مقدمه
زبان طبرستانی زبا نی است شیرین و دلچسب با ادبیات غنی و با قدمت طولانی که متاسفانه در حال فراموشی می باشد . از جمله آ ثاری که از این زبان ذکر کرده اند،کتاب مرزبان نامه می باشد که در قرن 4 ه.ق به نگارش در آ مده است ودر قرن 7 ه .ق. به زبان فارسی ترجمه شده است . ورود زبان فارسی از طریق رسانه های جمعی مانند صدا و سیما ، کتاب ها ، روزنامه ها و مجلات به منازل زمینه ی رشد زبان فارسی در این خطه شد و باعث گردیده تا اندک اندک این زبان جای خود را به زبان فارسی دهد .
چکیده مطالب
متن حاضر شرح کوتاهی است از تاریخ طبرستان ، این که چرا این سرزمین را به این نام نامیده اند ؟ ساکنان اولیه و اصلی این منطقه چه اقوامی بوده اند ؟و چگونه اقوام مهاجر آ ریاییها در این نواحی ساکن شده اند ؟ چرا نام مازندران بر این سرزمین نامگذاری شده است ؟ سپس کنکاشی در این زبان انجام گرفته . شمول معنای ، هم معنای ،تباین معنایی و تقابل معنایی در این زبان مورد بحث قرار گرفته است .
کلید واژه
زبان مازندرانی ، مازنی ، طبرستانی ، خط پهلوی ، تبرستان ، کاووس ، رسکت ، لاجیم ، آ ریاییها ، مرزبان نامه ، استرابون ، کادوسی ها ، آ مارد ها ، تپور ها ، خط مازندرانی ، شمول معنایی، هم معنایی ، تباین معنایی ، تقابل معنایی ، هم معنایی مقید ، هم معنایی تحلیلی .
که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آ باد باد
که در بوستانش همیشه گل است به کوه اندرون لا له و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پر نگار نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
زبان مازندرانی
مازندرانی یا مازنی یا مازندرانی همان زبان طبری نام یکی از زبانهای ایرانی و یکی از شاخههای زبانهای ایرانی شمالغربی است. این زبان در استان های شمال ایران ( به ویژه در سرزمین طبرستان قدیم ( رواج دارد. و براساس آمار سال ۱۹۹۳ میلادی ۳-۴ میلیون نفر آن را به عنوان زبان بومی تکلم می کردند [1] و بعضی از زبان شناسان معتقدند که گاهی اوقات از فارسی قابل تمییز نیست.
تاریخ زبان مازندرانی
تا سدهٔ ۵ ه.ق والیان طبرستان زبان مازندرانی را با خط پهلوی مینگاشتند و سکه میزدند. دو کتیبه که به خط پهلوی در رسکِت واقع در دودانگه ساری وگنبد لاجیم سوادکوه بهدست آمده مؤید این نظر است. به تازگی چند نسخه خطی از برگردان ادبیات تازیان به زبان طبری و نسخههایی از برگردان و برداشت قرآن به این گویش یافت شده که از روی آنها میتوان دریافت که گویش طبری در قرنهای نخستین پس از اسلام دارای ادبیات گستردهای بوده است. مقدسی مینویسد که زبان طبرستان به زبان ولایت قومس و جرجان نزدیک است، جز آنکه در آن شتابزدگی هست.
ویژگی های تاریخی زبان
در مقایسه با سایر زبان های ایرانی، مازندرانی زیر نفوذ و تحت تأثیر عربی و ترکی واقع نگردیده و از تغییرات در طول تاریخ جان سالم به در برده است، اگرچه در چند قرن اخیر واژههای بیگانهای از زبان های ترکمن، ارمنی، گرجی، و عربی وارد این زبان گردید و امروزه نیز به علت نفوذ فارسی معیار در این منطقه این گویش رو به زوال نهاده است. یکی از عواملی که نقش تعیین کننده در نفوذ زبان فارسی در زبان مازندرانی شده است وجود صداو سیما ( رادیو و تلویزیون ) در تمامی منازل است ، لیکن اگر بخواهی که زبان مازندرانی را نزدیک به زبان اصلی خودش بشنوی باید سراغ پیران و چوپانانی که در ارتفاعات زندگی می کنند بگیری
. www.parsi-l.com/weblog/archives/2005/02/uuuoe_oeoeuuoeo.html
مازندران شناسی
مازندران که در قدیم تبرستان نامیده می شد،«تبر در گویش محلی به معنی کــــــــوه است وتبرستان یعنی کوهستان» ولی پیش از ورود آریاییان یعنی مردم کنونی مازندران به این منطقه مسکن بومیانی بوده که آنها را تاپور و سرزمینشان را تاپورستان مینامیدهاند ولی بهمــرور تبرستان شده است. ظاهرا از سدهی7 ه.ق همزمان بافتنهی مغول، نام تبرستان بکار برده نشدو مازندران جای آنرا گرفت.
یاقوت حموی (575-626، ه.ق) نخستین مورخی است که واژهی مازندران را در نوشتههای خود بهکار برده و مینویسد:
«نشانی از این کلمه در کتابهای پیشین نیافته و نمیداند که این واژه از چه زمانی ممعمول شده است.»
اما پیش از یاقوت و نیز در زمان او واژهی مازندران بهمعنی سرزمین مشخص رایج بوده و از این ناحیه در اساطیر ایران بیش از هر جا اسم برده میشود، زیرا مازندران مــــــــحل نمایش بسیاری از دلاوریهای قهرمان سیستانی یعنی رستم است.
مازن در اوستا به ناحیهای گفته شده که بر کنارهی دریای مازندران قرار داشته و بعــــــدها به مازندران مشهور شده است.
مازندرانی که رامشگر مازندرانی هنگام آمدن به نزد کاووس توصیف کرده است، گذشـــته از زیادهرویهای شاعرانه، با طبیعت کنونی این سرزمین نیز همانندی دارد:
که مازنـــدران شــــهر ما یـاد بـاد همیشه بر بــومــش آبـــــاد باد
که در بوستانش همیشه گُل است به کوه اندرون لاله و سنبل است
از این رو میتوان گفت که مازندران بخشی از ایرانزمین بوده و از خود شاهی داشته است. به گفتهی ابن اسفندیار، مازندران دز اصل موزندران بوده یعنی سرزمین یا ولایت درون کوه. موز، و موز نام کوهی است که از سرزمین گیلان تا نواحی لار، قصران و جاجرم ادامه داشته است.
برخی از نویسندگان ماز را بهمعنی دربندها و دژهای مستحکمی میدانند که بهدستور اســــپهبد مازیار پسر قارن در گذرگاهها و نقاط سوق الجیشی کوهستان مازندران ساخته شده و واژهی مازندران را بهمعنی درون رشتهی مازها دانستهاند.
بعضی نیز کلمهی مازندران را از واژهی مارد که نام یکی از قبایل معروف، ساکن در آنجا بوده، میدانند. بهبیان دیگر یعنی سرزمین ماردها و جایی که مارد در آنجا سکونت داشته است.
بههر حال تبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و زمینهای پست ساحلی گفته میشد، ولـــــــــی واژهی مازندران بر نواحی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب شرقی دریای مازندران امتداد دارد، گفته میشده تا سرانجام بر تمام نواحی کوهستانی و ساحلی مازندران گفته شــــد.
نژاد مازندرانیها.
به گفتهی مورخان و دانشمندان دورههای پیش از میلاد، ساکنان بومی مازندران مــــــــــردها «آمردها» بودهاند. مردها مردمی چادرنشین و کوچگر بودند و در سرزمینی زندگی میکردند که نیمهی شمالی آن دشتی هموار بود، نیمـهی جنوبی آن جنگلهای انبوه داشت و کوههــــــای سنگی که گذشتن از آن دشوار بود.زندگی مردها در چمنزارها، لای درختان کهنسال و شکاف سنگها و پناهگاههای دیگری میگذشت. این مردم در اثر نبرد مداوم با درندگان و حیــــوانات وحشی، روحیهای خشن و تند و سرکش داشته و رام کردنشان سخت دشوار بود و آیین ویژهای داشتند. در حدود 5000 سال پیش، تودههای گستردهای از مردمان «هند ـ اروپایی» از شمـــــال یعنی سرزمین دیرین خود به سوی جنوب کوچ کردند.
از میان آریاها گروهی به سرزمین جنوب شرقی رسیدند، «آریاهای هند» و گروهــی به سمت هندوکش و گروهی «آریاهای ایرانی» به سوی فلات ایران سرازیر شدند. سرزمین خوارزم و کرانهی شرقی دریای مازندران، نخستین منطقهای بود که دســــــتهای از آریاهای ایرانی از خاک ورگانا «گرگان» گذشته و بهسرزمین مردها رسیدند. طبیعت سرسبز، درختان، جویبارهای روان، پرندگان و حیوانات گوناگون این سرزمین مورد پسنــــد آنان قرار گرفت و در این منطقه سکونت اختیار کردند. آریایهای تازه رسیده در دشتها جای گرفتند و با بومیان به نبرد پرداخته آنان را به کوهستانهای شمالی و مغرب راندند. آریاها، مردها را بربر «گریزان» و تور «زمخت و خشن» و دوا «پیر و اهریمن» میخواندند. چندی نگذشــــت که رطوبت هوا از یکسو و بیمارهای بومی از سوی دیگر به آریاییها روآور شد و تنبلی و مرگ و میر بر آنان چیره گشت و دیگر نتوانستند بدون همکاری و کمک بومیان در آن ســـرزمین بهسر برند. از این جهت بهعلت نیاز بسیار به مردمان بومی، دست از درگیری با آنان برداشــتند و در جریان زندگی، نوعی همسازی و سازگاری فرهنگ بومیان و آریاییــــــها پدید آمد و بهتدریج با گذشت زمان و آمیزش نژادی و بستگی خونی و خویشاوندی سرانجام نژاد نوین آریا ـ مردی پدید آمد.
استرابون دربارهی مردمان مازندران مینویسد:
ً «در بخشهای شمالی رشتهی البرز نخست گلها و کادوسیها(اسلاف گیلانیان و دیلمـــــیان) و آماردها جای دارند و در برخی از هیرکانیان و سپس گروه پارتها زندگی میکنند و همـــــهی بخشهای شمالی این منطقه بارآور است. بخــــــــــشی که بر شمــــــــال است، این بخشــــی کوهستانی و سرد است و جایگاه کوهنشینانی بهنام کادوسیها و آماردها و تپورها و کورتهاو جز ایشان است.ً
درمازندران علاوه بر مردمانی که دارای نژاد آریا هستند، مردمانی که دارای نژاد ترک و مغول هستند در سرزمینهای گنبدکاووس و بندرترکمن و بندرگومیشان ساکن شدند.
از اواخر حکومت ساسانی، اقوام ترک و مغول آسیا» مرکزی، گروه گروه بهنواحی شمــــــال خراسان آمدند و به مرور زمان قلمرو مراتع ییلاقی و قشلاقی دامهایشان را گسترش دادنـــــد و به شهرهای ایران نزدیکتر شدند و گروهی از آنان به زندگی روستایی و شهر نشینی نیز روی آوردند.
مغولان وترکان به تدریج با تمدن و فرهنگ اصیل ایران و همچنین کشورگشایی و مملکتداری نیز آشنا شدند، چنان که شاهان غزنوی و سلجوقی از اعقاب ترکان چادرنشیــــــنی بودند که از طریق دامداری امرار معاش میکردند.
زبان و خط مازندرانیها:
زبان مازندرانی بازماندهی زبان ایرانیان قدیم «پارسی میانه» است که نسبت به زبان فارســــینو دیرتر و کمتر تحت تاثیر زبانهای بیگانه چون اعراب، مغول و تاتار که مدتی بر ایران حکومت کردند، قرار گرفتهاند.
تا سدهی 5 ه.ق والیان طبرستان بهخط پهلوی مینوشتند و سکه میزدند. دو کتیبه که به خط پهلوی در رسٍکت واقع در دودانگه و گنبد لاجیم سوادکوه بهدست آمده مؤید آین نظر است.
زبان مازندرانی با لهجههای گوناگون در این سرزمین متداول است. علاوه بر آن لهجـــــــههای گیلکی در غرب و لهجههای مهاجران سیستانی، بلوچ، سمنانی، شاهرودی و خراسانی در شرق مازندران رواج دارد. منبع
BLOGFA.COM fa.wikipedia.org/wiki
(برج رسکت در ساری )
شمول معنایی ) hyponymy ) در زبان مازندرانی :
واژه ای که بتواند یک یا چند مفهوم دیگر را شامل شود .
اسب
گاو :
مال ( mal) : گوسفند
الاغ
بز
اگر کسی بگوید که من در خانه مال دارم ممکن است منظورش هریک از این چارپایان باشد .
کرک kerk ( مرغ)
طلا tela ( خروس)
جوخار ( joxar ) : جوجه joje ( جوجه )
غاز az ( غاز )
سیکا sika ( اردک )
میتواند منظور از جو خار هر یک از این پرندگان باشد که در منزل نگهداری می کند .
باغ
دشت و لته(dastolate شالیزار
باغچه
طلا کله ( telakele) جوجه خروس
خیار کله ( xiyarkele) ساقه خیار تازه روئیده
کله (kele )
خی کله ( xikele) بچه خو.ک
خر کله ( xar kele ) بچه خر)
1- در جمله : روز چاشت بیه : یعنی آفتاب خیلی وقت است که طلوع کرد.
چاشت ( cast)
2- در جمله : چاشت بخردی ؟ آ یا نهار خوردی ؟
معادل فارسی درخت
دار در جمله ٍور دار ( vere dar ) معادل فارسی او را نگه داشته باش
دار dar دار ، = چوبه دار
توضیح : البته در فرهنگ لغت معین دار dar کلمه پهلوی است لیکن در زبان فارسی کاملا کاربرد دارد .
هم معنایی ( synonymy)
یا ترا دف یکی از شناخته شده ترین نوع روابط مفهومی است .
نمونه هایی از زبان مازندرانی :
وا ژه ی اول آوا نویسی واژه ی دوم آ وانویسی معادل زبان فارسی
منگو mango دوشا dosa گاو شیرده
جوان javan جاهل jahel جوان
باغ ba لتکا letka باغ
سره sere خنه xene خانه
گل gel تیل til گل و لای
کش بل kesbal لچر lacer آدم بی نظافت
خانم xanem کیی پج kayipag خانم خانه دار
تباین معنایی:
تباین معنایی در اصل نوعی تقابل معنایی است که میان مفهوم چند واژه در یک حوزه معنایی ( field semantic ) پدیدمی آ ید.در این باره می توان گروه هایی نظیر : شمال ، جنوب . شرق و غرب . شنبه ، یکشنبه ، دوشنبه و ... را قرار داد.
تباین معنایی مدور
بین اعضای متباین تقابل دیگری یافت نمی شود .
مثال از ماه های مازندرانی :
ارکه ماه arke mah ده ماه deh mah وهمن ماه vahman mah ایدی ماه aydy mah سیو ماه siyo mah کرچه ماه kerce mah هره ماه hare mah تیره ماه tire mah مرداله ماه merdale mah شروین ماه sarvine mah میره ماه mire mah اونه ماه onemah
( توضیح : ارکه ماه معا دل فروردین ماه است و به ترتیب با پایان رسیدن اونه ماه سال جدید فرا می رسد )
تقابل معنایی :
انواع تقابل : 1- تقابل مدرج ، مثال : گد gad و خرد xord معادل فارسی بزرگ و کوچک
رز rez و درشت derest معادل فارسی ریز و درشت
2- تقابل دوسویه ، مثال : زن zan و شی si معادل فارسی زن و شوهر
برار berar و خاخرxaxer معادل فارسی برادر و خواهر
آمی ami و برار زا berarza معادل فارسی عمو و برادر زاده
خاله xale و خرزا xerza معادل فارسی خاله و خواهر زاده
کس خش kasexes معادل فارسی دو خانواده ای که با هم وصلت می کنند ، به خانواده عروس و داماد گفته می شود .
3- تقابل جهتی مثال : بمه بر bemebor معادل فارسی رفت و آ مد ( به منزل همدیکر رفت و آمد داشتن ، با هم معاشرت داشتن )
بیار بور biyarbaver معادل فارسی آوردن وبردن
برو بور berobor معادل فارسی رفت و آمد ( به جای خاصی رفت و آ مد داشتن)
جر و جور jerojor معادل فارسی بالا و پایین کردن
هکن نکن haken naken معادل فارسی امر و نهی کردن، بکن نکن کردن
هم معنایی مقید :
واژه ای بتواند با توجه به بافت جمله جانشین واژه ای دیگر شود . مثال :
1- دتر بور دیکون ماس هایی ر deter bor dikon mas hair دختر برو مغازه ماست بخر
2- دتر بور دیکون ماس بهیر deter bor dikon mas bahir دختر برو مغازه ماست بگیر
در جمله های شماره 1و 2 ماس هاییر و ماس بهیر در واقع یک مفهوم را می رساند .
هم معنایی تحلیلی :
واژه ای با مجموعه ای از شرایط لازم و کافی خود ، با واژه ای دیگر هم معنی شود . مثال :
آمی ami و برار پی یر berare piyar عمو و برادر پدر ( برار پی یر که در واقع همان عمو می شود )
نتیجه گیری :
با توجه به قدمت طولانی زبان طبرستانی در این پهنه سرسبز و کبود و نیلی مازندران که بنا به سروده ماک الشعرای بهار ٌٌٌٌٍ از تیغ کوه تا لب دریا کشیده اند فرشی کش از بنفشه و سبزه است تارو پور ٍ ٌٌٍ در این دشت های خوش و خرم و وجود چنین زبانی دلکش و شیرین متاسفانه روز به روز لحظات غم انگیز فراموشی و کم رنگی را لمس می کند و صد افسوس که تعداد کثیری از سخن گویان این زبان اذعان دارند که زبان طبرستانی لهجه ی زبان فارسی است وباور ندارند که آن هم یک زبان است . ولی می شود یک زبان بودن آن را لمس کرد و فهمید چرا که دارای یک ادبیات غنی است وقدمتی طولانی دارد .
منابع :
ا- اینترنت www . parsi-l. com
2- اینترنت fa,wikipedia.org
3- اینترنت blogfa. Com
4- استفاده از سخن گویان بومی زبان
پایان