات هیجانی خویش: یعنی، خود آگاهی

2. اداره کردن هیجان ها: یعنی، مدیریت هیجان ها به روش مناسب.

3. خود انگیزی: یعنی کنترل تکانش ها، تاخیر در ارضای خواسته ها و توان قرار گرفتن در یک وضعیت روانی مطلوب.
4-. تشخیص دادن وضع هیجانی دیگران، همدلی
5- برقراری رابطه با دیگران


پیشینه مطالعه هوش غیر شناختی

پیشینه هوش هیجانی را می توان در ایده های وکسلر به هنگام تبیین جنبه های غیر شناختی هوش عمومی جست و جو کرد. وکسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود درباره هوش می نویسد:" کوشیده ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوشی، عوامل غیر هوشی ویژه ای نیز وجود دارد که می تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمی توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در برداشته باشد."

وکسلر در صدد آن بود که جنبه های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد. تلاش او در این زمینه را می توان در استفاده وی از کاربرد خرده آزمون های تنظیم تصاویر و درک و فهم- که دو بخش عمده آزمون وی را تشکیل می دهند- دریافت. در خرده آزمون درک و فهم "سازگاری اجتماعی" و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز "موقعیت های اجتماعی" مورد بررسی قرار می گیرد. پژوهش های انجام شده توسط سیپس (Sipps) و همکارانش (1987) نیز نشان می دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص های هوش اجتماعی پرسش نامه شخصیت کالیفرنیا (Cpi)، هم بستگی معناداری وجود دارد. (شریفی 1375)

علاوه بر این موارد، وکسلر در کارهای خود به تلاش های "دال" مبنی بر سنجش جهات غیر شناختی هوش نیز اشاره کرده است. نتیجه کوشش های دال- همان گونه که پیش از این نیز عنوان گردید- در مقیاس رشد اجتماعی و این لند (winlend) منعکس است.

(لیپر (Leeper) 1948) نیز بر این باور بود که "تفکر هیجانی" بخشی از "تفکر منطقی" است و به این نوع تفکر- یا به معنایی کلی تر "هوش"- کمک می کند. روان شناسان دیگری نظیر (مییر (Meyer) 1993) و سالووی نیز پژوهش های خود را بر جنبه های هیجانی هوش متمرکز کرده اند.پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت ها اجتماعی ، توانمندی ها ی بین فردی ، رشد روان شناختی و آگاهی های هیجانی که همگی مفاهیمی مرتبط با هوش هیجانی هستند، به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته اند. دانشوران علوم اجتماعی نیز به کشف روابط بین هوش هیجانی و سبک های مختلف مدیریت و رهبری و عملکردهای فردی و تغییرات درون فردی و اجتماعی و انجام ارزش یابی از عملکردهای فردی و گروه، همت گماشته اند.

شایان ذکر است که ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. گاردنر (Gardner) هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می داند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش "شخصی" ترکیب کرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مولفه کلی است که وی آن ها را با عناوین استعدادهای درون روانی و مهارت های (میان فردی) معرفی می کند. به نظر گاردنر، هوش هیجانی متشکل از دو مولفه زیر است:
هوش درون فردی: که به توانایی درک و فهم دیگران اشاره دارد و می خواهدبداندچه چیزهایی انسان ها را بر می انگیزند، چگونه فعالیت می کنند و چگونه می توان با آن ها همکاری داشت و هوش میان فردی که به نظر گاردنر فروشندگان، سیاست مداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق احتمالاً از هوش میان فردی بالایی برخوردارند.


شایان ذکر است که ایده " هوش هیجانی" پس از 50 سال بار دیگر توسط گاردنر (1983)، استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد.











نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد